آنچه از رهگذرِ سیرِ تاریخیِ شعر و نگاه شاعران به خرمشهر به عنوان نقطه عطف حماسه جنگ می‌توان نگاشت، دردِ مشترکی است که در کسوتِ الفاظ در میان شاعران ظهور کرده است.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه - میلاد موحدی: یاران! پای در راه نهیم که این راه رفتنی است و نه گفتنی.. (شهید مرتضی آوینی)

یکی از مهم‌ترین گرایش‌های ادبی در عصر ما، ادبیات دوره هشت ساله دفاع مقدس است که ادبیات پایداری یا ادبیات مقاومت گفته می‌شود. شاعران بسیاری در این زمینه طبع‌آزمایی کرده‌اند و در این میان به خوزستان به عنوان پایتخت دفاع مقدس و تجربه آزادسازی خرمشهر در اوایل جنگ و رویدادهایی که تا پیش از آن در تاریخ کشور ما در نوع خود بی‌نظیر بود، نگاه ویژه‌ای داشته‌اند و همین مسئله سبب شکل‌گیری زبانی متفاوت در میان هنرمندان و خاصه شاعران معاصرمان شد. که به عنوان نمونه در این نوشتار به چند تن از آن‌ها اشاره می‌شود. علاوه بر این، آثاری با محوریت خرمشهر در شعر دفاع مقدس نیز به چاپ رسید که می‌توان به «نخل‌های سرخ» (حماسه خرمشهر در آئینه شعر شاعران دفاع مقدس) به اهتمام کامران شرفشاهی و «خاک، خون، حماسه» به کوشش شیرینعلی گلمرادی اشاره کرد.

با حصر خرمشهر و داستان دلاوری‌ها و جان‌نثاری‌های مردان سرافراز سرزمینمان، شاعران بسیاری از دور یا نزدیک شاهد سقوط و بازپس‌گیری خرمشهر بودند و در جریان آن عزیزان خود را هم از دست دادند. در شعر این شاعران خرمشهر، تنها در جغرافیای جنوبی کشور نبوده است، بلکه ایرانی در کسوت پهلوانانی رستم‌منش و سیاوش‌کردار در دل کارزارها بوده است که با صورت و سیرت پهلوانان پرچم برافراشته مسجد جامع خرمشهر را برای همیشه در معرض تاریخ به اهتزار درآورده است.

آنچه از رهگذرِ سیرِ تاریخیِ شعر و نگاه شاعران به خرمشهر به عنوان نقطه عطف حماسه جنگ می‌توان نگاشت، دردِ مشترکی است که در کسوتِ الفاظ در میان شاعران ظهور کرده و فریادی است بلند به در ازنای تاریخ معاصر ایران. در این نگاه زبان این شاعران با لحنی حماسی، صحنه‌هایی را به تصویر کشیده که در نهایتِ اندوه، هیچ گونه قرابتی با ناامیدی ندارد و در اوج مرگ‌محوری، خویشاوندیِ نزدیکی با زندگی دارد و به زبانِ قیصر امین‌پور:

تو همچون غنچه‌های چیده بودی

که در پرپرشدن خندیده بودی

مگر راز حیات جاودان را

تو از فهمیده‌ها فهمیده بودی؟

مرگ در بیان این شاعران با آنچه که درحقیقت اذهان جای گرفته است فاصله بسیاری دارد. باورهای دینی عمیق در سایه آموزه‌های حسینی، هویت شاعر دفاع مقدس را با فطرت الهی او پیوند می‌زند. همچون سروده علیرضا قزوه برای آزادی خرمشهر:

وطن را هراسی از آتش نبود

وطن جز خلیل و سیاوش نبود

تو ای شهر خرم بهشت یقین

به بیت‌المقدس شکفتی چنین

وطن ابر شد، رعد شد، رود گشت

در آئینه صبح والفجر هشت

وطن صبح شد، نور شد، روز شد

چو فتح‌المبین داشت، پیروز شد...

