خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: اخبار، گزارشها و عکسهای منتشر شده در مطبوعات هر دورهای، منابع ارزشمندی برای تاریخنگاران به شمار میروند. این دست از منابع هم در تکنگاری درباره شخصیتهای ادبی، فرهنگی، هنری، سیاسی و… کاربرد دارند هم در بازخوانی جامعه شناسانه دورههای مختلف. این منابع در مواردی میتوانند دید ما را نسبت به گذشته تغییر دهند.
پس از اشغال فلسطین توسط یهودیها و تشکیل دولت تجاوزگر اسرائیل، طیفهای مختلف مردم ایران فارغ از حکومتها و دولتها حمایت و پشتیبانی خود را از ملت مظلوم فلسطین اعلام کرده و به فعالیت برای کاهش رنجهای آنان میپرداختند. همانطور که اشاره شد، این حمایت از سوی اکثر طیفهای فکری قرار میگرفت. عموم روشنفکران اعم از مذهبی و غیرمذهبی از مبارزات مردم فلسطین حمایت کرده و با نگارش و یا ترجمه مقالهها و یادداشتهایی تلاش کردند تا مردم ایران را نیز با ماهیت واقعی صهیونیسم آشنا کنند و راوی دردها و رنجهای فلسطینیان باشند.
در ایام ماه مبارک رمضان دو مطلب منتشر شده از نشریات پیش از انقلاب درباره فلسطین را به ترتیب با این عناوین منتشر کردیم: «آیا بومیان فلسطین به یهودیان زمین فروخته بودند؟» و «آیا جمال عبدالناصر در حمایت از فلسطین صادق بود؟» که با کلیک روی عناوین میتوانید به مطالعه آنها بپردازید.
در این شماره نیز مقالهای از فصلنامه «صدا: ویژهنامه هنر و ادبیات» به تاریخ بهار ۱۳۳۷ بازنشر میشود. نویسنده این مقاله مارتین مونو است که بعدها کتابی نوشت با عنوان «اسرائیل آن طور که من دیدم». این مقاله نیز حاوی نکات مهمی است، از جمله آنکه بومیان کشاورز در فلسطین زمینی به آژانس یهود نفروختند و این آژانس تنها توانست زمینهای آن دسته از فلسطینیانی را بخرد که در اروپا ساکن بودند و بیشتر علاقه داشتند که پول بیشتری در حسابشان برای حضور در کازینوها مونت کارلو و نیس باشد تا قطعه زمینی در سرزمین فلسطین داشته باشند، سرزمینی که هیچگاه به آن پا نگذاشته بودند.
همچنین این مقاله حاوی دانش مهمی است درباره کیبوتصها (دهکدههای اشتراکی) در اسرائیل و نقشی که در تجاوزگری این رژیم دارند. متن کامل این مقاله را در ادامه بخوانید:
اعراب به کیبوتصها راهی ندارند
برای بسیاری از اشخاص، واژه سحر آمیزی وجود دارد که به محض آنکه از اسرائیل سخن به میان آید، ادا میشود. کلمهای که حاوی اعتباری حیرت انگیز است: «کیبوتص». حتی برخی عقیده دارند که ادای این کلمه کافی است تا به هر نوع بحثی خاتمه دهد. اگر در مقابل چنین افرادی سیاست دولت اسرائیل را محکوم کنید، با حکمی قطعی دهانتان را میبندند: «شاید! ولی بهرحال کیبوتصها چی؟ …»
این طرز فکر، مبتنی بر دو فرض اولیه است. اول آنکه کیبوتصها از مشخصات اساسی اسرائیل محسوب میشوند. دوم اینکه کیبوتصها نهادهایی نمونه بهشمار میآیند. جالب و آموزنده خواهد بود که این ادعاها را با واقعیت روبهرو کنیم.
قبل از هر چیز، برای روشن شدن مطلب، چند رقم را یاد آوری کنیم. بر حسب مدارک رسمیدولتی، کیبوتصها دربر گیرنده ۸۰۰۰۰ نفر یعنی تقریباً ۳/۵ درصد از جمعیت کل است و ۱۷ درصد از جمعیت روستایی یهودی و عرب و ۳۰ درصد از جمعیت روستایی یهودی. هیچیک از اعراب، عضو یک کیبوتص نیست.
