خبرگزاری مهر؛ گروه استانها - کوثر کریمی: اضطراب و ناراحتی در هزاران نگاه موج میزند، چشمهایی که بغض دارند و یا نگران از بروز فاجعه بر اثر ریزش مابقی ساختمان متروپل هستند؛ روزهای نخست بروز حادثه، پدیده ریزگردها باز هم بروز پیدا کرد ولی کمتر شد و این بار غبار خاکهای آواربرداری بر خط بغضهای شکسته در گلو نشسته و از چشمها سرریز شده است.
اینجا آبادان، ساختمان تخریب شده برجهای دوقلوی متروپل که یکی سالم مانده و تخلیه شده و دیگری بر جان شهروندان بیگناه آوار شده است؛ هزاران تُن تیرآهن و سقفهای در هم تنیده طبقات با انواع مصالح ساختمانی بر تن نحیف شهروندان بی گناه نشسته است.
اینجا خرابههای متروپل و بوی خون و تعفن پیکرهای زیر آوار مانده در هم آمیخته است؛ صدای اعتراض شهروندان به گوش میرسد، گویی تمام دغدغه آنها در بیرون کشیدن اجساد خلاصه شده و دیگر فکر سازنده و کیفیت پایین ساختمان را فراموش کرده و فقط میخواهند هر چه زودتر پیکر عزیزانشان را در آغوش بکشند.
شاید کسی هرگز فکرش را نمیکرد که خاطیان این ماجرا ضربه سنگین جانی بر تن شهر آبادان وارد کنند و در پی این حادثه نیز افراد بسیاری هم خانوادههای خود را ترک دنیا بگویند.
پسر جوانی که خود از کسبه بازار امیری است، گوشهای از محوطه کارگاهی آواربرداری عملیات امداد نجات را به تماشا نشسته و میگوید: «سه زن، دو دختر بچه و یک مرد با پیراهن چهارخانه را در زیرزمین پیدا کردیم ولی راهی برای بیرون کشیدن آنها نبود».
گوشه دیگر و در محوطه پشت ساختمان اما چادرهای هلال احمر برای خانوادههای داغدار برپا شده تا در حلقه نیروهای امدادی و انتظامی و به دور از تجمع مردم عادی به آنها مشاوره روان درمانی ارائه شود.
امکانات به اندازه کافی نیست
مردی ۳۸ ساله که خاک رنگ موهایش را به جوگندمی تغییر داده است و چشمهایش از بی خوابی سرخ شده است به خبرنگار مهر میگوید: «پسر عمهام و دخترش زیر آوار مانده بودند، ساعت ۱۲:۳۰ شب دوشنبه از اصفهان خودم را به آبادان رساندم و کابل، سنگپرس و دیگر ابزار را همراه خودم به محل حادثه آوردم».
او ادامه میدهد: «هرگز فکر نمیکردم به خاطر حضور افراد متخصص متعدد من هم کار کنم ولی در ابتدای حضور خود متوجه کمبود امکانات شدم و افرادی که در ساعتهای اولیه بروز حادثه فقط فیلمبرداری میکنند؛ از سقف کافیشاپ طبقه همکف منفذی ایجاد و با کابل و پیکوری (نوعی دریل) که آزاد کرایه کردیم، دختر پسرعمهام را همراه با همسرش (با سنین ۲۸ و ۳۰ ساله) پیدا کردیم ولی خواهر همسر او هنوز زیر آوار است، بوی او و خونش را زیر ستون میفهمیم ولی راهی برای بیرون کشیدنش نداریم چون نمیتوانند بتن و جدولهای روی پیکر را کنار بزنند».
این شهروند داغدار با تشکر از حضور نیروهای مردمی آبادان میگوید: «اگر مسئولان یک صدم مردم آبادان غیرت داشتند شاید حالا این مشکلات را نداشتیم؛ امکانات به اندازه کافی نیست و لودرهای موجود مربوط به آوار نبوده و برای شن قابل استفاده است».
کمی آن طرفتر درست مقابل انسداد محوطه کارگاهی از سوی نیروی انتظامی (با هدف تأمین شرایط لازم برای نیروهای امدادی و تأمین امنیت فعالیت نیروهای مختلف ستاد بحران) زنان دور هم نشسته و تسبیح به دست برای زنده ماندن دیگر شهروندان زیر آوار مانده زیر لب، ذکرهایی را زمزمه میکنند.
یکی از آنها به خبرنگار مهر میگوید: «هیچ کدام از اعضای خانوادههای من و دیگر دوستان حاضر در اینجا زیر آوار نمانده ولی زیر این ساختمان تخریب شده دوستان و آشنایانی داریم که از خانواده هم به ما نزدیکتر بودند؛ تاکنون سه نفر از آنها بیرون کشیده شده و مراسم تدفین هم انجام شده ولی یکی دیگر همچنان زیر آوار مانده است».
