نویسنده کتاب «نبرد خندق» می‌گوید نویسنده‌ای که به‌خاطر نقد درست کتابش رنجیده شود، همان بهتر که نویسنده نشود! ضمن این‌که حرف حساب، جواب ندارد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه_ فاطمه میرزاجعفری: در بازار کتاب ایران، کتابی به تازگی منتشر شده است با عنوان «نبرد خندق». همانطور که از عنوان کتاب برمی‌آید، نبرد خندق، روایت جنگ احزاب است که در سال هفتم هجرت، میان پیامبر (ص) و یارانش از یک سو و کفار و مشرکان شبه جزیره عربستان از یک سو رخ داد. نبرد خندق، به شکل پی‌نما منتشر شده است؛ مسعود آذرباد نویسنده آن بوده است، هادی اسدی تصویرگری این اثر را به عهده داشته و انتشارات کتاب جمکران هم آن را چاپ و منتشر کرده است.

مسعود آذرباد، نویسنده جوانی است که چند سالی است به صورت مستمر در فضای داستان و ادبیات فعالیت می‌کند. او که سابقه فعالیت هنری در زمینه فیلمسازی و نمایش هم دارد، پیش از این و در سال گذشته، رمان مست جنگ را هم منتشر کرده است به همین بهانه گفت‌وگویی با او درباره کتاب «نبرد خندق» داشتیم.

مشروح این‌گفتگو در ادامه می‌آید:

* آقای آذرباد به‌عنوان سوال اول، کمی درباره چگونگی نوشتن این‌کتاب، برایمان بگویید.

ایده این کار بهار سال ۹۷ به ذهنم رسید. ابتدا فقط چند صفحه‌ای از لحظات حساس را نوشته بودم. آن را به آقای سعید رزاقی که اساتید تصویرگری به‌نام در حوزه پی‌نما هستند، نشان دادم. ایشان مطالعه کرد و از ویژگی‌های کار خوشش اومد و پرسید چرا کاملش نمی‌کنی؟ در همان ایام، من مکالمه‌ای هم با آقای سعید سعادت که آن موقع مدیر تولید نشر کتاب جمکران بود، درباره این ایده و کار حرف زدم. ایشان هم استقبال کرد و بنا شد اصلاً یک مجموعه با این حال و هوا دربیاوریم. با حال و هوای نبردهای پیامبران. تا وقتی من کار را نوشتم و بازنویسی شد، سه ماهی طول کشید و بعد من آن را به ناشر تحویل دادم. خوشحالم که این کار را در ایام ماه مبارک رجب، که ماه تولد امام علی (علیه‌السلام) هم هست، نوشتم.

* نبرد خندق، به صورت کمیک نوشته شده است؛ چرا این قالب نگارش را برای نوشتن انتخاب کردید؟

سبقه تاریخی کمیک که البته معادل فارسی آن «پی‌نما» است در جهان زیاد است. ما هم مدت‌های مدیدی است که در ایران به صورت جسته‌گریخته پی‌نما تولید می‌کنیم. این سبک از قصه‌گویی بسیار پرطرفدار است و بخشی از صنعت نشر را می‌چرخاند اما خب در ایران به دلیل نبود زیرساخت مناسب از سوی ناشر و دولت و مخاطب، چندان پا نگرفته است.
در پی‌نما سلسه قاب‌های تصویر و کلمات هستند که قصه را روایت می‌کنند. وظیفه نویسنده هم در این میان، علاوه‌بر قصه‌گویی، مشخص کردن جزئیات هر قاب اعم از اندازه قاب، زاویه دوربین، کنش و واکنش شخصیت‌های داستان و گفت‌وگوهاست.

* پس نگارش آن کار راحتی نیست.

بله. این قالب هم سختی خودش را دارد. نویسنده نمی‌تواند همه لحظات را بنویسد و باید بهترین لحظات ممکن را انتخاب و نگارش کند تا تصویرگر آن‌ها را تصویر کند.

* برگردیم به سراغ نبرد خندق. شما درباره یکی از حساس‌ترین برهه‌های تاریخ اسلام پی‌نما نوشتید. شخصیت کلیدی غزوه خندق هم همانطور که در کتاب شما مشخص است، حضرت علی (علیه‌السلام) است. نزدیک شدن به چنین فضاهایی ریسک زیادی دارد؛ به خصوص که کار شما به دلیل تصویری که دارد، اثر بیشتری دارد.

کاملاً درسته و منم موافقم. من سعی کردم به اندازه وسع خودم به تمام جنبه‌های تاریخی این اثر بپردازم و چیزی از قلم نیفتد. من می‌خواستم علاوه بر هیجان جنگ احزاب، مخاطب هم از تاریخ بهره کافی را ببرد.

* اما ظاهراً اینگونه نیست.

از چه لحاظ؟

* از همان‌طرح جلد کتاب تا جزئیات فنی دیگر، نقص‌های زیادی را مشاهده می‌کنیم. مصداقاً بخواهم برایتان مثال بزنم، همان طرح جلد است. المان نوار فیلم روی یک کتاب تاریخی، به نظرم یک اشتباه غیرقابل چشم‌پوشی است.