صهیونیسم هواخواه دولتی بود که مرزهایش همان مرزهای «ارض اسرائیل» توراتی باشد، نمیتوانست توسعه طلب و تجاوزگر نباشد و توسعه سرزمین، یعنی قدرت نظامی بهر حال مشکل ه بنظر میرسد که بتوان سیستمی را که فقط ۴ درصد از اتباع یک کشور را دربر میگیرد، عاملی تعیین کننده در آن دولت دانست. ولی به شما خواهند گفت که کیبوتص چیز دیگری است. کیبوتص شکل اسرائیلی سوسیالیسم است، مظهری است از اراده نوآوری و آفرینشی بدیع.
به این حرف نمیتوان جواب داد مگر آنکه از نزدیک، نقش و مقام کیبوتصها را در تاریخ دولت اسرائیل بررسی کنیم. نخستین کیبوتص در سال ۱۹۰۹ در کنار دریاچه طبریه پایه گذاری شد. اسم این کیبوتص را دگانیا (گل آبی) گذاشتند و «مادر کیبوتصها» به آن لقب دادند. مردانی که بوجود آورنده دگانیا بودند، از کولونهایی بودند که در یک ده متعلق به صندوق ملی یهود به کار اشتغال داشتند و هدفشان این بود که اداره این ده را به شکلی کاملاً اشتراکی خود به عهده بگیرند.
در این جامعه اشتراکی، پول محلی از اعراب نداشت. گروه – کیبوتص به عبری یعنی گروه – میبایست مسئولیت تولید و تمام خدمات دسته جمعی و ارضاء نیازهای فردی را به عهده بگیرد. مالکیت خصوصی و نیز کار مزدوری میبایست حذف شود. هیچ نوع تجارت خصوصی مجاز نبود و هر نوع خرید و فروشی میبایست توسط گروه انجام گیرد و تمام منافع آن در توسعه ده سرمایه گذاری شود.
این کولونهای دگانیا از کجا آمده بودند؟ از اروپای شرقی و بطور عمده از روسیه تزاری. یعنی کشوری که در اثر سرکوبهای ضدیهود و سیاست حیوانی و ارتجاعیاش آنان را وادار به فرار کرده بود. این مهاجران که افکار شبه سوسیالیستی داشتند، خود را در اختیار صهیونیسم و خواستهای عرفانی – ناسیونالیستی آن قرار دادند.
نقش کیبوتصها در تجاوزگری اسرائیل
وارثان و ادامه دهندگان راه آنها که از همان افکار الهام گرفتند و آن را توسعه میدادند با همین تضاد روبهرو شدند. صهیونیسم، که هواخواه دولتی بود که مرزهایش همان مرزهای «ارض اسرائیل» توراتی باشد، نمیتوانست توسعه طلب و تجاوزگر نباشد و توسعه سرزمین، یعنی قدرت نظامی. و در این زمینه نظامی، کیبوتصها نقشی بازی کردند که بسیار مهمتر از نقش ساده اجتماعی و اقتصادیشان بود.
میدانیم که صندوق ملی یهود، سیاست ثابتش خریداری زمینهای فلسطین بود. این زمینها را از اشخصاصی نمیخریدند که روی آن کار میکردند و قرنها در آنجا ساکن بودند، بلکه از بزرگ مالکانی میخریدند که اغلب در خارج از کشور زندگی میکردند و ترجیح میدادند برای قمار در کازینوهای نیس و مونت کارلو چند میلیون بیشتر پول داشته باشند تا چند هکتار زمین در جلیله و فلسطین که هرگز به آن پانگذاشتهاند. در اینجا مجال آن نیست که وارد جزئیات رابطه یهودیان و اعراب شویم. ولی این مساله خرید و فروش زمینهای فلسطین، یکی از علل اساسی نزاع کنونی است.
کیبوتصها، در این نوع زمینها بوجود آمدند، بنابراین تنها وظیفهشان بهره برداری از زمین نبود، حفظ زمینها هم بود. پل ورلن در یکی از اشعارش درباره مردی میگوید:
«او از شمشیر و گاو آهن نفرت داشت
او کسی بود که سرباز کشاورزش مینامند»
کیبوتصها نه از تراکتور بیزار بودند و نه از تفنگ. به عکس، به نظر ایشان، یکی از این دو مکمل دیگری بود. هاگانا، سازمان نظامی یهود در زمان قیمومت انگلستان که بعدها ارتش امروز اسرائیل را بوجود آورد، بهروی کیبوتصها تکیه داشت. از کیبوتصها بود که هاگانا، عمده سربازان خود را گرفت، در چارچوب کیبوتصها بود که به سربازان تعلیم و تمرین نظامی میداد و در کیبوتصها بود که سلاحهایش را انبار میکرد.
