خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: علی معروفی آرانی، فعال فرهنگی و پژوهشگر و منتقد عرصه فرهنگ در یادداشتی به زندگی و آرا و افکار فردوسی طوسی و کتاب سترگ شاهنامه پرداخته است.
مشروح این یادداشت را که برای مهر ارسال شده در ادامه بخوانید:
فردوسی در سال سیصد و بیست و نه یا سیصد و سی هجری در روستایی از روستاهای توس به نام باژ به دنیا آمد و در همان جا در سال چهارصد و شانزده چشم از جهان فرو بست. در خصوص چگونگی آغاز و انجام کار شاهنامه اطلاعات اندکی در دست است اما فردوسی در حدود سال سیصد و هفتاد در سن چهل سالگی به اصرار و سفارش یکی از دوستان خود بر آن شد تا کار ناتمام دقیقی شاعر معروف دوره سامانیان را به پایان رساند و داستانهای کهن فارسی را به نظم در آورد.
به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای / خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر / فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست / نگارندهی بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را / نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه / که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد / نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی / همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست / میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی / در اندیشهی سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رأی و جان و زبان / ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی / ز گفتار بیکار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه / به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود / ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخنگاه نیست / ز هستی مر اندیشه را راه نیست
شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی، یکی از بزرگترین حماسههای جهان، شاهکار حماسی زبان فارسی و حماسه ملی ایرانیان و نیز بزرگترین سند هویت ایشان است. شاهنامه شرح احوال، پیروزیها، شکستها، ناکامیها و دلاوریهای ایرانیان از کهنترین دوران (نخستین پادشاه جهان کیومرث) تا سرنگونی دولت ساسانی به دست تازیان است. (در سده هفتم میلادی) کشمکشهای خارجی ایرانیان با هندیان در شرق، تورانیان در شرق و شمال شرقی، رومیان در غرب و شمال غربی و تازیان در جنوب غربی است.
علاوه بر سیر خطی تاریخی ماجرا، در شاهنامه داستانهای مستقل پراکندهای نیز وجود دارند که مستقیماً به سیر تاریخی مربوط نمیشوند. از آن جمله: داستان زال و رودابه، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، بیژن و گرازان، کرم هفتواد و جز اینها بعضی از این داستانها به طور خاص چون رستم و اسفندیار و یا رستم و سهراب از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان به شمار میآیند.
فردوسی در آفرینش کلام و وصف کردن خوبیها و پلیدیهای بوجود آمده در اشعارش تمام جوانب شعریش را در نظر گرفته است. در سرودهایش چون، ستایش خرد، گفتار در آفرینش عالم، در آفرینش مردم، آفتاب، ماه، ستایش پیامبر (ص)، فراهم آوردن کتاب، بنیاد نهادن کتاب، داستان ابو منصور، ستایش مردمان و خلق و … به خوبی و روشنی مشاهده میشود.
پیشینه داستانهای شاهنامه
باید دانست که بنمایههای داستانهای شاهنامه ساخته فردوسی نیست و این داستانها از دیرباز در میان ایرانیان رواج داشتهاند. مثلاً در کتب پهلوی مانند بندهشن، ایاتکار زریران (که مشابهتهای بسیار با گشتاسبنامه دقیقی دارد) و دینکرد تلمیحات و اشارات بسیاری به قهرمانان و پهلوانان شاهنامه وجود دارد. همچنین در اوستا خصوصاً در نسک یشتها اشارات فراوانی به بسیاری از شخصیتهای شاهنامه (پیشدادیان و کیانیان) شده است.
این قضیه در تمام آثار حماسی بزرگ به چشم میخورد به این معنا که در آغاز (و شاید برای مدتی مدید) داستانهای حماسی در میان مردم دهان به دهان و از نسلی به نسلی سینه به سینه میگردد تا آنکه شاعر توانا و با ذوق و قریحهای پدیدار شده و اثری بزرگ از روی آنها میآفریند.
