رضا کرمی زاده کارگردان نمایش «اسبهای انباری» درباره اجرای این اثر نمایشی در مجموعه تئاترشهر به خبرنگار مهر گفت: «اسبهای انباری» نوشته رضا گشتاسب است که از اول خرداد ماه اجرای عمومی خود را در تالار چهارسو آغاز میکند. این اثر نمایشی در کلیت مبارزه علیه سیستم سرمایه داری را مطرح میکند و شاهد هستیم افرادی که با استفاده از رانت و مناسباتی که در اختیار دارند به منابع سرمایه یک مملکت دسترسی پیدا کرده و این منابع را به هدر میدهند.
وی افزود: در این نمایش مناسبات موجود در نظام سرمایه در قالب زندگی یک خانواده مطرح و نقد میشود. و از طرف دیگر توده مردم را داریم که علیه این نظام طغیان میکنند. البته نمایش جغرافیایی مشخصی ندارد و شاهد هستیم که توده مردم به شکلی وارد این خانواده سرمایه دار میشوند و کم کم این خانه را ویران میکنند.
کرمی زاده با اشاره به استعاری بودن داستان و مفاهیم مطرح شده در نمایش، عنوان کرد: «اسب های انباری» به شیوه رئالیسم جادویی که نیم نگاهی هم به فضای سوررئالیستی دارد، مفاهیم مد نظرش را به تصویر میکشد. متن نیز مانند دیگر نمایشنامههای رضا گشتاسب به شیوه شاعرانهای به نگارش درآمده است.
کارگردان نمایش «دستهایم کو محسن» در پایان با اشاره به اینکه گروه تئاتر «شادن» با نمایشهای پیشین خود اجراهایی در آلمان، چین، روسیه و … داشته است درباره قرابت مضمون اثر با جامعه امروز گفت: تئاتر ما زبان امروز جامعه است. در واقع ذات هنر همین است و هر آن چیزی را که یک آرتیست احساس میکند جامعه اش با آن درگیر است با زبان هنر بیان میکند و در ادامه در پی حل آن معضل برمی آید.
نمایش «اسبهای انباری» به نویسندگی رضا گشتاسب، کارگردانی رضا کرمی زاده و بازی نازنین نادرپور، سید محمد سعیدی، سجیه آشوری، صدف نظری، بهنام مهدی پور، پوریا ریحانی، سپاس رضایی، کمند شمس از روز یکشنبه اول خرداد ساعت ۱۹:۴۵ با مدت زمان ۶۰ دقیقه روی صحنه میرود.
در خلاصه داستان این نمایش آمده است: «دختر به فرشته گفت ولی من تا به حال هیچ وقت یه اسب رو از نزدیک ندیدم. چه طور می تونم بهش کمک کنم وقتی نشناسمش؟ فرشته دست دختر رو گرفت و برد تا نزدیکیهای چشمه. صدای قورباغهها بود و صدای پای شکستن ترکه های کوچک چوب زیر پای دختر. دختر تا به حال چشمهای به این زیبایی ندیده بود … فرشته گفت چشمه رو میبینی؟ بعد هیچ صدایی نبود… دختر هر چه گشت فرشته را ندید. و هر چه رفت به هیچ جا نرسید. باد میوزید. اسب گم شده بود. صدای جیرجیرکها گم شده بود. چشمه گم شده بود.»