به گزارش خبرنگار مهر، محمدجواد گودینی درباره زندگی و زمانه شیخ بهایی و مضامین سرودههایش یادداشتی نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.
گودینی نویسنده کتابهایی چون «صعود و سقوط ادبیات سیاسی در عصر بنیامیه»، «تاملی بر زندگانی ابوالاسود دؤلی و شرح گزیدهی اشعارش»، «چهل حدیث در ستایش حسن خلق»، «تحولات سیاسی عصر امامت حضرت سجاد (ع)»، «درآمدی بر زندگانی و سرودههای صاحب بن عباد»، «بررسی و تحلیل زندگی سید حمیری و گزیده اشعارش»، «بررسی، شرح و تحلیل قصیده فرزدق در ستایش امام سجاد (ع)» و… است.
مشروح یادداشت گودینی در ادامه میآید:
شیخ بهایی از چهرههای نامور و دانشمندی ذوفنون بود که در چندین رشته علمیِ زمان خود، کاردان و کارشناس به شمار میرفت و ذوق ادبی بالایی نیز داشت و سرودههای دلنشینی به دو زبان عربی و فارسی ساخت.
به گفته مرحوم محمد تقی مجلسی، شیخ بهایی از فرزندان و نسل حارث همدانی (از یاران امام علی (ع) بود و پدرش نیز که حسین بن عبد الصمد بن شمس الدین جبل عاملی نام داشت، از پیشوایان تشیع و مشایخ بزرگ دوران خویش بود و مدتی را نزد دانشمند و فقیه نامدار جهان تشیع زین الدین احمد بن علی عاملی (شهید دوم) درس خواند و از شاگران وی محسوب میشد. (دیوان اشعار شیخ بهایی، ص۱۵).
پس از شهادت مرحوم زین الدین (شهید دوم)، پدر شیخ بهایی تصمیم گرفت از سرزمین خود که آن هنگام زیر نظر دولت عثمانی اداره میشد، به سرزمین ایران (در دوران حکومت صفوی که شیعیان را مورد جانبداری قرار میداد و مقدم دانشمندان و به ویژه عالمان دینی را گرامی داشته و آنان را ارج مینهاد) هجرت کند. به همین دلیل او به همراه خانوادهاش رهسپار سرزمین ایرانِ صفوی شد.
بهایی ۱۳ ساله به همراه خانواده به ایران کوچ کرد و نزد دانشمندان بزرگ دوران خود به شاگردی مشغول شد. او بیش از هر کس از پدر دانای خود (شیخ حسین بن عبد الصمد) بهره جست و همین طور نزد دیگر بزرگان زمان خود همچون عبدالعالی کرکی، شیخ محمد بن محمد مقدسی شافعی، شیخ عبد الله یزدی، علی مذهب مدرس (استاد شیخ در علوم عقلی و ریاضی)، شیخ عمر عرضی، شیخ احمد کجایی و... در شهرهای سرزمین ایران (بیشتر قزوین) به کسب علم و دانش پرداخت و از اساتید خویش بهرمند شد. (بهاء الدین العاملی أدیبا، شاعرا، عالما، ص۱۷- ۱۶).
شیخ اهل مسافرت نیز بود و به سرزمینهای فراوانی سفر کرد و در یکی از سفرهایش به مصر نیز قدم نهاد و در آنجا کتاب «کشکول» را تالیف کرد. نقل است زمانی که در مصر روزگار میگذراند، نزد استادی به نام محمد بن ابوالحسن بکری به فراگیری دانش مشغول بود و استادش که به نبوغ وی پی برده بود، او را گرامی داشت و بسیار تکریم کرد. شیخ جوان به او گفت: استاد، من مردی تهیدست هستم؛ چگونه است که این اندازه مرا گرامی داشته و احترام میکنید؟ استادش گفت: من از تو بوی علم و دانش را استشمام میکنم. او در ادامه با لباس جهانگردان به بیت المقدس نیز سفر کرد و در آنجا نیز به تنهایی علاقهمند بود و از مردم دوری میگزید. (آثار و اشعار شیخ بهایی، ص۱۰)
شیخ بهایی که مردی دانا، جهان دیده و برخوردار از فضیلتهای اخلاقی بود، در علوم گوناگونی همانند ریاضیات، مهندسی معماری، ادبیات، حدیث، فقه و دیگر علوم دینی و ادبی آنچنان برجسته و نامور بوده که برخی بر این باورند بسیاری از بناهای بزرگ دوران صفوی نتیجه طراحی و معماری این دانشمند نابغه است. (شیخ بهایی، ص۳۴)
او دانشمندی فروتن و ساده زیست بود و از مسیر توحید و یگانه پرستی منحرف نشد و مردم را نیز بسیار دوست میداشت و بخشی از زمان خود را نیز برای حل مشکلات مردم (به ویژه کشاورزان) به روستاهای اطراف اصفهان سرکشی میکرد و میکوشید به مشکلات آنان به ویژه در خصوص حل اختلافات درباره آب پایان دهد. (همان)
او در علم و دانش به بهرهای بزرگ دست یافت و به جایگاهی کم نظیر نایل شد. «شیخ حر عاملی» با ستایش از مرتبه علمی شیخ بهایی چنین نوشت: حال او در فقه، دانش، فضل، پژوهش، جایگاه برجسته و تالیف نیکو، به کار گیری عبارات زیبا (در نوشتههایش) و جمع شدن نیکوییها در او، آشکارتر از آن است که بیان گردد و فضیلتهایش بیش از آن است که به شمارش آید. او فردی دانا و متبحر و شاعر و ادیبی بی نظیر در زمانه است که میان علومی همچون فقه، حدیث، معانی، بیان، ریاضی و غیره جمع کرده (و از همه این علوم بهرهای وافر و گسترده دارد.) (بهاء الدین العاملی أدیبا، شاعرا، عالما، ص۲۷)
او در روزگار خلافت شاه عباس اول که از دورانهای طلایی حکومت صفوی بود، پس از شیخ علی منشار، به منصب شیخ الاسلامی در اصفهان (پایتخت دولت صفوی در روزگار شاه عباس و پس از آن) دست یافت و از چهرههای بسیار بانفوذ دولت صفوی شد و به آن جایگاه رشک برانگیز رسید.
