خبرگزاری مهر، گروه جامعه: «مثل هر روز روزه بودم فکر کردم ضعفی که دارم به دلیل روزه هست، اصلاً فکرش هم نمیکردم که قلبم مشکل دارد وگرنه که به پارک نمیرفتم و خانه میماندم، برای خودم هم عجیب است».
این کلمات آقای خورشیدی همان مرد ۵۵ سالهای است که یک هفته پیش در بوستان ولایت به یکباره از حال میرود و روی زمین میفتند و اطرافیانش فکر میکنند که به دلیل روزه از حال رفته و سعی داشتند تا به او مایعات بنوشانند.
او میگوید: «هر روز غروب به پارک میرفتم تا کمی پیاده روی کند اما آن روز حتی یادم نمیآید که خودرویم را کجا پارک کردم و به داخل پارک رفتم؛ به خودم آمدم دیدم در بیمارستان هستم و پرستاران میگویند حمله قلبی را رد کرده ای»
آقای خورشیدی که نصاب کاغذ دیواری است چند بار تاکید کرد من اصلاً مشکل قلبی نداشتم و به یکباره آن روز دچار حمله قلبی شده است.
او میگوید: «من از چند دقیقه قبل از اینکه به هوش بروم تا زمانی که داخل بیمارستان چشم باز کردم را به خاطر ندارم اما میدانم که اگر قرار است مشکلی سر راه کسی بیایید خداوند وسیله برطرف شدن آن مشکل را هم میرساند؛ آن آقا و خانم اگر نبودند معلوم نبود من الان اصلاً زنده بودم یا نبودم.»
ماجرا از این قرار است که زن و مردی وقتی میبینند یک طرف پارک شلوغ شده است و مردم دور یک آقایی که روی زمین افتاده است جمع شدند، فارغ از اینکه برای تفریح به پارک آمده بودند به سمت آن فرد میروند و عملیات احیا را آغاز میکنند.
آقای بختیاری که از پرسنل اورژانس تهران است آن روز را برایم این گونه تعریف کرد: «برای قدم زدم همراه با همسر و دخترم به رینگ سلامت بوستان ولایت رفته بودیم که مشاهده کردیم فردی به روی زمین افتاده و همراهانش سعی دارند تا به او مایعات بدهند.
فوراً خودم را به او رساندم و با دیدن مریض و علائمی که داشت متوجه شدم این فرد مریض قلبی است و فوراً جلوی خوراندن مایعات به او را گرفتم چرا که به هیچ عنوان به مریضی که دچار حمله قلبی شده است نباید چیزی خوراند. درست است که آن ساعت من در مأموریت نبودم و زمان استراحتم بود اما ناخودآگاه نتوانستم بی خیال از کنار این فرد رد شوم و سریعاً عملیات احیا را شروع کردم و با اورژانس تماس گرفتم تا آمبولانس به محل اعزام کنند.
تا زمانی که اورژانس برسد با همسرم که پرستار است نوبتی ماساژ قلبی دادیم تا بتوانیم زمان طلایی (گلدن تایم) را از ۴ دقیقه به ۱۰ برسانیم تا مریض عارضه مغزی کمتری ببیند، زمانی که آمبولانس رسید سریعاً دستگاه شوک را به او وصل کردن و بلافاصله شوک دادن و شکر خدا مریض برگشت.
اگر ماساژ قلبی را دیرتر شروع کرده بودیم یا لحظهای دست از ماساژ دادن کشیده بودیم قطعاً مریض دچار مشکلات شدیدی میشد چراکه بلافاصله به دستگاه شوک وصل شد و حتی نبض هم نداشت؛ بعد از اینکه نبض مریض برگشت، عملیات لوله گذاری انجام شد و بیمار را به بیمارستان بهارلو انتقال دادیم.
روز بعد برای پیگیری وضعیتش مجدد به بیمارستان مراجعه کردم و متوجه شدم که بیمار در CCU بستری است وضعیتش رو به بهبود است.»
از او پرسیدم چه چیزی باعث شد از تفریح خانوادگی بگذرید و برای احیای بیمار تلاش کنید، پاسخ داد: کادر درمان ولی نعمت هستند، وظیفه انسانی ما این است که به داد مردم در زمانی که دچار حادثهای شده اند برسیم. آن روز من حتی دختر یک و نیم ساله ام را رها کردم و تمام فکر و ذهنم آن مریض بود، نیم نگاهی به دخترم داشتم که در گوشهای ایستاده است اما با تمام توان ماساژ قلبی میدادم تا شاید عمر این فرد به دنیا باشد که الحمدلله بهترینها برایش رقم خورد.
جالب است وقتی از این پرسنل اورژانس سوال کردم چه توقع و خواستهای داری به جای گلایه از حقوق کم و مسائل معیشتی، گفت: انتظار دارم تا تمام مردم اقدامات پایه را بلند باشند تا بتوانند در صورت نیاز مریضی که دچار حمله قلبی شده است را با کمترین عارضه به بیمارستان برسانند، چراکه در این مواقع تنها تماس گرفتن با اورژانس کفایت نمیکند.
آقای بختیاری تاکید زیادی بر زمان طلایی (گلدن تایم) در نجات بیماران قلبی داشت، به همین منظور با سعید مهر سروش مسئول آموزش مرکز اورژانس تهران هم گفتوگویی داشتیم، او در ارتباط با اهمیت زمان طلایی برای افرادی که دچار حمله قلبی میشوند گفت: فردی که دچار حمله قلبی میشود یک بازه زمانی ۴ تا ۶ دقیقهای دارد تا بتوان قبل از رسیدن اورژانس به او کمک کرد تا این فرد آسیب مغزی نبیند.
اگر عملیات احیا برای این افراد قبل از رسیدن اورژانس آغاز شود شانس بقا و حتی عدم آسیب مغزی برای این بیماران وجود دارد در غیر این صورت کار سخت میشود. اگر این پرسنل ما و همسرش به کمک آن فرد نیامده بودند معلوم نبود که او زنده میماند یا نه یا حتی در صورت زنده ماندن چه آسیبی به مغزش میرسید، حتی امکان داشت این فرد توان حرکت کردنش گرفته میشد.