مأخذ اصلی فردوسی در بهنظم کشیدن داستانها، شاهنامه منثور ابومنصوری بود که چندی پیش از آن توسط یکی از سپهداران ایراندوست خراسان از روی آثار و روایات موجود گردآوری شده بود. فردوسی در شاهنامه از پنج راوی شفاهی نیز به نامهای آزادسرو، شادان برزین، ماخ پیر خراسانی، بهرام و شاهوی یاد کرده که او را در بازگوکردن داستاهها یاری رساندهاند اما ذبیحالله صفا در کتاب «حماسهسرایی در ایران» با ذکر دلایلی آورده است که به احتمال فراوان راویان یادشده مربوط به روزگاران پیشین بوداند و فردوسی به جهت احترام از آنان سخن به زبان آورده و هیچکدام معاصر با حکیم طوس نبودهاند.
این نکته دارای اهمیّت است که داستانهای شاهنامه در آن دوران نه به عنوان اسطوره بلکه به عنوان واقعیّتی تاریخی تلقی میشدند. یعنی فردوسی تاریخ ایرانیان و حماسههای ملی آنان را به نظم کشید نه اسطورههای آنان را.
شاهنامه و ادبیات فارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
برین نامه بر سالها بگذرد
همی خواند آنکس که دارد خرد
بسی رنج بردم درین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
از آنجایی که شاهنامه در آغاز ادبیات فارسی واقع شده، بیشترین اهمیت را هم برای ادبیات فارسی دارد و در شاعران بعد از خودش چه شاعران حماسی، چه شاعران غیرحماسی تأثیر بسیار زیادی گذاشته است. تمام آن چیزی را که ما از فرهنگ کهن ایران و از آداب و رسوم میدانیم، مدیون شاهنامه هستیم. شاهنامه، یک حلقه ارتباطی است بین ایران اسلامی و ایران پیش از اسلام. یعنی آن تاریخ و فرهنگ ایران که با حمله اعراب از هم گسسته شده بود، بهوسیله شاهنامه به هم پیوند پیدا کرد و همان آگاهی ملی و آگاهی فرهنگی که نسبت به ایران گذشته داریم و قبول آداب و رسوم نیاکان کهن خودمان را بیش از اندازه به شاهنامه مدیون هستیم و اگر شاهنامه نبود حتی خود زبان فارسی هم در معرض خطراتی بود چه برسد به خودآگاهی ملی و فرهنگی ما. یعنی آن استمرار تاریخی و فرهنگی را که با حمله اعراب قطع شده بود، در واقع دو مرتبه با شاهنامه به هم وصل شد و هویت ایرانی با بودن زبان فارسی، ایرانی باقی ماند. علاقه مردم ایران به فرهنگشان و به تاریخشان و به ادبیاتشان همچنان غنی است و به خصوص دانشجوها و جوانان به فرهنگ ایرانی بسیار علاقمند هستند و هیچ تردیدی نداریم که هویتشان را نه فراموش کردند و نخواهند کرد و جای بسیار خوشبختی است از این جهت که چنین خودآگاهی ملی، تاریخی و فرهنگی در میان همه مردم ایران و به خصوص در میان جوانان وجود دارد.
