سازمان‌دهنده واقعی انقلاب و بازیگر خیمه‌شب‌بازی پشت پرده، یعنی یهود اینترناسیونال، موقعیت را به‌درستی انتخاب کرده بود. اما مردم آلمان هنوز مستعد افتادن در باتلاق خون بلشویسم نبودند.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: در هشتمین‌قسمت از پرونده بررسی کتاب «نبرد من» نوشته آدولف هیتلر پیشوای آلمان نازی، از فصل نوزدهم شروع کرده و تا پایان فصل بیست و دوم پیش می‌رویم. نویسنده در این فصول درباره درگیری‌های دهه ۱۹۲۰ با مارکسیست‌ها، چگونگی طراحی پرچم حزب نازی، چرایی استفاده از خشونت در برقراری نظم جلسات حزب، ذات انقلاب‌های روسیه و آلمان، چالش و درگیری بین باواریا و پروس و منفعت دولت جهانی یهود از این قضیه و چرایی حمایت یهود از فدرالی‌شدن دولت آلمان صحبت می‌کند.

هیتلر همچنین از صلح ورسای و نوکرمآبی آلمان در سال‌های پس از شکست جنگ جهانی اول می‌گوید و معتقد است حکومت جهانی یهود یا به‌تعبیر او یهود اینترناسیونال بیشترین فایده را از این وضعیت می‌بَرَد.

در ادامه قسمت هشتم مجموعه‌مقالات نقد کتاب «نبرد من» را می‌خوانیم؛

* تاکید بر استفاده از گروه توفان و عدم استفاده از انجمن‌های سری

فصل نوزدهم نبرد من، «نزاع با نیروهای سرخ» است و هیتلر در آن، ماجرای درگیری با مارکسیست‌ها و در راس آن، شکست گروه مقابل را در مونیخ روایت می‌کند. او در این فصل می‌گوید انتخاب رنگ سرخ برای پوسترهای حزب کارگری ناسیونال‌سوسیال آلمان، تحریک چپی‌ها بوده تا به اجتماعات آن‌ها بیایند و به‌این‌ترتیب فرصت گفتگوی ناسیونال‌سوسیال‌ها با مردم پیش بیاید. چندسطر پیش‌تر هم این توضیح را داده که در برهه‌ای، این شایعه در گروه‌های ناسیونال آلمان وجود داشت که ناسیونال‌سوسیال‌ها گونه‌ای از مارکسیسم هستند و شاید بهتر از مارکسیست‌ها ظاهرسازی کرده‌اند و اسم خود را سوسیالیست گذاشته‌اند. او می‌گوید کسانی که این شایعه را باور کرده بودند، نتوانستند تفاوت واقعی بین مارکسیسم و سوسیالیسم را درک کنند.

در برهه‌ای، این شایعه در گروه‌های ناسیونال آلمان وجود داشت که ناسیونال‌سوسیال‌ها گونه‌ای از مارکسیسم هستند و شاید بهتر از مارکسیست‌ها ظاهرسازی کرده‌اند و اسم خود را سوسیالیست گذاشته‌اند. او می‌گوید کسانی که این شایعه را باور کرده بودند، نتوانستند تفاوت واقعی بین مارکسیسم و سوسیالیسم را درک کنند با اشاره‌ای که پیشوای نازیسم به رنگ سرخ پوستر این حزب دارد، درباره چرایی انتخاب صلیب شکسته برای نماد حزب نازی هم توضیحاتی داده است. «یک‌جراح دندانپزشک از استرانبرگ طرح زیبایی بسیار شبیه طرحی که در ذهن داشتم عرضه داشت با این تفاوت که صلیب شکسته‌اش با گوشه‌های منحنی که نماد نرمی است در پس‌زمینه‌ای سفید قرار داشت. بعد از آزمایش فراوان سرانجام تصمیم خود را گرفتم.» (صفحه ۴۱۶) به این ترتیب بوده که پرچم نازی‌ها با طرحی که می‌شناسیم، طراحی شد و یکی از زرگرهای مونیخ اولین‌طرح عملی و دائمی آن را ساخت. پرچم جدید نیمه تابستان سال ۱۹۲۰ در معرض دید عموم قرار گرفت و برای اعضای گروه‌های حفظ نظم جلسات نازی‌ها بازوبندهایی با این پرچم که زمینه‌ای سرخ و دایره‌ای سفید در مرکزش داشت، در نظر گرفته شد. در مرکز این دایره سفید، همان صلیب شکسته با رنگ سیاه قرار داشت.

هیتلر در فصل نوزدهم «نبرد من» پرچم نازی‌ها را این‌گونه تفسیر و تشریح می‌کند: «ما ناسیونال‌سوسیالیست‌ها پرچم خود را به‌عنوان تجسم برنامه حزب‌مان می‌دانستیم. رنگ سرخ تفکر اجتماعی جنبش را بیان می‌کرد، رنگ سفید تفکر ملی و صلیب شکسته مسئولیت و وظیفه ما را، یعنی نبرد برای پیروزی، خاطرنشان می‌کرد. تلاش انسان آریایی برای پیروزی و هم‌زمان جشن پیروزی آرمان خلاقانه‌ای که درون این بشر است و همیشه ضدیهودیت خواهد بود.» (همان)

حزب نازی در سال ۱۹۲۰ هفته‌ای دوبار تشکیل جلسه می‌داد که به‌تعبیر هیتلر، در این جلسات ده‌ها هزار نفر که با آموزه‌های مارکسیسم منحرف شده بودند، مسیر خود را به‌سمت ناسیونال‌سوسیالیسم برگرداندند تا در مبارزه برای آزادی رایش همکاری کنند. هیتلر می‌گوید در زمستان ۱۹۲۱ که حزب نازی، یک‌حزب قدرتمند شده بود، یک‌نگرانی بزرگ در آلمان ظاهر شد که همانا قرارداد پاریس بود. آلمان در این قرارداد متعهد شده بود ۱۰۰ میلیارد مارک طلا پرداخت کند. این قرارداد در ژانویه ۱۹۲۱ با فشارهای انگلستان، قطعی شد. در همین‌زمان، حزب نازی با موفقیت‌هایی که کسب کرده بود، فعالیت‌های خود را در مونیخ افزایش داد. او در نوشته‌هایش درباره زمستان آن سال، خاطره جالبی از یکی از جلسات حزب نازی در مونیخ دارد که بنا بود توسط مارکسیست‌ها دچار اختلال شود. هیتلر با اشاره به قدرت محافظان کمی که با مارکسیست‌ها درگیر شده و آن‌ها را ناچار به عقب‌نشینی کردند، می‌گوید در لحظه‌ای که التهاب جلسه بالا رفته بود، ۴۵ یا ۴۶ نفر محافظ جلسه را فراخوانده و یادآوری کرده که همیشه بهترین دفاع، حمله است. او می‌گوید ۲۰ دقیقه طول کشید تا آشوب مارکسیست‌ها که ۷۰۰ یا ۸۰۰ نفر بودند، توسط مردان او که بیش از ۵۰ نفر نبودند، تمام شد و آن‌ها به‌طور کامل از سالن جلسه حزب بیرون رانده شدند. با گذشت ۲۵ دقیقه از شروع آشوب، جلسه حزب ادامه پیدا کرد و هیتلر سخنرانی خود را ادامه داد.

هیتلر در فصل بیست‌ویکم و صفحه ۴۴۶ می‌گوید محافظان حزب، خشونت را به‌عنوان یک‌هدف نمی‌شناختند بلکه با استفاده از آن، برابر خشونت دشمنان از آرمان حزب محافظت کردند. پس از نزاعی که در سالن هافبروهاوس مونیخ رخ داد، به گروه محافظان، لقب گروه توفان داده شد. در همان‌فصل بیست‌ویک است که هیتلر می‌گوید در آن روزها از هیچ مقامی در دولت آلمان، انتظار حمایت نداشته‌اند و جنبش نازی تنها و تنها با تاسیس همین‌گروه دفاعی خود توانست ایمن شود و احترام عمومی را به دست آورد.

