پیامبرش را در «جولان» آفرید/در «خان‌طومان» غسل داد/از جاده‌های «کوبانی» عبور داد/در «صنعا» مشق نظام آموخت/و در «شارع‌العباس»، درس ادب

به گزارش خبرنگار مهر، شیدا اسلامی به مناسبت روز قدس سروده‌ای جدید دارد که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است.

متن این سروده در ادامه می‌خوانیم:

«شب بود و خدا خواب می‌دید
پیامبری می‌آفرید
گِلَش از سینه‌کش کوه‌های «پامیر»
نفس‌هاش، عطر باغ‌های «فدک»
قدش بلندتر از «قبه‌الصخره»
و چشم‌هاش به سبزی جنگل‌های «هیرکانی»
*
صبح که شد
خدا پیامبرش را آفریده بود…،
آفریده بود او را با طنین نی داود
و در میقات موسی طوافش داده بود؛ چهل بار بی‌نعلین
با چاقوی ابراهیم گلویش را نوازش کرده بود
و برق چشمانش را صیقل داده بود
با جرقهٔ سم اسبان نینوا

خدا رسم آفرینش را خوب می‌دانست

پیامبرش را در «جولان» آفرید
در «خان‌طومان» غسل داد
از جاده‌های «کوبانی» عبور داد
در «صنعا» مشق نظام آموخت
و در «شارع‌العباس»، درس ادب...

خدا دست پیامبرش را گرفت؛
در کوچه‌های «پنجشیر» گرداند
و از گربه‌هایی برایش گفت که هرگز شیر نشدند

و این‌گونه پیامبرش خلق شد...


حالا پیامبرش هر روز درهای خاورمیانه را می‌گشاید
و با عصا بت‌ها را فرومی‌ریزد
هر روز در کوچه‌های کابل می‌گردد
خون پاک می‌کند از چهرهٔ دخترکان صنف دهم «چرخ برچی»
و غم از صدای پدرانی که نمی‌دانند «جان پدر» کجاست

این روزها پیامبرش در «غزه» پهلو می‌گیرد
و در ویرانه‌های «قانا»، آرام
و هر روز در اردن است
بین چادرهای مخیم می‌گردد و با بچه‌ها کشتی می‌گیرد:
خاکشان نمی‌کند؛
خاکشان می‌شود...

پیامبر حالا هر روز آب می‌شود
از غصهٔ قصه‌های زنان ایزدی
و در اندوه مادران یمن می‌گرید
عصا می‌شود زیر بغل پسرهای بی‌پا
و نان می‌شود در سفره‌های خالی دخترها

پیامبر حالا اشک می‌ریزد
و اشک‌هایش می‌غلتد در شیارهای «زمستان یورت» و زغال‌سنگ می‌شود
پیامبر حالا نگین است
وقتی تابوت‌های گمنام، روی دست شهر انگشتر می‌شوند

وقتش رسیده
می‌دانم

دیری نمانده که مبعوث شود
دلم گواهی می‌دهد

خدا پیامبرش را برای همین روزهای مبادا خلق کرده است»