تلفیق اسطوره و مذهب در این ابیات به خوبی نشسته است و امیدی است که در قامت خود آرمانی مقدس دارد و شاعر به سبب اعتقاد به مبدا و معاد براساس آموزه‌های قرآنی همچون «والعاقبه للمتقین» (قصص/۸۳) و «فان حزب‌الله هم الغالبون» (مائده/۵۶) و… «ونجعل لکما سلطانا.... و من اتبعکما الغالبون» (قصص/۳۵)… دست به نمادپردازی می‌زند و شط را نیل و دوسوی آن را به موساکرداران و فرعون‌صفتان می‌رساند.

عباس احمدی در این‌باره گفته است: «شهری است خرم‌شهر بر هامون نهاده / داغی که بر دلتای دل، کارون نهاده / تقدیر آبادان و خرمشهر این است / دستی که موسی بر کف هارون نهاده / این نخل‌های سوخته مانند مارند / در چشم‌های دشمن ملعون نهاده» شاعر، آینده را روشن و حتمی می‌بیند و تلفیقِ موفقی از مذهب و ملیت را در سروده‌های خود به یادگار می‌گذارد؛ چنانچه حسین اسرافیلی می‌سراید: «شهر من! ای بستر دریای خون / در تو جاری معنی قرآن کنون / تل خاک تو، نشان از خانه‌هاست / بازوانت، زخمی بیگانه‌هاست / باز خونین‌شهر ما خرم شود / باز، هر گلدسته خود پرچم شود / ای صداقت‌های عریان را ندیم / در بسیط جنگل ایمان مقیم» و وعده‌های الهی را یادآور می‌شود و در کنار همین فرهنگ عمیق عاشورایی است که می‌سراید: «شهر من! ای نینوای عاشقان / در غمت چون نی بمانم همچنان / مانده خالی از تپش گهواره‌ها / بی‌سوار است این اینجا، باره‌ها» و تصاویر عاشورایی در تلفیق موفق با هویت ملی در شعر اینگونه به تصویر می‌آید: «از هجوم زخم چنگیز و تتار / در تو مانده زخم دشمن یادگار / کودکانت گرچه در خون خفته‌اند / قصه بیداد دشمن گفته‌اند» و این‌گونه است که فاصله زمانی شاعر با آزادسازی خرمشهر هم نمی‌تواند زنجیر تخیل او گردد و مصداقِ حقیقیِ «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را جهان امروز می‌داند و مرز را سهمِ زمین می‌شناسد و در جنگ حق و باطل، رنگ‌ها را کنار می‌زند: «مرزها سهم زمینند و تو اهل آسمان / آسمان شام یا ایران چه فرقی می‌کند / قفل باید بشکند باید قفس را بشکنیم / حصر الزهرا و آبادان چه فرقی می‌کند / مرز ما عشق است هرجا اوست آنجا خاک ماست / سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می‌کند....» (محمد مهدی شفیعی)

موفق‌ترین شعرها در این برهه تاریخی از دو ویژگی زبان حماسی و روح دینی در پیوند مذهب و ملیت بهره‌مندند که در کنار عالی‌ترین نمونه‌های آن می‌توان به شعر علی موسوی گرمارودی در کتاب «خواب ارغوانی» رسید:

یکی جمله با شهر خونین بگو

به اشک از رخش خون و ماتم بشو

نگر تا بر آریمت از زیر یوغ

ز چنگال کفر و فریب و دروغ

اگر پیکرت دشمنان خسته‌اند

پروبال و پای تو بشکسته‌اند

وگر مانده‌ای دیر، سخت و دژم

بدینسان نماند بسی بیش هم

خروشنده رزمندگان در رهند...

واژگان به‌کاررفته در این شعر به همراه وزنی که در خدمت حماسه بوده، به روشنی، گویای دعوی ماست و موارد پیشتر اشاره‌شده را نشان می‌دهد: «همه کفر سوز و خدای آگهند / سگان را برانیم از گلشنت / یکی زشت‌کفتار پیر پلید / همی خواست تا نو غزالی درید / نشانیمش اینک مر او را به جای / به تیپای خشم و به دست خدای / کنون پنجه شیرمردان شیر / گلویش بخواهد فشردن دلیر / دلیران رزمنده جانشکار / ستیهندگان در تک و کارزار / نهنگان دریای اسلام و نور / عقابان اوج بلند غرور / همه شیرچنگال در جنگ خصم / نمانی دژم بیش در چنگ خصم / دگرباره برخیز در خاک عشق / برافراز پرچم به افلاک عشق» ویژگی مهمی که در سروده‌های اغلب این شاعران به شکلی منسجم و مشترک دیده می‌شود و روح کلی زبان و محتوای آثار آنان را دربرمی‌گیرد.