او ادامه میدهد: «دو نفر از آنها زوج ۲۵ و ۳۰ سالهای هستند که فقط ۱۵ روز به برگزاری مراسم عروسی آنها مانده بود؛ همه زیر آوار ماندگان خواهران و برادران ما هستند و کمتر از خانواده آنها ناراحت نیستیم. بگذارید ما آواربرداری کنیم تا جوانان خود را نجات دهیم».
آن سوی دیگر ساختمان برجهای دوقلوی متروپل نیز خانوادهها با هم در مورد دو جوان ۱۸ و ۲۰ ساله خانواده بچاری صحبت میکنند؛ جوانانی که تا ساعت ۱۰ صبح سهشنبه موبایل آنها روشن بوده ولی کارگران با گذشت چند روز از این فاجعه هنوز خبری از اجساد آنها ندارند.
در کنار آنها نیز نام «دریس» جوانی تحصیلکرده در رشته مهندسی معماری به گوش میرسد و گویا فقط چند روز است که مشغول به کار شده ولی سرکار رفتنش با از دست دادن جانش مصادف شده و خانوادهاش از بی خبری جان به لب شدند.
داغدار بودن که مصاحبه کردن ندارد
ضلع دیگر شیونهای زن بیوهای به گوش میرسد که حالا شاهد مرگ دختر نوجوان ۱۲ ساله خود است؛ مرد جوان دیگری هم که در عرض چند ساعت غبار پیری را بر چهره خود به تماشا نشسته است؛ او از داغ سنگین دو برادرش میگوید که خبری از آنها ندارد و کمرش شکسته و توان صحبت ندارد و فقط میگوید «دو برادر مرده که مصاحبه ندارد، برو بگذار نفس بکشم و غم سنگین آوارهای ساختمان را بر دل خود نگاه کنم».
مادربزرگی که در کنار دخترش از مرگ دو نوه ۱۰ و ۱۴ ساله نوجوان خود به سوگ نشسته در شوک فرورفته و زبانش بند آمده است؛ دخترش هم تعادل روحی را از دست داده و بی وقفه برای خود هم مرگ را در کنار دو فرزندش طلب میکند.
مردم داغدار هر کدام به نوعی در حال فریادخواهی برای بیرون کشیدن اعضای خانواده خود از زیر آوار هستند؛ هر چند دقیقه یکی از آنها با داد و بیداد از حلقه نیروهای امنیتی انتظامی مستقر در محل حادثه عبور میکند و خواستار ورود به مخروبههای متروپل است ولی با دعوت به آرامش هر کدام به سمتوسوی خروج از محوطه خطرناک و بیرون از نوار زرد خطر هدایت میشود.
نیروهای انتظامی امنیتی هم باید امنیت و فضای خلوتی را برای آواربرداری فراهم کنند و هم خانوادههای داغداری را که توان دور شدن از محوطه خطر ندارند، آنها را به آرامش دعوت کرده تا از محل دور کنند.
شهروندان آبادانی به صورت مکرر آب معدنی، شربت، ساندویچ، نان و پنیر، کیک و آبمیوه را بین نیروهای حاضر در محوطه کارگاهی آواربرداری هستند، توزیع میکنند.
نبود یک مدیریت واحد
به گزارش خبرنگار مهر، هیچ کسی نمیداند پایان قصه متروپل به کجا ختم میشود و چند ساعت یا چند روز دیگر چند مفقود پنهان شده در زیر آوار به لیست نجاتیافتگان و یا خدایی ناکرده فوت شدگان میپیوندد اما آنچه باقی میماند داستان بیتدبیریها و بی مسئولیتیهایی است که از یک طرف به اشکال مختلف سبب رخداد چنین فاجعهای شدند و از طرف دیگر پس از این اتفاق باز هم به شکل نوعی از عدم مدیریت صحیح بحران و بهکارگیری روشهای غیراصولی و غیرعلمی خود را نشان داده است.
نبود یک مدیریت واحد کاربلد و تجهیزات پیشرفته و استفاده نکردن از روشهای اصولی و علمی در آواربرداری، استفاده از نیروهای مردمی در کنار نیروهای متخصص، فراهم نکردن ایمنسازی محیطهای اطراف و تجمع افراد غیرمتخصص در محل خطر همگی از جمله مسائلی است که که اگر یک مدیریت متخصص واحد، تعدادی تجهیزات فنی اصولی و فقط چند نیروی متخصص کاربلد حرفهای وجود داشت، آشفتگی امدادرسانی کاهش و روال کار منسجمتر و با ریسک خطری کمتر پیشروی میکرد.
خبرگزاری مهر را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید