رژیم پهلوی که اسراییل را به صورت دوفاکتو شناسایی کرده بود، پس از شکست اعراب در جنگ ۶ روزه نتوانست خوشحالی خود را پنهان کند. روایت این شادی در یادداشت‌های امیراسدالله علم آمده است.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: مواجهه اعراب با رژیم صهیونیستی پس از تشکیل این رژیم جنایتکار، تاریخ پرفراز و نشیبی را از سر گذرانده است. در دهه‌های نخستین اشغال فلسطین اعراب غیرت خوبی از خود به خرج دادند، اما هرچه به دهه‌های اخیر نزدیک‌تر شدیم آن غیرت جای خود را به سازش و خیانت داد، انگار نه انگار که یهودیان بخش‌هایی مقدس از تمدن اسلام را اشغال کرده‌اند.

اما یکی از بزنگاه‌های مهم در مواجهه اعراب و اسراییل جنگ ۶ روزه است. جنگ ۶ ‌روزه ۱۹۶۷ نبردی بود که از پنجم ژوئن (۱۵ خرداد ۱۳۴۶) تا ۱۰ ژوئن ۱۹۶۷ (۲۱ خرداد ۱۳۴۶) میان اسرائیل و کشورهای عربی مصر، سوریه و اردن رخ داد و با پیروزی رژیم صهیونیستی به پایان رسید. این نبرد نقطه اوج بحرانی بود که از تاریخ ۱۵ مه تا ۱۲ ژوئن ۱۹۶۷ به درازا انجامید و در آن اسرائیل با شکست ارتش چند کشور عربی قسمتی از خاک آنها را تصرف کرد. رهبر اعراب در این نبرد جمال عبدالناصر بود.

این جنگ با حمله هوایی ناگهانی اسرائیل به پایگاه‌های هوایی مصر در پنجم ژوئن ۱۹۶۷ آغاز شد و اسرائیل طی ۶ روز موفق شد تا نوار غزه و صحرای سینا را از کنترل مصر، شرق اورشلیم و کرانه باختری رود اردن را از کنترل اردن و بلندی‌های جولان را از کنترل سوریه خارج کند. کشورهای عربی همچون عراق، عربستان سعودی، تونس، سودان، مراکش، الجزایر، لیبی و کویت نیز به اسرائیل اعلام جنگ داده و با اعزام نیروهای کمکی به یاری اردن، مصر و سوریه شتافتند.

با نمایان شدن شکست اعراب، جمال عبدالناصر استعفا کرد، اما با تظاهرات مردم در کشورهای عربی استعفا را پس گرفت، اما مارشال حکیم عامر، فرمانده نیروهای نظامی مصر و قائم مقام اول خود را از کار برکنار کرد، چرا که او را مسبب اصلی شکست می‌دانست. مارشال حکیم چندی بعد خودکشی کرد.

جمال عبدالناصر و رژیم صهیونیستی

جمال عبدالناصر، دومین رئیس جمهور مصر پس از سرنگونی نظام پادشاهی در این کشور، یکی از مهم‌ترین سیاستمداران عرب در جهان معاصر بود که با اندیشه‌های پان عربی به حمایت از مردم فلسطین مقابل دسایس غرب و اشغالگری صهیونیسم پرداخت. او در سرنگونی نظام پادشاهی در مصر نقش مهمی داشت و بعدها نیز با شبه‌کودتایی علیه محمد نجیب به ریاست جمهوری رسید. وی بازنده جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ بود و بعدها نیز بارها با رژیم فاشیست اسرائیل درگیر شد. در زمینه مبارزه با استعمار هم بجز مقابله با اسرائیل برنامه‌هایی از جمله ملی کردن کانال سوئز را انجام داد و همچنین به مسلح کردن برخی از گروه‌های مبارز فلسطینی پرداخت.

با این اوصاف اما او در مشی حکومتی خود روشی دیکتاتورمآبانه داشت و در زمینه اتحاد کشورهای عربی با دخالت‌های بیجایش، کاملاً ناموفق بود. همچنین مشی دیکتاتوری در حکومت باعث شد تا حقایق نبرد با اسرائیل به مردم مصر و سایر اعراب اعلام نشود. به همین دلیل نیز فرصت‌های بسیاری در این نبرد از دست رفت. ناصر با وجودیکه مشی سوسیالیستی داشت، اما به باور بسیاری به شرعیات پایبند بود. روایت است که وی با انقلابیون ایرانی نیز روابطی دوستانه داشت.