از خاصیتهای ویژه شاهنامه که در حماسههای دیگر مشاهده نمیشود هماهنگی خاص در بین اشعار فردوسی است. شاهنامه ترکیبی از فرهنگ نقاط مختلف است و تمام آنچه به گیو و گودرز مربوط میشود داستانهای اصل اشکانی است و آنچه به خاندان نریمان، رستم، زال و گرشاسب مربوط میشود داستانهایی است که در اوستا آمده است و یک رشته ترکیب شده و پیوسته به هم نیز در تاریخ شاهنامه آمده است. در شاهنامه بخشی به استورهها که پیشدادیان هستند مربوط میشود و سپس شبه تاریخیها که کیانی نام دارند و تا آخر پادشاهی گشتاسب به تصویر کشیده شده است
دکتر فتحالله مجتبایی شاهنامه پژوه در مورد فردوسی و مواریث فرهنگی ایران میگوید: «مواریث فرهنگی ما در دنیا استثنایی هستند. گستره بسیار بزرگ ایران، فرهنگ ایرانی از مرزهای چین تا دامنه کوههای قفقاز و از سواحل دجله و فرات فراتر رفته است. در طول دوران اسلامی این مناطق یا با فرهنگ ایران ارتباط داشتهاند و یا تحتالشعاع فرهنگ ایرانی قرار داشتهاند.». «فردوسی خاصیت ویژهای دارد این شاعر بزرگ با بود و نبود ایران و هویت ملی ما سروکار دارد. فردوسی تاریخ ما را زنده کرد و رابطه ما را با گذشته محکم کرد و بین ایران پیش از اسلام و ایران بعد از اسلام پیوند داد والا ما نیز مثل اقوام دیگر هویت ملی و فرهنگی خویش را فراموش میکردیم.» «فردوسی کیفیت ویژهای دارد این شاعر بزرگ زبان فارسی را زنده نگه داشت. شاهنامه از اول خلقت بنا بر اندیشههای ایرانی شروع میشود و تا آخر حیات یزدگرد ادامه پیدا میکند و کلیه خلاءها را نیز پر میکند و یک واحد فرهنگی میسازد که اگر این وزنه ملی نبود ما هم مانند کشورهایی میشدیم که هویت ملی و فرهنگی خود را فراموش کردهاند.»
شخصیت فردوسی در سرودهایش بیانگر تادیب وی به جامعه و مردمانش است. مردمی که فردوسی را میشناختند او را جوان مؤدب، متین و عاقل با اندیشههای معنوی نام میبردند. و میگفتند بسیار شاعر مودبی است. او وقتی که به قول حرامزاده بودن ضحاک میرسد با اینکه در منابع اصلی شاهنامه لفظ حرامزاده صراحتاً آمده است اما فردوسی از بیان مستقیم این مدعا شرم میکند و زیرکانه و مؤدبانه کلام را در لفافه میپیچد: که فرزند بد گر شود نره شیر به خون-پدر هم نباشد دلیر مگر در نهانش سخن دیگر است پژوهنده را راز با مادر است (یعنی بروید از مادرش بپرسید) مشاهده میکنید که فردوسی در مورد اسناد حرامزادگی به یک شخصیت منفور اسطورهای اینقدر دقت میکند.
فردوسی مسلمان بوده است. فردوسی از اینکه بچههایش سوره حمد را از حفظ میخواند بسیار خوشحال میشود. فردوسی یک شیعه ۱۲ امامی است و به زیارت امام رضا (ع) میرود. او دغدغه اسلام و مسلمانان را دارد و در مرقد امام رضا (ع) برای بهروزی آنها دعا میکند. هدف نوشتن شاهنامه پند و اندرز و دست بالا انتقاد از نظام خودکامه موجود بوده و گفتن سرنوشت شاهان تنها به این اهداف بوده است.
آنچه فردوسی بزرگ هزار سال پیش در طوس سروده، امروز در دوشنبه، خجند، سمرقند، بخارا، هرات، قندهار، مشهد، شیراز، تبریز و جای جای ایران و سایر کشورهای منطقه و جهان طنین انداز است و ملتهای ما را به هم پیوند داده است.
امروز ایرانیان، افغانها، تاجیکها و دیگر فارسی زبانان مفتخرند که روح حماسی و هویت خود را از سرودههای فردوسی گرفتهاند و بواسطه آن سند هویت خود را به جهان عرضه میکنند.