وی آثار ارزشمندی نیز در رشتههای گوناگون علمی تالیف کرد که از جمله آنها میتوان عناوین زیر را نام برد:
العروة الوثقی (در تفسیر قرآن)، عین الحیاة، حبل المتین، جامع عباسی (فقه به زبان فارسی)، شرح الاربعین حدیثا (شرح چهل حدیث)، حدیقة السالکین، التهذیب، الرسالة الهلالیة، خلاصة الحساب، تشریح الأفلاک، درایة الحدیث، الفوائد الصمدیة (علم نحو)، حاشیة الفقه، المخلص (در ستاره شناسی)، نان و حلوا، شیر و شکر (مثنوی به زبان فارسی)، مفتاح الفلاح (در دعا) و ... (آثار و اشعار شیخ بهایی، ص۹)
وی که بیش از هشتاد سال در این جهان زیست، به سال ۱۰۳۰ قمری در اصفهان چشم از جهان فروبست. پیکر او را به مشهد منتقل کردند و در خانهاش که نزدیک حرم رضوی بود، به خاک سپردند. (آثار و اشعار شیخ بهایی، ص۱۳)
شیخ بهایی از شاعران توانای عصر صفوی محسوب میشود. او به دو زبان فارسی و عربی توانایی سرودن داشت و بخش گستردهای از سرودههای شیخ با مضامین دینی و مذهبی همچون مدح پیامبر اسلام(ص)، ستایش اهل بیت(ع) و مراتب دلدادگی به اهل بیت رسالت(ع) و شوق زیارت بارگاههای ایشان(ع)، نصیحت، پند و... گفته شده و او در اشعارش از آرایههای ادبی همانند اقتباس از قرآن، تضمین، لف و نشر، تلمیح و... بهره جسته است.
او در خصوص سودمندی دوستی و محبت اهل بیت(ع) (که البته باید همراه با عمل به دستورهای دینی و درس گرفتن از سیره آن بزرگواران«ع» باشد) چنین سروده است:
وَثِقتُ بِعَفوِ اللهِ عَنِّی فِی غَدٍ/ وَ إن کُنتُ أدرِی أنَّنِی المُذنِبُ العَاصِی
وَ أخلَصتُ حُبِّی فِی النَّبِیِّ وَ آلِه/ کَفَی فِی خَلاصِی یَومَ حَشرِی إخلاصِی (بهاء الدین العاملی أدیبا، شاعرا، عالما، ص۱۰۶).
ترجمه: من به گذشت پروردگار در فردا (روز رستاخیز) باور دارم؛ هر چند میدانم که گنهکار و نافرمانم.
و دوستیام را برای پیامبر(ص) و آل ایشان(ع) خالص گرداندهام و این اخلاص مرا برای رهایی در روز حشر، کافی خواهد بود.
وی در همین راستا چنین سروده است:
یَا رَبِّ إنِّی مُذنِبٌ خَاطئٌ/ مُقصِّرٌ فِی صَالِحَاتِ القُرَب
وَ لَیسَ لِی مِن عَمَلٍ صَالِح/ أرجُوهُ فِی الحَشرِ لِدَفعِ الکُرَب
غَیرَ اعتِقادِی حُبَّ خَیرِ الوَرَی/ وَ آلِهِ وَ المَرءُ مَع مَن أحَبّ (دیوان شیخ بهایی، ص۲۹)
ترجمه: خداوندا، من گناهکاری لغزش کار هستم که در انجام نیکیهایی که موجب نزدیکی به تو میشود، کوتاهی کردم.