روستاییاند یا جنگجویانی تجاوزگر؟
موشه کرم نویسنده کتابی درباره کیبوتصها که در مجموعه رسمی «اسرائیل امروزی» منتشر شده مینویسد: «احیاء صهیون جز لاینفک آرزوی کیبوتصهاست.» باید به خاطراتی که اعضای قدیمی کیبوتصها، نقل میکنند، گوش کرد! این حکایات بیش از آنکه شرح وقایع روستایی باشد، خاطرات جنگجویان سابق است… این جنبه نظامی کیبوتصها، یک فرض ساده تاریخی نیست که حال پشت سر گذاشته شده باشد. کیبوتصها هنوز پایگاههای استراتژیکی محسوب میشوند.
کیبوتصهای مرزی، بخصوص آنها که در امتداد مرز سوریه با دریای سرخ قرار دارند، همانقدر مؤسسه بهرهبرداری محسوب میشوند که پستهای نگهبانی و قراول خط اول جبهه البته کیبوتصهای کنار تلآویو یا حیفا کمتر این خاصیت را دارند… ولی کیبوتصهای مرزی، بخصوص آنها که در امتداد مرز سوریه با دریای سرخ قرار دارند، همانقدر مؤسسه بهرهبرداری محسوب میشوند که پستهای نگهبانی و قراول خط اول جبهه.
«ناهال» (کلمهای است مرکب از حروف اول کلماتی که به عبری «جوانان مبارز پیشگام» معنی میدهد) نیروی مخصوص ارتش اسرائیل، موظف است که خدمت نظام را با زندگی کیبوتص تلفیق کند. افراد میتوانند همانطور که خدمت نظام را در واحدهای چترباز و زرهی انجام میدهند، در ناهال هم انجام دهند، جوانان زیر پرچم، پس از چند ماه تمرین نظامی، در کیبوتصهای موجود دورهای میگذرانند تا زندگی کشاورزی را فرا گیرند.
در پایان دوره تمرین، ولی طی خدمت نظام، آنها را به مراکز مرزی واقع در نقاط استراتژیکی میفرستند. همانطور که بولتن ارتش اسرائیل خجولانه این امر را یادآوری میکند، این اعضای نظامی کیبوتصها در «مناطقی که هنوز بیش از آن دشوار و در معرض خطرند که برای استقرار غیرنظامیان عادی مناسب باشند» مستقر میشوند.
دو کیبوتصی که اخیراً در منطقه اشغالی غرب رود اردن بوجود آمد، توسط ناهال ایجاد شد. در مقابل اعتراضهایی که در اسرائیل و در کشورهای خارج به تبدیل حالت اشغال به حالت استقرار شد، ژنرال دایان جواب داد: «حتی اگر ما مجبور شویم این نقاط را ترک کنیم یک پایگاه یهودی غیرقابل بازگشت بجا گذاردهایم.»
تقریباً تمامی رؤسای ارتش اسرائیل، به ویژه ژنرال بارلو، رئیس ستاد ارتش از کیبوتصها برخاستهاند. همچنین اغلب وزرای دولت کنونی. مدارس ابتدایی و متوسطه کیبوتصها، بنحوی کاملاً آشکار، علناً رنگ ناسیونالیستی و میلیتاریستی دارند. کیبوتصها خود را یهودی – و فقط یهودی – میدانند. بنابراین تعجبی ندارد که در خاورمیانه نام کیبوتص، نه مظهر همکاری بلکه مظهر نفوذ و اشغالگری باشد. باقی میماند جنبه اشتراکی کیبوتصها، یعنی همان جنبهای که در تبلیغات اسرائیلیها برجسته میشود.
ادعای سوسیالیسم در کیبوتصها کذب محض است
اینکه زندگی در کیبوتصها اشتراکی است، واقعیتی است. ولی نه یکسان در همه جا. کیبوتصها به احزاب سیاسی وابستهاند: کیبوتصهای «ماپای»، «ماپام» «اشدوتها عوده» احزاب مذهبی و غیره. در این کیبوتصها آهنگ زندگی و نحوه فکر یکسان نیست. نزدیکترین آنها به طرز فکر اولیه کیبوتص، بیشک کیبوتصهای «ماپام» اند. آنها هم مثل خود «ماپام» خود را سوسیالیست مینامند. ولی سوسیالیسم مورد نظرشان عمیقاً خیال پرستانه است. در واقع کافی نیست که در کیبوتص پول حذف شود، همه غذا بخورند، بچهها را در شیرخوارگاهها یا مدارس اشتراکی بزرگ کنند تا سوسیالیسم تحقق یابد. در اسرائیل فراوان گفته میشود که کیبوتصها «بمنزله جزایری سوسیالیستی در یک دنیای سرمایه داری هستند» این ادعای پوچی است که درس تجربه، بی رحمانه رسوایش میکند.
