چاپ چهارم کتاب «استاد» شامل خرده روایت‌هایی از زندگی شهید مجید شهریاری نوشته فاطمه شایان‌پور توسط انتشارات شهید کاظمی به کتابفروشی‌ها آمد.

به گزارش خبرگزاری مهر، چاپ چهارم کتاب «استاد» نوشته فاطمه شایان پویا به‌تازگی توسط انتشارات شهید کاظمی چاپ و به کتابفروشی‌ها آمده است.

این‌کتاب خرده روایت‌هایی از زندگی شهید هسته‌ای مجید شهریاری است که حدود ۲۰۰ خاطره از دوستان، دانشجویان، همکاران، همسر و فرزند این شهید را کنار یکدیگر جمع آوری کرده است و نقل روزهایی است که شاید دیگر در بین آدم‌ها غریب باشند. نقل فضایی است که در آن، درس‌ها درونی و جزئی از وجود مخاطب او می‌شد، فرقی نمی‌کرد که آن مخاطب شاگرد بود، استاد بود، دوستش، همسرش یا دخترکش، دفتردار و یا حتی کارمند ساده آبدارخانه دانشکده. مهم این بود که درس می‌گرفت و آن درس را فراموش نمی‌کرد.

کتاب «استاد» روایت فضایی ساده و صمیمی است که در آن، سخت‌ترین مسائل علمی روز دنیا، به زیباترین نحو حل می‌شد؛ با تلاشی پر از انگیزه، توکل، با لبخند و عشق به رشد و بالا رفتن و بالا بردن. نقل اساتید و دانشجویانی است که حقیقتاً دوست یکدیگر بودند؛ فضایی که خیلی بالاتر از پرداختن به حواشی مثل رقابت منفی، بخل، توجه به مادیات، اختلافات و دادوستد نمره بود و اعترافی است دسته جمعی و احساس دِینی که همه به مرد ریزنقش بی‌ادعایی دارند که در عین سادگی و زندگی خیلی عادی بین ما، تمام وجودش درس بود.

رهبر معظم انقلاب نیز ماجرای نحوه حل یک مسئله مهم فیزیک توسط شهید شهریاری را از این کتاب نقل کردند.

در بخشی از متن این کتاب می‌خوانیم:

«یکی از آن شب‌هایی که تا دیر وقت با دکتر کار می‌کردیم در یک محاسبه کارمان گیر کرد. چند ساعتی طول کشید و گره باز نشد. طوری شده بود که کاری از دکتر شهریاری با آن همه تسلطی که در محاسبه داشت برنمی‌آمد شب از نیمه هم گذشته بود.

در یک لحظه دکتر دست از کار کشید فکر می‌کردم تصمیم گرفته کار را رها کند تا روز بعد انجام بدهیم تعجب کردم آخر امکان نداشت دکتر از کنار یک مسأله‌ای لاینحل بگذرد و بگذارد برای بعد. اما اشتباه کرده بودم‌ایشان رو کرد به من و گفت برویم دو رکعت نماز بخونیم.

راستش با خودم فکر می‌کردم نماز خواندن چه ربطی به کار علمی و محاسبه هسته‌ای دارد؟؛ اما خب، این برای من که شاگردش بودم، یک روال بود که هر چه می‌گفت اطاعت می‌کردم. باور کنید هیچ باوری به این نداشتم که نماز خواندن ما کاری از پیش ببرد.

تجدید وضو کردیم و رفتیم نمازخانه دانشکده. کنجکاوی من که سن و سال چندانی نداشتم و سؤال‌هایم درباره ربط نماز و یک محاسبه هسته‌ای باعث شد دقت کنم به این‌که آیا ایشان دارد از فرصت نماز برای ادامه‌ی تمرکز روی محاسبه استفاده می‌کند یا نه.

ایشان رفت و همان‌جای همیشگی در نمازخانه قامت بست. من این فضا را تا دکتر در قید حیات بود جرأت نکردم و درست هم نبود برای کسی تعریف کنم؛ اما امروز می‌گویم در آن دل شب دکتر را دیدم که نمازی خواند با ناله‌هایی مثل یک بچه که خطایی بزرگ انجام داده‌است پیش معلم یا پدرش. با آن ناله و راز و نیاز نمی‌توانست تمرکزی روی مسأله داشته باشد.

من هم نماز خواندم. نماز که تمام شد سکوتی نمازخانه را پر کرده و در همان سکوت یک آن دکتر رو به من کرد و گفت پیدا کردم

متعجب مانده بودم همان‌طور شفاهی روش محاسبه را برایم توضیح داد…»

چاپ چهارم این‌کتاب ۲۳۲ صفحه‌ای، همزمان با هفته معلم در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.