در کنار این دو ویژگی یادشده، شاعران در جریان آزادسازی خرمشهر توجهی عمیق به ذات و جوهره شعر دارند و به جزیی‌نگری‌های شاعرانه‌ای که در آن سال‌ها در میان اهل شعر بسیار مرسوم بوده است و تا امروز هم ادامه دارد دست می‌زنند و به ابتکار می‌رسند. تصاویر تازه‌ای را خلق می‌کنند که انسان و اجتماع محورترین موضوع آن است؛ چنانچه محمدرضا عبدالملکیان در سروده زیر این عواطف ژرف را به تصویر می‌کشد:

مژده فتح خرمشهر

در ساعت چهار بعدازظهر

در خیابان آزادی...

جزیی‌نگری‌های این سروده حال‌وهوای نگاه نیمایی به شعر است؛ نگاهی که از عینیت وام گرفته است تا رسالت انسانی و اجتماعی خود را هر چه بهتر نشان دهد:

حنجره ام را پرتاب می‌کنم

آمبولانسی می‌گذرد

و دیگر دست‌هایم خالی است

من چه لال هستم

وقتی که آمبولانس‌ها

آژیر پیروزی را در خیابان آزادی سر داده‌اند...

دیگر هیچ‌چیز را نمی‌بینم

جز چراغ گنبد مسجد

که جهان را به روشنایی دعوت می‌کند

و دستانی سبز را که مرا از ساعت چهار بعدازظهر

به سپیده فتح خرمشهر پرتاب می‌کند...

شاعران دیگری همچون ناصر فیض هم با ویژگی‌های یادشده در قالب‌های سنتی طبع‌آزمایی کرده‌اند: «خانه‌ام روزی در اینجا بود و نیست / آن‌طرف همسایه ما بود و نیست / بعضی از این کوچه‌ها بن‌بست بود / آن‌طرف یک خانه یادم هست، بود / شب همان شب کودکم را برد گرگ / برد مثل قصه مادربزرگ / وقتی از فریاد شب‌های جنوب / خون شتک می‌زد به دامان غروب / آمدم این‌جا که روزی شهر بود / آسمان با خاک خوبش قهر بود / آمدم با آسمان صحبت کنم / هرچه دارم با زمین قسمت کنم.»

در کنار جنگِ سختِ آن روزها در خرمشهر، آنچه در کنار رزمندگان به‌عنوان سلاحی سنگین برای دشمن، پرهزینه است، چیزی جز شعر و موسیقی نیست. نوحه‌سروده‌های حماسی حبیب‌اله معلمی و صدای زیبا و تأثیرگذار صادق آهنگران پیش‌وپسِ خط را هماهنگ و همدل می‌سازد. نوحه‌سروده‌هایی همچون «ای لشگر حسینی ای لشگر حسینی / تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر» یا «ای لشگر صاحب زمان آماده باش، آماده باش» و «شور حسین است چه‌ها می‌کند» و زبان شعر در قالب‌های متفاوت با نوایی که از سوز دل و از سر اخلاص منتشر می‌شود، فضای تازه‌ای را در جبهه‌ها به وجود می‌آورد که نه‌تنها در خاطره خرمشهر، بلکه در حافظه تاریخی تمام مردم ایران ماندگار می‌گردد؛ همچنین کلامِ جواد عزیزی و نوای فخری و کویتی‌پور از این دسته است؛ نوحه‌سروده‌هایی که در پیشانی دیگر سروده‌های موفق ادبیات دفاع مقدس می‌درخشد و جاودان است و با مراسم سالگرد شهید محمد جهان‌آرا، مثل خود او، برای همیشه در سینه ایران‌زمین تپش دارند:

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته

خون یارانت پرثمر گشته

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته

خون یارانت پرثمر گشته

آه و واویلا… کو جهان‌آرا

نور دو چشمان تر ما…