امروز دوشنبه ۱۵ خرداد جنگ بین مصر و اسرائیل شروع شد. اسرائیل به تنهایی عملاً با اردن، سوریه، عراق و مصر جنگ می‌کند. به احتمال قوی همه آنها را شکست خواهد داد. ممالک بزرگ، آمریکا و روسیه اعلام داشته‌اند که بی طرف خواهند ماند، باز جای شکر باقی است وگرنه ممکن بود جنگ عالمگیر شوددرباره صادق بودن یا نبودن ناصر در دفاع از ملت فلسطین نمی‌توان به روشنی نظر قاطعی را بیان کرد. به هر حال او هرچند که باعث از دست رفتن برخی از فرصت‌ها شد، اما تلاش بسیاری در جهت مبارزه با استعمار و اسرائیل کرد. او و اقداماتش تب تندی بودند که زود عرق کردند. به همین دلیل نیز پس از درگذشت او، مصر که پایگاه اصلی جهان اسلام در جهت مبارزه با اسرائیل بود، به سرعت هرچه تمامتر با اسرائیل پیمان سازش و صلح امضا کرد. خبرگزاری مهر پیشتر گزارشی را درباره مواجهات جمال عبدالناصر با رژیم فاشیست صهوینیستی منتشر کرده بود که از اینجا قابل مطالعه است.

اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران انقلابی به اصلی‌ترین پایگاه مقاومت علیه دشمن صهیونیستی بدل شد. امام خمینی (ره) موضوع اشغال فلسطین را نه موضوعی عربی که موضوعی اسلامی دانستند و با ایده‌هایی بنیادین توانستند مبارزه با این رژیم فاشیست را در جهتی درست سازمان‌دهی کنند. پیش از انقلاب اما رژیم پهلوی اسراییل را به صورت de facto (یا شناسایی موقتی) به رسمیت شناخته بود. هرچند که شناسایی دوفاکتو به‌معنی شناسایی موقتی و به‌منظور برقراری مناسبات سیاسی در سطح پایین است و در این نوع رابطه دو کشور نمی‌توانند سفیر مبادله کرده یا قراردادهای دوجانبه امضا کنند، اما به هر حال همین مقدار شناسایی هم نباید صورت می‌گرفت. با این شناسایی، اسراییل در ایران سفیری غیررسمی داشت و البته این رژیم میان برخی سیاستمداران ایرانی نیز طرفدارانی داشت.

به مناسبت بیست و یکم خرداد که سالروز صلح میان سوریه و اسراییل است، نگاهی داشته‌ایم به جنگ ۶ روزه در خاطرات امیراسدالله علم، سیاستمدار تاثیرگذار دوره پهلوی که سال‌ها به عنوان وزیر دربار روابط بسیار نزدیکی با محمدرضا پهلوی داشت. نکات بسیاری را از خاطرات علم درباره این نبرد می‌توان درک کرد. به عنوان مثال در این نبرد و پس از آن اعراب تصمیم گرفتند که عرضه نفت را تحریم کنند. اما رژیم ایران تولید را افزایش داد و با تامین نفت اسراییل، هدیه گرانبها به این رژیم فاشیست و غاصب داد.

معرفی خاطرات امیراسدالله علم

به باور بسیاری از مورخان و تاریخ‌پژوهان مجموعه هفت جلدی «یادداشت‌های امیراسدالله علم» که با کوشش و ویرایش علینقی عالیخانی منتشر شده یکی از بهترین منابع برای بازخوانی تاریخ ایران در دوران سلطنت پهلوی دوم است. این یادداشت‌ها که ظاهراً به صورت محرمانه نوشته شده‌اند، از سال ۱۳۴۶ تا زمان درگذشت علم به سال ۵۷ را دربرمی‌گیرند.