کردار صالحی نیز به جای نیاوردهام که برای دفع سختیها و گرفتاریها در روز رستاخیز بدان امید بندم.
جز آنکه به دوستی بهترین بندگان خدا (پیامبر اسلام «ص») و آلش (ع) باور دارم و انسان همراه با کسی است که او را دوست میدارد.
شیخ بهایی اشعار موعظه گونه بسیاری نیز دارد که حاوی درسها و پندهای شیرین و خردمندانهای است؛ از جمله:
نان و حلوا چیست؟ این تدریس تو/ کان بود سرمایه تلبیس تو
بهر اظهار فضیلت معرکه/ ساختی، افتادی اندر مهلکه
تا که عامی چند سازی رام خویش/ با صد فسون آوری در دام خویش
چند بگشایی سر انبان لاف/ چند پیمایی گزاف اندر گزاف
نی فروعت محکم آمد نی اصول/ شرم بادت از خدا و از رسول
اندرین ره چیست دانی غول تو؟/ این ریایی درس نامعقول تو
درس اگر قُربت نباشد زان غرض/ لیس درساً انه بئس المرض
اسب دولت بر فراز عرش تاخت/ آنکه خود را زین مرض آزاد ساخت (آثار و اشعار شیخ بهایی، ص۴۲)
وی در جای دیگر نیز در بیان عشق و گفتوگو با معشوق چنین سروده است:
بگذر ز علم رسمی که تمام قیل و قالست/ من و درس عشق ای دل که تمام وَجد و حالست
ز مراحم الهی نتوان برید امید/ مشنو حدیث زاهد که شنیدنش وبالست
طمع وصال گفتی که به کیش ما حرامست/ تو بگو که خون عاشق به کدام دین حلالست؟
به جواب دردمندان بگشا لب شکرخا/ به کرشمه کن حواله که جواب صد سوالست
غم هجر را بهایی به تو ای بت ستمگر/ به زبان حال گوید که زبال قال لالست (همان، ص۱۹).
وی در مُخمّسی زیبا و مشهور چنین با زبان عرفانی سخن میگوید و همه چیز را جلوه گاه حق (سبحانه و تعالی) میبیند و توصیف میکند:
تا کی به تمنای وصال تو یگانه/ اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه؟/ ای تیر غمت را دلِ عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به درِ صومعه عابد و زاهد/ دیدم همه را پیش رُخت، راکع و ساجد
در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد/ گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پیِ هر کار/ زاهد سوی مسجد شد و من جانب خَمّار
من یار طلب کردم و او جلوه گر یار/ حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو/ هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو/ مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید/ پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید/ یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که رَوَم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد، راه تو پوید/ دیوانه، برون از همه، آیین تو جوید
تا غنچه ی بشکفته ی این باغ که بوید؟/ هر کس به زبانی صفتِ حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قُمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست/ هر چند که عاصی است، ز خیل خَدَم توست
امید وی از عاطفتِ دمبدم توست/ تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه (دیوان شیخ بهایی، ص۳۱۸- ۳۱۷)
این نوشتار را با سرودهای زیبا و دلنشین از شیخ بهایی که مناجاتی است با پروردگار جهانیان که خداوند را به اهل بیت رسالت(ع) سوگند میدهد، به پایان میبریم:
الهی الهی به حق پیمبر/ الهی الهی به ساقی کوثر
الهی الهی به صدق خدیجه/ الهی الهی به زهرای اطهر
الهی الهی به سبطین احمد/ الهی به شُبیر، الهی به شُبّر
الهی به عابد، الهی به باقر/ الهی به موسی، الهی به جعفر
الهی الهی به شاه خراسان/ خراسان چه باشد، بآن شاه کشور
شنیدم که می گفت زاری، غریبی/ طواف رضا چون شد او را میسر
من اینجا غریب و تو شاه غریبان/ به حال غریب خود از لطف بنگر
الهی به حق تقی و به علمش/ الهی به حق نقی و به عسکر
الهی الهی به مهدی هادی/ که او مومنان راست هادی و رهبر
که بر حال زار بهایی نظر کن/ بحق امامان معصوم یکسر (آثار و اشعار شیخ بهایی، ص۲۴- ۲۳)
فهرست منابع
۱- تونجی، محمد، بهاء الدین العاملی أدیبا- شاعرا- عالما، المستشاریة الثقافیة الایرانیة بدمشق
۲- دامادی، محسن، شیخ بهایی، دفتر پژوهشهای فرهنگی ۱۳۸۳
۳- صفحی، سید محمد، آثار و اشعار شیخ بهایی، انتشارات ارم ۱۳۷۲
۴- عاملی، بهاء الدین، دیوان شیخ بهایی، دار زین العابدین لاحیاء تراث المعصومین(ع) ۲۰۰۹
۵- نفیسی، سعید، دیوان شیخ بهایی، نشر چکامه ۱۳۷۲