باز، در جای دیگری از فصل بیست‌ویکم «نبرد من» است که هیتلر با ارجاعی تاریخی مذهبی، به یهوداهایی که حاضرند برای سی‌سکه نقره خیانت کنند اشاره می‌کند و می‌گوید سختی شرایط، فقط به این دلیل نیست که پلیس چنین‌عوامل و اراذل و اوباشی را در اختیار دارد و در کنارشان از استراق سمع هم استفاده می‌کند. این اشارات او، ناظر به این موضع‌گیری‌اش هستند که گروه ضربت محافظ نباید شبیه یک‌سازمان سری باشد. چون سازمان‌های سری برای اهدافی به کار گرفته می‌شوند، که خلاف قانون‌اند. هیتلر در این فراز، ضمن این‌که می‌گوید باید مارکسیسم را سرنگون کرد، می‌نویسد: «آن‌چه آن ‌زمان نیاز داشتیم و اکنون نیاز داریم صد یا دویست فتنه‌جوی پلید نیست، بلکه صدهزار قهرمان فداکار برای عقیده‌مان است. نباید از طریق انجمن‌های سری عمل کرد، بلکه باید از طریق تظاهرات توده‌ای وسیع دست‌به‌کار شد.» (صفحه ۴۵۱)

* صحبت از نیرومندی و منجی مردم

آدولف هیتلر در فصل بیستم «نیرومند تا زمانی که تنهاست نیرومند است»، جایی که دارد از عامل قدرت برای پیروزی در مبارزه صحبت می‌کند، به برانگیخته‌شدن مردانی اشاره می‌کند که وظیفه حل مشکلات زندگی و دینی زمان را به عهده دارند و طوری از این مردان می‌گوید، گویا مشغول صحبت از منجی است. چون می‌گوید روزی به فرمان سرنوشت، مردی برمی‌خیزد که قادر است انسان‌ها را از ظلم و ستمی بزرگ رهایی ببخشد و یا مصیبت سخت را از میان بردارد، روح ملی را که در حس عدم امنیت رنج کشیده، آرام کند. در نتیجه آرزوی مردم را محقق کند. او این تذکر را هم دارد که قانون طبیعی مسیر خود را طی می‌کند و قدرتمندترین فرد برای انجام مسئولیتی عظیم انتخاب می‌شود.

* تفسیر انقلاب‌های روسیه و آلمان و نقش یهود در آن‌ها

همان‌طور که اشاره شد، هیتلر بر فعالیت گروه‌های ضربت تاکید و از فعالیت انجمن‌های سری اجتناب دارد. فصل بیست‌ویکم کتاب او «عقاید اساسی مرتبط با ماهیت و سازمان گروه‌های ضربت» عنوان دارد که در این فصل درباره انقلاب آلمان صحبت‌هایی دارد اما اشاره‌ای هم به انقلاب بلشویکی روسیه دارد؛ این‌که آشوبگران در روسیه موفق شدند توده‌های عظیم مردمی را که قادر به خواندن و نوشتن نبودند، علیه روشنفکرانی که با توده‌ها ارتباطی نداشتند، برانگیزند. در آن زمان بود که سرنوشت روسیه تعیین و موفقیت آن انقلاب تضمین شد. تفسیر هیتلر از انقلاب روسیه، این است که مردم بی‌سواد روسیه برده دیکتاتورهای یهودی شدند «که آن‌قدر بی‌شرم بودند که دیکتاتوری خود را دیکتاتوری مردمی نامیدند.» (صفحه ۴۳۷) هیتلر درباره انقلاب آلمان هم این جملات مهم را دارد: «سازمان‌دهنده واقعی انقلاب و بازیگر خیمه‌شب‌بازی پشت پرده، یعنی یهود اینترناسیونال، موقعیت را به‌درستی انتخاب کرده بود. مردم آلمان هنوز مستعد افتادن در باتلاق خون بلشویسم نبودند، همان‌طوری که مردم روسیه در این باتلاق افتاده بودند و این ‌حقیقت بدان جهت بود که اتحاد نژادی نزدیک‌تری میان طبقات روشنفکر در آلمان و کارگران وجود داشت. هم‌چنین مانند دیگر کشورهای اروپای غربی، قشر وسیعی از افراد جامعه آلمان مردمی بافرهنگ بودند، اما در روسیه این‌گونه نبود و اکثر طبقات روشنفکر در روسیه تقریباً ملیت روس نداشتند، یا حداقل محروم از خصوصیات نژادی اسلاو بودند.» (همان)