موافقم. کاملاً هم موافقم. البته من مسئول تصویرگری کتاب نیستم. کمااینکه در انتخاب تصویرگر کتاب هم هیچ نقشی ایفا نکردم. طی تقریباً چهار سال گذشته، جز دو سه مورد که آن هم دفعتاً و ناگهانی بوده است، ناشر با من پیرامون این کتاب صحبتی نکرده است. کاملاً ناگهانی به من اطلاع دادند که کتاب برای چاپ رفته است. من حتی فرصت نداشتم کتابم را قبل از چاپ، بازخوانی کنم و ببینم. البته از یک بابت خوشحالم.

* چه مساله‌ای؟

از بابت اینکه متنی که من نوشتم و در اختیار ناشر قرار دادم چنان کامل بوده است که تا ۹۰ درصد موارد، همان چیزی که من نگارش کرده‌ام تصویر شده است. یعنی من و تصویرگر با آنکه هیچگاه با هم گفت‌وگو نداشته‌ایم توانسته‌ایم مسیر تصویرگری کتاب را باهم جلو ببریم. هم بابت کیفیت فنی متن خودم خوشحالم هم بابت اینکه تصویرگر فهیمی، مثل هادی اسدی، کار را انجام داده است.

* اما باز هم اشتباهات فاحش دیگری وجود دارد. مثلاً نوع شمشیری که ما از عمرو بن عبدود در کتاب شاهد هستیم، بیشتر از اینکه شبیه شمشیر اعراب باشد، یک شمشیر فانتزی است. همینطور کلاه‌خودی که او بر سر گذاشته است و عمرو را شبیه یکی از شخصیت‌های کارتونی ژاپنی کرده است یا تصویری که از شمشیر امام علی (ع) به مخاطب ارائه می‌شود. ببینید، اگر این یک کار تاریخی غیرمذهبی یا یک کار غیرتاریخی بود، در این تغییرات و تصویرها مشکلی نبود، اما فکر نمی‌کنید این کار باعث می‌شود مخاطب تصویری کاریکاتوری و مغشوش از این نبرد و اشخاص در آن ببیند؟

حرف حساب جواب ندارد! بله. کاملاً هم موافقم. اما فکر می‌کنم این سوال را باید از ناشر کتاب پرسید. من به اهمیت جزئیات تاریخی در قصه‌گویی کاملاً وافقم و با شما کاملاً هم‌عقیده‌ام اما وقتی ناشر از من هیچ سؤالی نپرسیده است و اجازه نداده است من نظرم را بگویم چه کار می‌توانم انجام بدهم؟ نبرد خندق اولین پی‌نمایی نیست که من می‌نویسم. مجموعه ۱۲ قسمتی کُشتی‌بات، داستان فوتبالیست‌ها و شهادت شهید بهشتی بخشی از پی‌نماهایی است که من نوشته‌ام و تصویرگری شده است. در تمام این موارد، من و نویسنده تعامل کاملاً نزدیکی داشته‌ایم و من به فراخور توانم به تصویرگر در ارائه کاری قابل احترام، سعی کردم.

* در کتاب حتی معلوم نیست چیزی که ما به عنوان متن می‌خوانیم سخن راوی است یا گفت‌وگوی شخصیت‌ها یا آنچه که در فکر دارند. انگار که برای تولید این کتاب، کمترین توجه به آن شده است.

فکر کنم پاسخ این حرف شما را در همان بالا دادم. این قسمت را باید ناشر پاسخ بدهد. با نگاهی به آثاری که از من در زمینه پی‌نما منتشر شده است، می‌توان به راحتی سهم من به عنوان نویسنده و سهم ناشر به عنوان تولیدکننده آن مشخص است.

* امیدوارم که انتقادهایی که به کتاب شما وارد شده، موجب رنجش شما نشده باشد.

نویسنده‌ای که به‌خاطر نقدِ درستِ کتابش رنجیده شود، همان بهتر که نویسنده نشود! ضمن اینکه من هم گفتم، حرف حساب، جواب ندارد!

* باز هم در زمینه پی‌نمانویسی فعالیت می‌کنید؟

بله. یک پی‌نمای دیگر هم دارم؛ کتابی است دو بخشی که بخش اول آن را من نوشته‌ام و بخش دومش را دوست نویسنده‌ام سعید مهاجر. این پی‌نما بر اساس زندگی حاج قاسم از کودکی تا ۱۸ سالگی است که سال پیروزی انقلاب اسلامی است.

* اگر نکته نگفته‌ای هست بفرمائید.

ممنون از فرصتی که در اختیار من قرار دادید. امیدوارم تجربه‌ای که از نبرد خندق نصیب من و ناشر کرده است، چراغ راه دیگر نویسندگان و ناشران باشد و شاهد گام‌های بهتری در این زمینه باشیم