خبرگزاری مهر - گروه استانها - مهسا حشمتی: همه چیز از یک سوال شروع شد؛ «چرا به کرمانشاه دروازه نجف میگفتند؟» بدین منظور با تاریخ نگار کرمانشاهی به گفتگو نشستیم.
دیوارهای اتاق کاملاً با قفسههای کتاب پوشیده شده بود، کتابهایی که در ظاهر سکوت کرده بودند اما با گوش دل اگر میشنیدی صدای حاکمان، فلاسفه، شاعران، مورخان و مشاهیر زیادی به گوش میرسید.
کرمانشاه دروازه نجف است
استاد یوسفی: در قدیم به کرمانشاه استان پنجم میگفتند، همدان، ایلام، سنندج و خرمآباد نیز به مرکزیت کرمانشاه، شهرستانهای استان کرمانشاه بودند، آن زمان اگر کسی فوت میکرد و از نظر مالی خانواده متمولی داشت، جسد متوفی را برای طواف و زیارت به نجف اشرف حرم امام علی (ع) میبردند، شهرستانهای سنندج و خرمآباد بنبست بود و کرمانشاه نزدیکترین مسیر به شهر نجف بود، این بود که همگی از سمت کرمانشاه به نجف میرفتند و این شد که کرمانشاه معروف به دروازه نجف شد.
دروازه نجف خواندن کرمانشاه به دوران صفویه باز میگردد
استاد یوسفی ادامه داد: در زمان صفویه نیز به دلیل جنگها و دشمنیهایی که با عثمانی رخ میداد مذهب رسمی ایران به شیعه تغییر کرد و ارادتمندان به حضرت علی (ع) از راه کرمانشاه به زیارت نجف میرفتند، این نیز دلیل دیگری بود برای دروازه نجف خواندن کرمانشاه؛ البته ناگفته نماند مردم کرمانشاه بسیار مذهبی بودند و برای مراسم مذهبی هم ارزش ویژهای قائل بودند.
استاد مهماننوازی کرمانشاهیان را اینگونه روایت کرد: کاروان نجف که از کرمانشاه رد میشدن و مردم ثروتمند کرمانشاهی در منطقه پل کهنه نزدیک محله کیهانشهر به استقبال کاروانیان میرفتند و از آنها پذیرایی میکردند، افرادی نیز که دوست داشتند خدمت کنند اما از نظر مالی تأمین نبودند یک خانواده را با خود به منزل میبرده و از آنان پذیرایی میکرده، این بوده که مردم کرمانشاه به مهماننوازی معروفند.
این تاریخ نگار کرمانشاهی به تاریخچه برگزاری مراسم احیا و عزاداری مولا امیرالمومنین در کرمانشاه اشاره کرد و گفت: مراسم شبهای قدر و شهادت حضرت علی (ع) از دیرباز در کرمانشاه بسیار پرشور و با استقبال زیاد مردم برگزار میشد، زمانی که کودک بودم با مادرم به مراسم احیا میرفتیم، آن زمان عمدتاً مراسم مذهبی در تکیه معاونالملک و بیگلربیگی برگزار میشد، جمعیت زیاد مردم را به یاد دارم که با چه اشتیاقی به تکیهها میآمدند.
در این بین استاد یوسفی به یاد مرحوم محمدعلی میرزای دولتشاه میافتد و داستان او را چنین شرح میدهد که: در زمان فتحعلیشاه یکی از همسرانش خانم گرجی نام داشته و برخلاف همسران دیگر، زنی متدین بوده و ۲ فرزند به نامهای محمدعلی میرزا دولتشاه و امالسلمه نواب عالیه که پسرش در سن ۱۸ سالگی حاکم کرمانشاه میشود و خواهرش نیز به کرمانشاه میآید، مسجد دولتشاه را محمدعلی میرزا برای آقایان و مسجد نواب را هم خانم نواب عالیه برای زنان میسازند که مرحوم آیتالله نجومی (ره) امام جماعت آن مسجد بود.
دعوت امام حسین (ع) از آقا یاحسین معروف کرمانشاهیها پس از مرگش
ناگهان استاد یوسفی به یاد شخصی میافتاد و داستان زندگی اش را چنین تعریف میکند: یکی از بزرگان کرمانشاه معروف به آقا یاحسین روحانی سیدی بود که من کلاس اول ابتدایی بودم او را دیدم، آدم صاحب نفسی بود همیشه پایین منبر میایستاد و سه جمله برای امام حسین روضه میخواند؛ آقا یا حسین، مظلوم حسین و بیکس حسین، با همین سه جمله گریه مردم بلند میشد، ارادت زیادی به امام حسین داشت، همزمان با فوت فرد پولدار معروف کرمانشاه آقای تفضلی، آقا یاحسین هم فوت میکند، هر ۲ را به غسالخانه میبرند، از طرف خانواده آقای تفضلی مداحی مأمور میشود تا صبح فردا برای مرحوم تفضلی قرآن بخواند، نیمههای شب مداح سردش میشود و روانداز دو جسد را برمیدارد و نزدیک صبح رواندازها را ندانسته جابهجا روی جنازهها میاندازد و نام مرحوم تفضلی روی جنازه آقا یاحسین میافتد، فردا صبح خانواده آقای تفضلی اشتباهی جنازه آقا یاحسین را برمیدارند به کربلا میبرند و موقع تلقین دادن متوجه میشوند، امام حسین کسی که یک عمر برایش روضه خالصانه میخواند را دعوت کرد و در حساسترین لحظه به زیارت خود برده است.
خاطرات استاد یوسفی به حدی زیاد بود که برای توضیح یک سوال چندین مشاهیر به خاطرشان میآمد و داستان زندگی هر کدام را طوری تعریف میکرد که گویی با همه آنها زندگی میکرده و قرابت خویشی داشته، زمان کم بود و صحبت بسیار و به ناچار مجبور بودیم زمان ملاقات را کوتاه کنیم، استاد به رسم همان مهماننوازی دیرینه کرمانشاهی به ما کتابی هدیه دادند که اشعار مرحوم محرم کرمانشاهی بود، که خودش شعرهای محرم را گردآوری و چاپ کرده بود با ذوق زیادی چند بیت از اشعار محرم را برایمان خواند و ناگزیر از او خداحافظی کردیم.
استاد فرشید یوسفی متولد سال ۱۳۲۰ در کرمانشاه و معلم، شاعر و تاریخنگار است، علاقهاش به کرمانشاه و تاریخ کرمانشاه مثال زدنی بود و این جمله از او در ذهنم نقش بست که «در طول ۸ سال جنگ تحمیلی، حتی ۸ دقیقه هم کرمانشاه را ترک نکردم»، به امید آنکه قدر این مشاهیر را بیشتر بدانیم و از گنجینه اطلاعاتشان بهره ببریم.