تفسیر هیتلر از انقلاب روسیه، این است که مردم بی‌سواد روسیه برده دیکتاتورهای یهودی شدند «که آن‌قدر بی‌شرم بودند که دیکتاتوری خود را دیکتاتوری مردمی نامیدند.» هیتلر درباره انقلاب آلمان هم این جملات مهم را دارد: «سازمان‌دهنده واقعی انقلاب و بازیگر خیمه‌شب‌بازی پشت پرده، یعنی یهود اینترناسیونال، موقعیت را به‌درستی انتخاب کرده بود. مردم آلمان هنوز مستعد افتادن در باتلاق خون بلشویسم نبودند هیتلر می‌گوید مزدوران یهودی تصمیم گرفتند به انقلاب آلمان جنبه میانه‌روی بدهند و جرات نکردند آن را به بلشویسم تنزل دهند. به‌همین‌دلیل تصمیم گرفتند با ارائه تصویری مزورانه از نظم و آرامش با شرایط موجود روبرو شوند. او بر این باور است در آن زمان، حزب سوسیال مستقل و اتحادیه اسپارتاکیست، گروه‌های ضربت مارکسیسم انقلابی بودند. هیتلر این تذکر را هم درباره انقلاب آلمان دارد که این حقیقت باید همیشه به خاطر سپرده شود که ملتی که ۹۰ درصد مردمش به انقلاب ملحق نشده بودند، چه‌طور اجازه دادند انقلاب توسط یک‌دهم مردم به آن‌ها تحمیل شود. این اقلیت یک‌دهمی باید همان‌اقلیت یهودی باشد که در کل کتاب مورد اشاره هیتلر است. او درباره انقلاب آلمان، در فصل بیست‌وچهارم «مساله اتحادیه‌های کارگری» هم این ‌توضیح را دارد که انقلابی که در نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد، توسط اتحادیه‌های کارگری واقع نشد، بلکه در فراسوی این اتحادیه‌ها رخ داد و مردم آلمان هیچ‌گونه نبرد سیاسی را برای آینده کشورشان آغاز نکردند. چون فکر می‌کردند با کار سازنده در حوزه اقتصاد، آینده خود را تامین می‌کنند. مساله اقتصادی، موضوعی است که او در فصل بیست‌وچهارم درباره‌اش تذکر داده و گفته نباید با نبرد سیاسی خلط شود.

نویسنده «نبرد من» می‌گوید دولت آلمان در ۹ نوامبر ۱۹۱۸ بدون هیچ قید و شرطی تسلیم مارکسیم شد و احمق‌های بورژوا هم با شناساندن کارگرهای آلمانی به‌عنوان مارکسیست، نه‌تنها در تحریف رذیلانه حقیقت مقصر هستند بلکه سعی کردند شکست خود را پشت عقیده مارکسیست و سازمان آن مخفی کنند.

اشاره کردیم که هیتلر، موجودیت انجمن‌های سری را به‌خاطر فعالیت‌های غیرقانونی نکوهیده می‌داند. او به‌همین‌دلیل شرکت اعضای حزب نازی در انجمن‌های مخفی را ممنوع کرد و در صفحه ۴۵۳ در فصل بیست‌ویکم «نبرد من» نوشت مراقب بوده گروه ضربت حزب نازی، چنین‌خصوصیتی به خود نگیرد. به‌همین‌دلیل و برای جلوگیری از هرگونه تمایل گروه ضربت به مخفی‌بودن، نه‌تنها یونیفرم و لباس متحدالشکل برای آن‌ها درنظر گرفته شد، بلکه هیتلر تاکید کرد این لباس به‌گونه‌ای باشد که به‌راحتی بازشناسی شود. همین‌طور اشاره کرد همه باید از هدف‌ها و شیوه عملکرد گروه ضربت آگاه شوند. «اعضای گروه ضربت نباید اجتماعات مخفی برگزار کنند، بلکه باید در معرض دید عموم رژه بروند…» (صفحه ۴۵۳) او با اشاره به برخورد مناسب با قلدرهای خیابانی مارکسیست‌ها نوشت تعداد نفرات گروه ضربت حزب نازی به‌قدری سریع افزایش پیدا کرد که در کنگره حزب در ژانویه ۱۹۲۳ شش‌هزار مرد در برنامه تقدیس پرچم‌ها شرکت کردند و اولین گروهان‌ها، یونیفرم‌های جدید خود را پوشیدند. تا آن مقطع، اعضای گروه ضربت با پوشیدن یونیفرم، صرفاً بازوبند می‌بستند اما از آن به بعد، فرنچ و کلاه مشخصی به لباس‌شان افزوده شد.