یادداشت‌های علم حاوی نکاتی بسیار مهم از سیاست خارجی محمدرضا پهلوی و همچنین نوع نگاه او به مسائل داخلی است و تصویری بی واسطه از دربار را به نمایش می‌گذارد. این یادداشت‌ها در ایران در هفت مجلد توسط انتشارات معین و انتشارات مازیار منتشر می‌شود. نشر کتابسرا نیز این یادداشت‌ها را منتشر می‌کند. خاطرات علم از روزهای نبرد اعراب و اسراییل را در ادامه بخوانید:

دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۴۶

امروز دوشنبه ۱۵ خرداد جنگ بین مصر و اسرائیل شروع شد. اسرائیل به تنهایی عملاً با اردن، سوریه، عراق و مصر جنگ می‌کند. به احتمال قوی همه آنها را شکست خواهد داد. ممالک بزرگ، آمریکا و روسیه اعلام داشته‌اند که بی طرف خواهند ماند، باز جای شکر باقی است وگرنه ممکن بود جنگ عالمگیر شود. اخبار محرمانه حاکی است که مصر ۸۰ درصد قوای هوایی خود را روی زمین از دست داده است، زیرا یک صد و پنجاه هواپیمای اسرائیلی همه جا را غافلگیرانه کوبیدند، حتی اسرائیلی‌ها شاید یک طیاره هم از دست نداده باشند، ولی مصر می‌گوید هفتاد عدد آنها را سرنگون کردم. قطعاً دروغ محض است. (۱)

من نمی‌دانم دوستی ما با اعراب چه فایده دارد؟ اگر هم‌مرزی ما با عراق و عبور نفت ما از کانال سوئز نبود، همان بهتر که اصلا ما با آنها رابطه نمی‌داشتیم. مردمان دو رویی هستند و برای ما هم در مواقع سخت دردسر می‌شوند. فقط از جهت مسلمان بودن، ما در رودرواسی گیر کرده‌ایم. یکی از کارهای بزرگی که در زمان نخست وزیری خودم انجام دادم، کشیدن لوله نفت برای بارگیری به دریای آزاد بود که هم نفت خام را به خارک و هم نفت تصفیه شده را به ماهشهر برساند و از شر عراق خلاص شویم...

سه‌شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۴۶

سه شنبه به کارهای جاری و گوش کردن اخبار گذشت. واقعاً اسرائیلی‌ها جنگ غریبی کردند و عجیب اعراب را در هم کوبیدند. در روز اول ۴۰۸ طیاره اعراب را که ۲۰۸ عدد آن متعلق به مصر بود در زمین نابود کردند، به طوری که در هوا تفوق قاطع پیدا کردند. بعد بدبخت مصری‌ها و اردنی‌ها را در هم کوبیدند. حق ناصر بود و قطعا از بین می‌رود. دلم برای ملک حسین می‌سوزد که آخر کار دستپاچه شد و اشتباه کرد، به نظرم او هم از بین برود. اصولا اغلب رژیم‌های موجود عربی به استثناء فیصل، با این حرکات مذبوحانه از بین خواهند رفت. حالا که شکست خورده‌اند، چرا جلوی جریان نفت را می‌گیرند؟ چرا کانال سوئز را می‌بندند و غرب را متهم می‌کنند که طیارات آنها در جنگ شرکت کرده‌اند؟ ابـدا چـنین چیزی نیست، زیرا غرب می‌ترسید که اگر دخالت کند روس‌ها هم دخالت خواهند کرد.

به علاوه از توفیق اسرائیل کاملا مطمئن بود، دلیلی نداشت مداخله کند. اگر جلوی نفت را بگیرند جز این که به خودشان ضرر می‌زنند و احیاناً رژیم‌های موجود از بین می‌روند، راه دیگری نیست. نه این که این کار خطرناک است، عمل آن این قدر احمقانه، البته نتایج بد دارد. تازه می‌خواهید نفت را چگونه بفروشید؟ به کی و کجا بفروشید؟ به هر صورت امروز روز خوشی گذشت. هم از جهت خبر شکست ناصر بی همه چیز و هم از جهت اینکه دوست عزیز من از مسافرت آمد و چند ساعتی با او گذراندم . شاهنشاه تصمیم گرفته اند برگردند. فردا چهارشنبه ۱۷ تشریف خواهند آورد. (۲)

چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۴۶

نیروهای مصر به خاک اصلی عقب نشستند و اسرائیلی‌ها به تنگه سوئز رسیدند. عمل مصر به کلی خاتمه شده است. شاهنشاه به سلامتی مراجعت فرمودند. من در فرودگاه شرفیاب بودم. پیام دین راسک، وزیر خارجه آمریکا، را که استدعا کرده بود به فیصل و سعود بفرمایید در قطع رابطه با ما تأمل بیشتری بکنند، به عرض رساندم. فوری امر فرمودند اردشیر زاهدی، وزیر خارجه، اقدام کند. به آرمین میر، سفیر آمریکا، اطلاع دادم که قبول و اقدام فرمودند. شاهنشاه برای شام کاخ ملکه مادر تشریف بردند. من منزل آمدم و نصف شب مجدداً شرفیاب شدم . چون روس‌ها با این که دیروز قطعنامه ملل متفق را قبول کرده‌اند، امشب مجدداً شورای امنیت را به اجلاس دعوت کرده‌اند. ما خیال می‌کردیم چون عرب‌ها شرایط آتش بس را نپذیرفته‌اند، روس‌ها می‌خواهند مجدداً فشار وارد بیاورند که کار طولانی بشود، شاید انـدکی شرایط عرب‌ها قبول بشود، بخصوص که ناوگان مصر دست به عملیاتی زده بود. من فکر می‌کردم دارند یک عمل مذبوحانه برای این که بگویند مطلقاً از بین نرفته‌ایم انجام بدهند که چانه‌ای که مجدداً روس‌ها خواهند زد مطمئن‌تر باشد. اما معلوم شد اصلا چنین خبری نیست.

روس‌ها قطع آتش فوری خواسته‌اند، پس معلوم می‌شود وضع عرب‌ها خیلی بدتر از آن است که حتی ما تا حالا تصور می‌کردیم. قدری تجزیه و تحلیل در پیشگاه مبارک شد و خندیدیم. از خدمات من در مدت غیبت موکب مبارک اظهار رضایت ضمنی فرمودند. خودش خیلی قیمت دارد، بسیار خوشحالم.

پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۴۶

صبح پنج شنبه ۱۸ شرفیاب شدم. شاهنشاه سر حال بودند. عرض کردم:

دمی آب خوردن پس از بد سگال * به از عـمر هفتاد و هشتاد سال

فرمودند: هنوز که بدسگال از بین نرفته است. تازه امروز حمله متقابل شروع کرد. عرض کردم، از بین رفته، حمله متقابل برای این است که شاید شرایط صلح را قدری به نفع خودش تغییر بدهد، ولی عمل مصر گذشته است. حمله متقابل هم برای یکی دو ساعت بیشتر نخواهد بود.

کارهای زیادی را، منجمله تلگرافات خارجی را، به عرض مبارک رساندم. عرض کردم، کاش سفر آمریکا را تشریف می‌بردید، خوب بود حالا آمریکایی‌ها قدر ما را بهتر می‌دانند، ولی دیگر دیر شده است چون عذر خواستیم، نتایج فتح اسرائیل را این طور بررسی کردیم، تا چه شود: آزادی خلیج عقبه و تضمین آن وسیله سازمان ملل، بین المللی شدن تنگه سوئز، یعنی اداره آن، از بین رفتن ناصر و بیچاره حسین و شاید [عبدالرحمن] عارف، صرفنظر کردن مصر در یمن و عدن. شاهنشاه تصدیق فرمودند. من این خلاصه را از اخبار مختلف و تفسیرهای مختلف و جرائد مختلف و اخبار محرمانه مختلف تهیه کرده بودم. ضمناً عرض کردم جمله شب گذشته از حافظ تفالی نسبت به سرنوشت ناصر زدم، این غزل آمد:

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند * چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

سه شنبه به کارهای جاری و گوش کردن اخبار گذشت. واقعاً اسرائیلی‌ها جنگ غریبی کردند و عجیب اعراب را در هم کوبیدند. در روز اول ۴۰۸ طیاره اعراب را که ۲۰۸ عدد آن متعلق به مصر بود در زمین نابود کردند، به طوری که در هوا تفوق قاطع پیدا کردند. بعد بدبخت مصری‌ها و اردنی‌ها را در هم کوبیدند. حق ناصر بود و قطعا از بین می‌رودآن وقت ناصر در اوج قدرت و تسلط بر افکار همه اعراب بود. من آن شب عریضه به شاه عرض کردم که جنگ خواهد شد و اسرائیلی‌ها خواهند برد...

