امیر اصانلو کارگردان مستند «پیرمرد و خواننده» همزمان با عرضه اینترنتی این مستند در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره آن توضیح داد: این فیلم درباره پیرمردی است که در خرابههای شهر حلب در کشور سوریه زندگی میکند و یک کلکسیون ماشین دارد. او تلاش دارد در خرابههای این شهر جنگزده، زندگی خود را از نو بسازد.
وی تأکید کرد: آنچه در این فیلم بهصورت ویژه مدنظرم بود و تلاش کردیم در این مستند به آن بپردازیم، بحث امید به زندگی است. سعی کردم از طریق زندگی این پیرمرد، این امید را به تصویر بکشم و به همین دلیل هم سراغ بخش سیاه جنگ نرفتم. تلاشم این بود تا بیشتر بخش انسانی این داستان را بهتصویر بکشم و به این سوال بپردازم که یک آدم چگونه میتواند در ناامیدانهترین حالت و در بدترین شرایط، همچنان امید به زندگی داشته باشد، بتواند خودش را پیدا کند و زندگیاش را از نو بسازد.
اصانلو درباره تأثیر جنگ بر زندگی آدمهای ساکن حلب و تفکیک میان زندگی روزمره این کاراکتر با سیاهیهای باقی مانده از جنگ توضیح داد: این تفکیک را من بهعنوان مستندساز بهوجود نیاوردم بلکه انتخابی از سوی کاراکتر فیلم است. اوست که تلاش کرده است راه خود را از فضای سیاهیهای باقی مانده از جنگ جدا کند. هرچند برخی تأثیرات اجتنابناپذیر است اما او تا جای ممکن تلاش کرده است در این شرایط موفق باشد و به زدگی خود سامان بدهد.
وی تأکید کرد: جنگ در هر صورت پدیده قشنگی نیست و زندگی را از بین میبرد. راه این پیرمرد هم از جایی از سیاهیهای جنگ جدا میشود که تصمیم میگیرد آنچه را از دست داده است، مجدد بازسازی کند. این آدم یک کلکسیون ماشین داشته که در جنگ از بین رفته است. از طرفی یک مجموعه بزرگ تولید لوازم آرایشی هم داشته که آن هم در جنگ از بین رفته است. او اما تلاش میکند در طول مدت زمانی که به زندگی بازگشته است، این دو بخش بزرگ از دست رفته از زندگیاش را بازسازی کند.
این مستندساز درباره تلاشهای کاراکتر اصلی فیلمش برای بازگشت به زندگی توضیح داد: این آدم تلاش میکند بار دیگر تولید لوازم آرایشی را از سر بگیرد، قطعات ماشینها را هم گردآوری میکند و با رنگآمیزی آنها تلاش میکند کلکسیون خود را مجدد احیا کند. او تلاش دارد موزهای را از ماشینهای باقی مانده در شهر خودش راهاندازی کند.
اصانلو درباره مهمترین ویژگیهای این کاراکتر هم گفت: اینکه یک آدم با سن بالای ۸۰ سال که به ظاهر زمان زیادی تا پایان زندگی ندارد، احساس میکند زمان بسیاری باقی مانده و برای ادامه زندگیاش تلاش میکند تا همه چیز را از نو بسازد، برای خود من بسیار جذاب بود.
وی در پایان درباره تعارض وضعیت این کاراکتر با فضای جنگزده شهرش هم گفت: تعارضی میان این دو وجود ندارد و وقتی در جامعهای همه همینگونه فکر کنند، قطعاً همه به سمت اصلاح پیش میروند و شروع میکنند همه چیز را از نو بسازند. اما وقتی در جامعهای مانند جامعه ما، هیچکس قصد اصلاح نداشته باشد و هر کس به فکر شخص خودش باشد، قطعاً اتفاق خوبی برای این جامعه رخ نخواهد داد. فرقی هم نمیکند در چه سمت و جایگاهی هستیم. آنچه من در میان مردم شهر حلب دیدم این بود که همه دست به دست هم داده بودند تا بار دیگر زندگی خود را از نو بسازند. این همان ارادهای است که فکر میکنم در میان ما مرده است.