درباره اتفاقات تاریخی باید بگوییم که در ماه‌های ابتدایی سال ۱۹۲۳، فرانسه منطقه روهر در آلمان را اشغال کرد که هیتلر می‌گوید این اقدام، اهمیت زیادی در پیشرفت گروه ضربت حزب نازی داشت. در تابستان آن سال، گروه ضربت به سازمان نظامی مبارز تغییر کرد و سال ۱۹۲۵، حزب ناسیونال‌سوسیالیست کارگر آلمان برای بار دیگر تاسیس شد و همان‌طور که مشخص است، تعلیم و سازماندهی گروه ضربت ضروری احساس شد. او در پایان کتاب و در جملات پایانی می‌گوید (اکنون در نوامبر ۱۹۲۶) که حزب ناسیونال سوسیالیست دوباره در رایش تاسیس شده، قدرتمندتر از گذشته از آزادی کامل برخوردار است.

یونیفرم نیروهای اس. آ (توفان)

جنگ باواریا و پروس؛ تضمین آرامش یهود

هیتلر در بیست‌ودومین فصل کتابش به چرایی اصرار حکومت جهانی یهود بر فدرالی‌شدن دولت آلمان پرداخته است. او در این فصل که عنوان «نقاب فدرالیسم» است، با یک‌اشاره به مساله تاریخی مشاجره دو دولت باواریا و پروس می‌گوید نزاع شدید بین این دو دولت، ضامن آرامش و صلح یهودی بود. به‌همین‌دلیل توجه عموم کاملاً از نفوذ اینترناسیونال در بدنه ملت آلمان، معطوف به جدال بین این دو دولت شد. به این ترتیب توجه مردم از وجود یهود و حکومت استعماری موردنظرش منحرف می‌شد و این ‌حکومت استعماری می‌توانست به‌طور کامل آن‌ها را غارت کند. او می‌نویسد: «لحظه‌ای که کودتا موفق گردید، رهبر و سازمان‌دهنده انقلاب در باواریا خود را به‌عنوان مدافع منافع باوریا معرفی کرد. یهودی اینترناسیونال، کورت ایزنر، بازی نهایی باواریا بر ضد پروس را آغاز کرد. این یهودی شرقی، آخرین فرد در جهان بود که امکان داشت به‌عنوان مدافع منطقی منافع باواریا شناخته شود. او در حرفه‌اش به‌عنوان گزارشگر روزنامه در سراسر آلمان از این ‌مکان به آن ‌مکان می‌رفت و برایش تفاوتی نداشت باواریا یا هر بخش دیگری از این ‌جهان خداوند وجود داشته باشد یا نه.» (صفحه ۴۶۱) هیتلر این ‌توضیح را هم اضافه می‌کند که نبردی که جمهوری شورایی باواریا با نیروهای نظامی که به باواریای آزاد فرستاده شده بودند آغاز کرد، از ابتدا با عنوان «نبرد کارگران باواریا با میلیتاریسم پروس» توسط مبلغان مارکسیست معرفی شد. او می‌گوید در همین‌زمان بوده که او مبارزه‌اش را با این تحریک‌های برخی شاخه‌های مردم آلمان نسبت به شاخه‌های دیگر آغاز کرد.