امروزه در اسرائیل کیبوتصها از هر لحاظ با سیستم سرمایهداری در ارتباطند و به آن وابستگی تنگ دارند. دولت که به ارزش کیبوتصها به عنوان جعبه آینهای برای تبلیغات روانشناسی آگاه است، کمک قابل ملاحظهای به آنها میکند. ولی این کمک تعادلی در زندگی اقتصادی آنها بوجود نمیآورد و «سوسیالیسم» شأن کاملاً صوری و ایدهآلیستی باقی مانده است، زیرا در مرحله تولیدی قرار نگرفتهاند.
بطور کلی خلاصه مطلب چنین است: کیبوتص برای ادامه زندگی نیاز به صنعتی شدن دارد. تناسب قیمتهای صنعتی و قیمتهای کشاورزی طوری است که کیبوتص مجبور است برای این کار در خارج از منابع ویژه خود، عقب پول بگردد. گفتیم که دولت کمک میکند. یک قسمت از پولهایی که توسط آژانس یهود از جامعه یهودیان گرفته میشود به کیبوتصها اختصاص دارند. ولی این کافی نیست. بنابراین کیبوتص قرضه میگیرد و همانطور که در یک چارچوب سرمایه داری، منطقی است، این قرضه را از جاهایی میگیرد که امکانات بسیاری دارند، یعنی از بانکها.
کیبوتص در بطن سرمایهداری قرار دارد
بدین ترتیب، توسط همین قرضهها، کیبوتص در حالت وابستگی به سرمایهداری و سرمایههای بزرگ قرار میگیرد. ولی این جریان طوری است که نمیتوان فقط با انگشت کوچک در آن شرکت کرد. به محض ورود، تمامی کیبوتص به درون سیستم کشیده میشود.
کیبوتص چه بخواهد و چه نخواهد، وابسته به اقتصادی عمومی کشور است و به توسعه و بحرانهای این اقتصاد وابستگی دارد، بحرانهایی که در متن سرمایهداری بوجود میآیند و بنابراین با روشهای سرمایهداری تنظیم میشوند، پس کیبوتص با مسالکی روبهرو میشود که مسأله نیروی کار کم اهمیتترینشان نیست و بدین ترتیب به نحوی اجتناب ناپذیر به استفاده از نیروی کار مزدوری کشیده میشود.
چرا؟ تا حدی به این خاطر که علی رغم کمک «ناهال» (که تازه مربوط به جوانانی است که در سن خدمت وظیفه قرار دارند) کیبوتصها کمبود بازوی کارگر دارند. ولی بخصوص به این علت که با کار مزدوری، دریچه اطمینانی درست میشود. برحسب وضع اقتصادی میتوان کارگر استخدام یا اخراج کرد. اعضای کیبوتص را نمیشود دست زد. کار چه رونق داشته باشد و چه نداشته باشد، آنها هستند و کیبوتص باید نیازهایشان را برطرف کند. ولی کارگری که مزد میگیرد جریان دیگری دارد و در مقابل او رابطه از نوع دیگری است: رابطه کار فرما و کارگر.
بدین ترتیب حلقه بسته میشود. کیبوتصی که از راه قرضه به بانکها وابستگی پیدا میکند وارد جریان کارفرمایی میشود و به استثمار کارگران مزدورش میپردازد یعنی همان کاری که هر کارفرمای دیگری میکند. از سوسیالیسم دیگر چیز مشخصی باقی نمیماند. البته همه به نوبت آشپزی میکنند و ظرف میشویند. من یک نماینده مجلس را دیدم که پیشبند بزرگی بسته بود و دیگهای آش را حمل میکرد. انتظار داشتند که من، در حالت خلسه فرو بروم، اما نرفتم. چون بنظر من این چیزها فولکلور است نه سوسیالیسم. همین کیبوتص دارای کارخانهای است و کارگرانی در خدمت دارد و خود نقش کارفرما را بازی میکند. در این صورت، آن پیشبند بزرگ را من به شکل پرده بزرگی میبینم که روی واقعیت ناراحت کننده میکشند.