این که امروز فرزندان ما با نام خداوند جان و خرد که حکیم فردوسی نظم خود را با آن آغازیده درس و زندگی میآموزند ارزش بسیار بزرگی است و تا زمانی که از فردوسی دیندار و دانشمند بزرگ درس میآموزیم هجوم فرهنگ بیگانه نخواهد توانست فرهنگ ما را از بین ببرد. تاآدمی و فضلیتهای انسانی زنده است، شاهنامه نیز زنده است چون آن با امری قدسی، فضائل انسانی، روح بلند آزادگی، شجاعت و آزادمردی پیوند خورده است. شاهنامه خوانی سالهای سال است که سینه به سینه در ایران، افغانستان، تاجیکستان و دیگر مناطق فارسی زبان نقل شده و ادبیات شفاهی ما بر اساس شاهنامه خوانی استوار است و ادبیات و مفاهیم آن که بر عقل و خرد تاکید دارد به رونق خود ادامه خواهد داد.
کرسیهای فردوسی شناسی در جهان
دانشکدهی خاورشناسی دانشگاه لنینگراد (سن پترزبورگ فعلی) در مسکو، انستیتوی خاورشناسی و انستیتوی زبان شناسی وابسته به آکادمی علوم اتحاد روسیه، کرسی فردوسی شناسی در آلمان همراه با کتابهای «فرهنگ شاهنامه فردوسی» تألیف فریتس ولف، «حماسه ملی ایرانیان» نوشته تئودور نولدکه، «تاریخ ادبیات ایران» اثر یان ریپکا یا «مزدک: تاریخ جنبشی اجتماعی در دوران ساسانیان» نوشته اوتاکار کلیما. افزون بر این باید به تالیفات و ترجمههای کسانی چون یوزف هامر پورگشتال، فریدریش روکرت، هلموت ریتر، هانس هاینریش شدر، اوتو فون متسلر، فریتز مایر، والتر هینتس، هانس روبرت رومر، برتولد اشپولر، کارل یان، ویلهم آیلرس و دیگر خاورشناسان و ایران شناسان آلمانی زبان اشاره کرد. همچنین کرسیهای دیگری در دانشگاه فردوسی ایروان به ریاست مناساکان هارویان، تاجیکستان، افغانستان، قزاقستان، ازبکستان، کویت، امارات متحده عربی، اوکراین، پاکستان، ایتالیا، یمن، عربستان، کشورهای آسیای مرکزی و حوزة خلیج فارس، در حوزه شبه قاره، افغانستان، مصر، هند، چین، ژاپن، فرانسه، انگلستان، آمریکا.
همچنین کتب و نسخههای خطی ارزشمند و نادر هم اکنون در کتابخانههای ناپل، رم، فلورانس، بولونیا و پاریس نگهداری شده و مورد استفاده و پژوهش خاور شناسان و دانشجویان علاقمند به این بخش از مطالعات شرقی قرار میگیرند. از میان این متون ارزشمند میتوان به نسخه خطی نخستین جلد شاهنامه فردوسی که بوسیله پروفسور آنجلو میکله پیه مونتسه شناسایی شده اشاره کرد.
این دستنوشته گرانبها و نفیس که بوسیله جرولامو کیتی از قاهره به ایتالیا آورده شده است امروزه در کتابخانه ملی فلورانس نگهداری میشود. این نسخه در ۳۰ محرم سال ۶۱۴ هجری قمری پایان یافته و کهنترین شاهنامه فردوسی در جهان بشمار میآید.
شاهنامه فردوسی این حماسه ملی ایرانیان تاکنون به بیش از ۳۰ زبان دنیا ترجمه شده است. طبق برخی آمار شاهنامه تاکنون به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده و در بسیاری از کرسیهای شرق شناسی تحقیقات فراوانی درباره آن انجام شده است. اولین تصحیح شاهنامه در دوران معاصر در کلکته بر اساس نسخههای محدودی انجام شد. این شاهنامه در قرن هجدهم به صورت چاپ سنگی منتشر شد.