«یهودی اینترناسیونال، کورت ایزنر، بازی نهایی باواریا بر ضد پروس را آغاز کرد. این یهودی شرقی، آخرین فرد در جهان بود که امکان داشت به‌عنوان مدافع منطقی منافع باواریا شناخته شود. او در حرفه‌اش به‌عنوان گزارشگر روزنامه در سراسر آلمان از این مکان به آن مکان می‌رفت و برایش تفاوتی نداشت باواریا یا هر بخش دیگری از این جهان خداوند وجود داشته باشد یا نه.» هیتلر این توضیح را هم اضافه می‌کند که نبردی که جمهوری شورایی باواریا با نیروهای نظامی که به باواریای آزاد فرستاده شده بودند آغاز کرد، از ابتدا با عنوان «نبرد کارگران باواریا با میلیتاریسم پروس» توسط مبلغان مارکسیست معرفی شد مولف «نبرد من» با اشاره به جدایی‌های بین باواریا و پروس می‌گوید توانایی یهودیان برای منحرف‌کردن توجه عموم مردم از آن‌ها و دادن جهتی دیگر به آن‌، در این‌گونه وقایع و دیگر اتفاقات معاصرش، قابل مشاهده است. همچنین این نکته را اضافه می‌کند که در سال ۱۹۱۸ هیچ احساسی مانند احساس سازمان‌یافته ضدیهودی بین مردم وجود نداشت. او می‌گوید در زمستان ۱۹۱۸-۱۹۱۹ عواطف ضدیهودی به‌تدریج ریشه می‌گرفت. اما درست در لحظه‌ای هیتلر و همفکرانش در متحدکردن مردم آلمان در پرتوی یک‌عقیده علیه یهودیت موفق شدند، این جریان عکس‌العمل خود را نشان داد و با توسل به حقه‌های قدیمی خود، مشعل نزاع و نفاق را بین میهن‌پرستان آلمانی روشن کرد. این شکاف به تعبیر هیتلر موجب بحث‌ها و چالش‌های مهم بین کاتولیسیسم و پروتستانیسم شد. در همان‌حال «یهودی در کمال آزادی به‌طور نهانی فعال بود و کشور ما را به اربابان اینترناسیونال مالی می‌فروخت.» (صفحه ۴۶۴) هیتلر با بیان این مطالب می‌گوید برای آینده جهان اهمیت ندارد که کدام‌یک از دو فرقه کاتولیک یا پروتستان بر دیگری غلبه کند. اما برای جهان مهم است که بشر آریایی نجات پیدا کند یا نابود شود. همچنین، به‌نفع یهودیان است که انرژی‌های جنبش میهن‌پرستی در نزاعی مذهبی نابود شود.

به‌روایت پیشوای نازیسم، تا پاییز سال ۱۹۲۳، جنبش نازی موفق بود از این مشاجرات دور بماند و متعصب‌ترین پروتستان می‌توانست در کنار متعصب‌ترین کاتولیک بدون هیچ‌گونه اختلالی در اعتقادات مذهبی‌شان در جنبش نازی بایستند. «پیروان هر دو فرقه می‌دیدند که روزنامه‌های کافر مارکسیست از آن فرقه مذهبی حمایت می‌کنند که در جهت منافع مارکسیست‌ها عمل می‌کند…» (صفحه ۴۶۷) یکی از اشارات هیتلر در همین‌فرازهای کتاب، مخاطب را به یاد آمریکا و نظریه فتح آن توسط یهودیان در کتاب «فاتحین جهانی» لوئیس مارشالکو می‌اندازد؛ جایی‌که می‌گوید «یهودیان طی سال‌های ۱۹۱۹-۱۹۲۰ و بعد از آن، در مورد فدرالیزه‌کردن کشور و تمرکز به‌نحو زیرکانه‌ای تبلیغ کردند و ناسیونالیسم را که با این کشمکش مخالف بود، مجبور کردند تا موضعی مشخص در ارتباط با مشکل حیاتی خود بگیرد: این‌که آلمان باید به یک دولت کنفدراسیون تبدیل شود یا یک دولت نظامی باشد؟» (همان) جالب است که هیتلر، خود در سطرهای بعدی به آمریکا اشاره کرده و نوشته درمورد ایالات متحده نمی‌توان آن‌ها را ایالت‌هایی مستقل دانست. بلکه ایالات این کشور، ایالت‌هایی هستند که به آن‌ها حقوق یا قدرت‌های خودکامه اعطا شده و قانون اساسی این حقوق یا قدرت‌ها را تضمین می‌کند.