بعد که مرخص شدم، سفیر آمریکا و انگلیس امر همایونی را که اتباع آنها ممکن است در ایران بمانند، وقتی از ممالک عربی اخراج می‌شوند، اطلاع دادم. شکرگزار شدند. اجازه گرفتم بعد از ظهر با دوستم خارج شهر بروم. اجازه مرحمت شد، وقتیم اوشان قدری گردش کردیم، خستگی‌ها رفع شد. شب به منزل برگشته به کارهای جاری سه چهار ساعت رسیدگی کردم.

ساعت یازده و نیم رادیوی لندن خبر داد مصر آتش بس اعلام کرد. تا ۱۲ صبر کردم، رادیو ایران خبر نداد. به این جهت حضور شاهنشاه تلفن عرض کردم. تعجب فرمودند که پس حمله متقابل چه بود. عرض کردم، همان طور که دیروز به عرض رساندم، آخرین نفس و اپسین بود.

جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۴۶

صبح [سر دنیس رایت] سفیر انگلیس، دیدنم آمد که از الطاف شاهنشاه و امریه اجازه ورود اتباع انگلیس تشکر کند. عقیده او هم راجع به نتایج جنگ همان بود که دیروز من به شاهنشاه عرض می‌کردم. ضمناً راجع به پافشاری شاهنشاه در مقابل ناصر خیلی تعریف می‌کرد که معنی یک دولتمرد Homme d'Etat یعنی این.

بعد سواری رفتم، البته خیلی خوب بود، کمی گرم بود. ظهر برای ناهار شرفیاب شدم، مجدداً مذاکرات مفصلی تا ناهار انجام شد. در این ضمن پیام‌هایی از [لیندون] جانسون رئیس جمهور آمریکا و [ دین] راسک وزیر خارجه رسید، هم تشکر از اقدامات و هم استدعای مسافرت به آمریکا. قبول فرمودند. حال اربابم بسیار خوب بود، پیش بینی سقوط ناصر شد. خیلی روز خوبی گذشت.

عصری یکی دو ساعت به دیدن دوستم رفتم، دوباره شب شرفیاب شدم، مشغول صحبت بودیم که نخست وزیر تلفن کرد ناصر پس از نطق خود استعفا داد. (۳) مارشال عام هم استعفا داد.

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را * چندان امان نداد که شب را سحر کند

عصر دیروز هم زوی دوریل، سفیر غیررسمی اسرائیل، پیش من آمد. به او حالی کردم ما میل داریم ملک حسین را نگاه داریم، زیرا شاهنشاه فرموده بودند این مطلب را بگویم. امروز عرض کردم ممکن است در استعفای ناصر یک حقه بازی باشد. مصدق هم از این بازی‌ها داشت. فرمودند: ببینیم.

شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۴۶

صبح شرفیاب شدم. اولین مطلبی که عرض کردم حقه بازی ناصر در استعفا بود. (۴) گفته بود اگر مجلس قبول کند، مجلس هم قبول نکرد، او هم باقی ماند، ولی عمری ندارد، چون به هر صورت امضای صلح با اسرائیل کار آسانی نیست. به علاوه حال دیگر کسی به حرف او عملاً گوش نخواهد داد. سیاست با غرب را هم باید عوض کند، دیگر مردی که این کارها را انجام بدهد نیست، باید برود، دیر یا زود می‌رود. شاهنشاه فرمودند: چه طور مردم از او طرفداری می‌کنند؟ عرض کردم: ملت عرب خیلی اهل هیجان است و او بر همین نکته انگشت گذاشته است.

کارهای دیگر را عرض کردم، برنامه سفر ترکیه و قرار شد سفیر آمریکا را بخواهم، زودتر موضوع مسافرت را بگویم. مقدار زیادی در مورد خلیج فارس و سیاست آینده کشور مذاکره شد. گزارش عرض کردم که شرکت‌های نفت قصد دارند تولید ایران را بالا و به طور کلی در کشورهای عرب سرمایه گذاری کمتری بکنند. گزارش من را تأیید فرمودند. راجع به وضع دانشگاه‌ها مدت‌ها مذاکره کردیم. امروز شاهنشاه شرفیابی کمتر داشتند، وقت زیاد دارند. بعد از ظهر گریگوری زایتسف، سفیر روس، به من تلفن کرد، وقت فوری خواست و رفت شرفیاب شد.