تأثیر شرق شناسان از شخصیت فردوسی
هانس هاینریش شِدِر، ایران شناس نامدار آلمانی، در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (پنجم مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) بهمناسبت هزاره فردوسی و در مراسمی که در گرامیداشت شاهنامه و بزرگداشت سراینده آن در شهر برلین بر پا شده بود، خطابهای بلند ایراد کرد که نخستین بار در هفتاد سال پیش از این، با عنوان «فردوسی و آلمانیها» در مجله جامعه شرق شناسان آلمان منتشر شد. او در سخنان خود، سال ۱۸۱۹ میلادی را نقطه عطفی در تلاش آلمانیها برای درک فرهنگ مشرق زمین میداند. در این سال «دیوان غربی - شرقی» وولفگانگ گوته منتشر میشود.در بهار همین سال بود که یوزف فون گورِس در شهر کوبلنز پیشگفتار خود را بر ترجمه شاهنامه اندکی پیش از آنکه ناگزیر شود آلمان را بهمقصد استراسبورگ ترک کند، بهپایان میبرد..شِدِر پس از آنکه شرحی تاریخی از پیدایش و سرایش شاهنامه بهدست میدهد، بهتحولات زبان و شعر فارسی پس از حملهی اعراب بهایران اشاره میکند و از جایگاه فردوسی و نقش شاهنامه میگوید و سپس بهموضوع اصلی گفتار خود که تلاشهای آلمانیها برای ترجمه شاهنامه و تأثیر این حماسه بر فرهیختگان آلمانی و نیز بهپژوهشهای گستردهای که درباره شاهنامه در سرزمینهای آلمانیزبان صورت گرفته است، میپردازد. اما نکتهای که در خطابه شِدِر بیش از همه جلب توجه میکند، تشابهی است که او در اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران در زمان سروده شدن شاهنامه از یک سو و وضعیت انقلابی آلمان در زمان ترجمه شاهنامه از سوی دیگر میبیند.
او گمان دارد که انگیزه اولین مترجم شاهنامه، نشان دادن این تشابه بوده است؛ بهویژه که گورِس ترجمه خود از شاهنامه را به «هاینریش فریدریش فون اشتاین»، دولتمرد نامدار پروسی در دوران جنگهای ناپلئون تقدیم میکند و او را با شخصیت اسطورهای کاوه آهنگر مقایسه میکند.
خطابه شِدِر با بررسی کوتاه ترجمههای دیگری که از شاهنامه فردوسی تا آن زمان صورت گرفته بود، ادامه مییابد؛ از آن جمله ترجمهای که «آدولف فریدریش فون شاک» در سال ۱۸۵۱ میلادی بهانجام رساند و نیز ترجمه فریدریش روکرت که پس از مرگش انتشار یافت و یکی از بهترین ترجمههای شاهنامه بهزبان آلمانی است؛ اما متأسفانه این ترجمه هم چون دیگر آثاری که روکرت از زبانهای شرقی بهدست داده است، کامل نیست.
آرامگاه فردوسی
نخستین منبعی که از مدفن حکیم توس نام برده؛ چهار مقاله نظامی عروضی بوده که آن را جایی نزدیک دروازه رزان توس در محل باغ خانوادگی او ذکر کرده است. در اردیبهشت سال ۱۳۰۵ خورشیدی، ارباب کیخسرو شاهرخ برای تعیین مکان دقیق مدفن فردوسی راهی توس شد. با تحقیقات به عمل آمده مشخص شد که احتمالاً مقبره فردوسی در باغ حاج میرزا علی قائم مقام است. با همکاری مقامات استان، سراسر باغ کاوش شد که در نهایت تخت گاهی در باغ یافتند که طولش شش متر و عرضش پنج متر بود و بدینگونه مدفن حکیم توس تعیین نمودند. نقشه بنا، شبیه آرامگاه کوروش بزرگ هخامنشی، توسط آندره گدار و پروفسور هرتسفلد طراحی شد و مهندس کریم طاهر زاده بر آن نظارت کرد. معمار ساختمان نیز حسین لر زاده بود. مساحت ساختمان ۹۴۵ متر مربع است و بهترین حجاران، تصاویری از شاهنامه را بر دیوارهایش حک کردند.