هیتلر می‌گوید حکومتی که برپایه صلح (ورسای) در آلمان تشکیل شده، با رایش قدیمی تفاوت داشت. «رایش قدیم به مردم خود در وطن و در درون آزادی داد و خود را نسبت به جهان بیرون قدرتمند نشان داد، در حالی‌که جمهوری خود را در برابر بیگانگان ضعیف نشان می‌دهد و به شهروندانش در وطن ظلم و ستم می‌کند.» (صفحه ۴۷۱) او در همین‌صفحه اضافه می‌کند که دولت نوکرمآب اینترناسیونال فقط می‌تواند با مجبور کردن شهروندانش به خدمات مورد نیاز دولت زندگی کند و سخن‌گفتنش از شهروندان آزاد توسط آن، ریاکاری بی‌شرمانه است. او دولت مورد حمایت غرب یا در واقع حکومت جهانی یهودی را در بهترین‌حالت، دولتی رعیت‌پرور و نه شهروندپرور می‌داند و معتقد است چنین‌دولتی پرچم ملی ندارد بلکه یک‌نشان تجاری دارد که توسط یک‌قانون رسمی و تدابیر قانونی معرفی و حمایت می‌شود.

با برشماری ضرر و زیان‌های فدرال‌شدن آلمان، هیتلر این‌چنین نتیجه می‌گیرد که پیروان حزب ناسیونال‌سوسیال باید کاملاً از ریاکاری فوق‌العاده‌ای که ویژگی محافل به‌اصطلاح فدرالیست است، آگاه شوند چون از دکترین فدرالیست و به‌نام مذهب، به‌عنوان ابزار پیشبرد منابع اساسی خود استفاده می‌کنند. او می‌گوید باید مقابل نظام کنونی ادغام نهادها که برای حیات مردم آلمان اهمیت دارند، مبارز کرد. چون این نظام تنها برای تسهیل پرداخت میلیاردها مارک و انتقال وثیقه‌ها به بیگانگان تحت شرایط پس از جنگ اتخاذ شده که سیاستمدارها آن‌ها را پذیرفته بودند. «این‌رایش دموکراتیک یهودی کنونی که برای ملت آلمان مصیبتی تمام‌عیار شده، به‌دنبال بی‌اثر کردن نیروی انتقاد ایالت‌های فدرالی است که هنوز گرفتار روح زمان نشده‌اند و تلاش می‌کنند با مقابله با این سیاست تا نقطه نابودی در برابر آن مقاومت کنند.» (صفحه ۴۷۳) هیتلر می‌گوید از زمان تشکیل جمهوری، یهودیان در نهادهای اقتصادی کشور، مقام‌ها و منصب‌هایی به دست آورده و موقعیت‌هایی را در حکومت ملی اشغال کرده‌اند. به این ترتیب هم نهادهای اقتصادی و هم حکومت ملی حامی یهودیت شده‌اند. حقیقت امر از نظر او این است که ایالت‌های فدرال کوچک، نقطه‌های حمله برای کناره‌گیری و جدایی تصور می‌شوند و در خدمت آن نگاهی هستند که دورنمایش برای یک‌کشور خارجی و بیگانه خوشایند است. او می‌گوید امور پوچ و بی‌معنایی که برخی ایالت‌های فدرال با تاکید بر نمایندگان خارج از کشور و پذیرفتن نمایندگان خارجی بین خود مرتکب می‌شوند، باید متوقف شود و خواهد شد.

جملات قصار

* متوقف‌کردن خیانت‌کاران کوچک در حکومتی که دولتش خیانت‌کاران بزرگ را از مجازات تبرئه کرده، بیهوده است. (صفحه ۴۵۲)

برچسب‌ها