اسرائیل در بدویترین احساسات شووینیستی غوطه میخورد. هر چند که سعی میکند این حقیقت را با یک ردیف سخن پردازی از نظر پنهان سازد. شووینیسم همه چیز را فاسد کرده است مسئله این نیست که لیاقت کیبوتصها و کارهای انجام شده و نحوه آبادانی و حاصلخیز کردن زمینها را منکر شویم. هر چند که آنان، کمک مالی و مادیای را پشت سر داشتند که در اختیار فلسطینیهای اولیه نبود.
ولی کیبوتص چیزی است که به عقیده من درام بزرگ اسرائیل را بوجود میآورد. دلیلش آن است که بهترین کیفیات اسرائیلیها توسط روحیهای که بر آنان مسلط است مختل میشود و اغلب از بین میرود. هر چه سجایای روحی بزرگتر باشد، انحرافشان خطرناکتر است. شهامت، انرژی و قدرت به خودی خود ارزشی محسوب نمیشوند.
تاریخ جهانی، حتی در تازهترین تظاهرات خود، نمونههای بسیاری دارد از کشورهایی که در نتیجه سوق دادن نیروها به راه بد، از دست رفتهاند، حال آنکه این نیروها در راهی دیگر میتوانستند کاملاً مثبت و ارزنده باشند. اسرائیل در بدویترین احساسات شووینیستی غوطه میخورد. هر چند که سعی میکند این حقیقت را با یک ردیف سخن پردازی از نظر پنهان سازد. شووینیسم همه چیز را فاسد کرده است. هیچ نوع سوسیالیسم واقعی نمیتواند بر این مبنا استوار شود.
هر چند در ابتدا، ایدئولوژی بنیانگذاران دگانیا قابل احترام و سرشار از حسن نیت بود، اما از لحظهای که از طرد افسانههای صهیونیستی خودداری کرد، طور دیگری نمیتوانست تحول یابد. آینده جنبش کیبوتصها دورنمای روشنی ندارد. به تدریج که دولت اسرائیل بیش از پیش دنبالهرو قدرتهای بزرگ سرمایهداری میشود و اقتصاد خود را وابسته به اقتصاد آنها میکند – در درجه اول به آمریکا و بعد بنحوی قابل ملاحظه به آلمان فدرال – عقب ماندگی کیبوتص هر روز بیشتر میشود و کمتر از پیش قادر است چیزی جز ظاهر اشتراکیاش را حفظ کند.
بازموشه کرم مینویسد و این حرفها را خیلی مؤدبانه میزند! که «بی شک جنبش، با مشکلاتی بویژه در مسئله نیروی کار درگیر است و احتمالاً امروز دیگر نفوذ و اعتبار عظیم سابق خود را ندارد.» این امر میبایست الزاماً جنبش را وادارد که «تغییر شکل دهد تا پاسخگوی خواستهای زمان باشد» عجالتاً وضع از این قرار است که کیبوتصها کم کم خالی میشوند. افراد بسیاری به آنجا میآیند ولی تعداد کمی از آنان میمانند. بخصوص جوانان، علیرغم سروصدای «ناهال» به سوی نحوههای دیگر زندگی کشیده میشوند. ادارات تلآویو پر از پسران و دخترانی است که زندگی در شهر را انتخاب کردهاند. بسیاری به این خاطر که از بین رفتن تدریجی زندگی خصوصی که لازمه زندگی اشتراکی بسیار بدوی کیبوتص است، برایشان تحمل ناپذیر است. برخی دیگر به این علت که طبق قوانین کیبوتص فرستادن دانشجو به دانشگاه در حدی مجاز است که تحصیل آنان برای امر بهرهبرداری مفید باشد، مثلاً اگر کیبوتص نیاز به یک پزشک داشته باشد، خرج تحصیل یک دانشجو را خواهد داد، ولی نه خرج تحصیل دو یا سه نفر را حتی اگر برای این رشته استعداد هم داشته باشند. من به کسانی برخوردم که به شهر پناه برده بودند زیرا «کیبوتص نیازی به عالم زبانشناس یا مورخ و با جغرافیدان و غیره نداشت.»
ولی اغلب به این علت کیبوتص را ترک میکنند که آگاهانه یا ناآگاهانه به عوضی بودن و تضاد جنبش پی میبرند.
سوسیالیسم به سبک اسرائیلی که برای برخی علاقه به خاطرات گذشته است و برای بسیاری، در حکم نوعی تبرئه جوئی، دیگر در اسرائیل خریدار ندارد. جنبش کیبوتص در مرحله کنونی تحولش دوباره به ابزاری در دست قدرت نظامی مبدل میشود! یعنی همان چیزی که در زمان شکفتگی کاملش هم بود.