شب شخص دیگری آمد از مـن وقت خواست، اجازه فرمودند شرفیاب شود. ساعت ۱۲ شب شرفیاب شد، اطلاعات کاملی از وضع جنگ اعراب و اسرائیل داشت، شاهنشاه خیلی خسته شدند، من هم واقعاً ساعت یک صبح از پا افتاده بودم. قرار شد فردا بعد از ظهر سواری و گردش برویم. اسرائیلی‌ها به طرف دمشق پیش رفته، ارتفاعات مشرف بر خاک اسرائیل را گرفته به بیست کیلومتری دمشق رسیدند. تصور میکنم بعد آتش بس خواهند کرد.

یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۴۶

بین سوریه و اسرائیل هم آتش بس شد، ولی اسرائیلی‌ها ارتفاعات نظامی را گرفته و مشکل پس بدهند.

امروز به کارهای عادی رسیدم. بعد از ظهر که مقرر بود شرفیاب شدم. گردش رفتیم. دو سه ساعت گردش شد، سعی کردیم موضوع جدی صحبت نکنیم. فقط صحبت از این پیش آمد که روس‌ها که به نظر می‌آمد قبل از شروع جنگ اعراب و اسرائیل برنده قطعی هستند، دارند بازنده می‌شوند. زیرا پشتیبانی آنها از اعراب از حرف تجاوز نکرد و دیر یا زود این مطلب در اعراب اثر خواهد گذاشت. قطع رابطه با اسرائیل، به قول معروف بعد از خرابی بصره، چه فایده دارد؟ مگر این که نفوذ خودشان را تا حدی در مذاکرات صلح به نفع اعراب به کار بیندازند. چه اندازه موفق بشوند، خدا می‌داند. حالا که خیلی به دست و پا افتاده‌اند.

صبح شرفیاب شدم. اولین مطلبی که عرض کردم حقه بازی ناصر در استعفا بود. گفته بود اگر مجلس قبول کند، مجلس هم قبول نکرد، او هم باقی ماند، ولی عمری نداردسفیر روس، هم دیروز و هم امروز، وسیله من وقت خواست شرفیاب شود. ولی فرصت نشد. یا شاهنشاه نخواستند، مطالبی را که عرض کرد، به من بفرمایند. شاید فردا بفرمایند. امروز به هر صورت نخواستم ناراحتشان کنم، قدری تفریح و ورزش برای وجود مبارکش لازم است. چه قدر جدی صحبت بکنیم؟ شب با پروفسور [یحیی] عـدل، رئیس حزب مردم (جانشین خودم)، قدری راجع به انتخابات صحبت کردیم و تعداد وکیلی که اقلیت آینده باید داشته باشد. شاهنشاه صحبت ۳۰-۲۰ نفر می‌فرمایند، در صورتی که اینها ۷۰-۶۰ نفر امید دارند. تا چه پیش بیاید...

پی‌نوشت‌ها

۱.رژیم صهیونیستی در کل جنگ تعداد ۱۹ هواپیما را از دست داد که بیشتر این تلفات به دلیل نقص فنی یا حوادثی مستقل از نبرد با اعراب بود.

۲. محمدرضا پهلوی آن روزها در فرانسه حضور داشت و قصد داشت از آنجا به آمریکا و کانادا برود که به علت وخامت وضع خاورمیانه، از این مسافرت منصرف شد و از پاریس به تهران بازگشت.

۳.به دنبال شکست مصر از اسراییل عبدالناصر در ۹ ژوئن ۱۹۶۷ طی یک سخنرانی رادیویی از مقام ریاست جمهوری استعفا داد و اداره کشور را به نایب رییس جمهور سپرد. مردم مصر و چند کشور دیگر عربی به پشتیبانی از او به خیابان‌ها آمدند و در نتیجه ناصر استعفای خود را پس گرفت و تا هنگام مرگ در سپتامبر ۱۹۷۰ در مقام ریاست جمهوری باقی ماند. همانطور که اشاره شد او مارشال حکیم عامر را مقصر اصلی شکست معرفی کرد.

۴.البته امیراسدالله علم درباره جمال عبدالناصر درست فکر نمی‌کرد. عبدالناصر واقعا میان ملت‌های عرب طرفداران بسیاری داشت و آنها نیز پس از استعفایش واقعا به خیابان‌ها آمده و از او حمایت کردند. هرچند که ناصر نتوانست از این حمایت و این اتفاق و وحدتی که میان اعراب بوجود آورده بود بهره مناسبت را ببرد و فرصت‌ها را یکی پس از دیگری سوزاند.