خبرگزاری مهر - فرهنگ و اندیشه- هانیه علینژاد: کتاب «نوشانوش» بازگوکننده خاطرات جنگ در دو جبهه ایران و عراق است و روایتهای جذابی از زندگی و خاطرات هشت سال جنگ تحمیلی دو رزمنده ایرانی و عراقی است. در این رمان خاطرات و داستانهای عاشقانه «عامر رشید» سرباز عراقی را میخوانیم که دفترچه خاطراتش به دست رزمنده ایرانی علیشیر شفیعی میافتد. این کتاب به قلم محمد محمودی نورآبادی نگاه و روایت تازهای به دفاع مقدس ارائه داده است. به همین سبب با نویسنده اثر به گفتگو نشستهایم که مشروح آن را در ادامه میخوانید؛
محمد محمودی نورآبادی درابتدا از نحوه شکلگیری این ایده صحبت کرد و بیان کرد: من آثار مختلفی که در حوزه جنگ و دفاع مقدس است را خواندم و در آن زمان به این باور رسیدم که آثار تقریباً یکطرفه و یکسویه است. لذا من دوست داشتم این دو روایت در کنار هم و موازات هم شکل بگیرد و دغدغهها و مواردی که در خاکریز خودی و دشمن اتفاق میافتد را ببیند. این دغدغه در ذهن من شکل گرفت و منجر به نوشتن آن شد و استقبالی خوبی هم از این طرح و ایده شد.
این نویسنده در گفتگو با مهر، ضمن اشاره به جزئینگریهای موجود در داستان توضیح داد: این جرئینگری دو دلیل دارد؛ دلیل اول این است که نویسندگانی که میخواهند موفق باشند باید به جزئیات توجه داشته باشند. نکته دوم هم این است که من خودم فرزند روستا و سیاهچادر و ایل بودم و از طرف دیگر جنگ را هم دیدم و هم آثار زیادی در این حوزه در سمت عراقی را خواندم. این موارد تاثیر داشته که بر جزئینگری توجه ویژهای داشته باشم
وی افزود: در این کتاب به زندگی عشایری و فرهنگ آن نیز پرداختهام. اگر شما توجه کنید متوجه میشوید در عمده کتابهای حوزه مقاومت، روایتها در شهرها جاری است و به روستا و عشایر در این برهه از زمان توجهی نشده است. دلیل اصلی آن این است که عمده نویسندگان ما شهرنویس و زاده و پرورشیافته شهر هستند. من اما در سیاهچادر به دنیا آمدم و زندگی کردهام و زندگی ایلی و عشایری را درک کردم و این دلیل خوبی بود که بیایم زاد و بوم خودم را روایت کنم. اگر من عشایری هم روایت شهری داشته باشم اولاً کار خوب پیش نمیرود و دوماً جفا به هویت خود کردهام. البته نگاهم تعصبآلود نیست بلکه این هویت شامل موارد ارزشی میشود که ما باید ریشه و اقلیم و زادبوم خودمان را دوست داشته باشیم.
محمودی نورآبادی از دلایلش برای روایت از جانب دو نگاه متفاوت گفت: یکطرفه به قاضی رفتن درست نیست. وقتی مخاطب پای فیلم و داستان مینشیند دوست دارد که هردو طرف یک جنگ و یا هر مسئله دیگر را بشناسد و بعد قضاوت کند. در آثاری که در این حوزه به چاپ رسیدند بیشتر در سمت خاکریز خودی را داریم و از یک سمت روایت میشود و طرف مقابل را نیاوردیم. من این دو طرف را آوردم تا هردو طرف را بشناسد و مخاطب را قانع کند و نگاه هردو طرف به زندگی را نشان دهم.
او گفت تلاش کرده در اثرش نوآوری داشته باشد و ادامه داد: یک مورد همین دو خط موازی که در کنار همدیگرند و اگرچه دو خط موازی به یکدیگر نمیرسد اما در این داستان با یک اتفاق همدیگر را قطع میکنند و تقابل شکل میگیرد و پایان داستان به برخورد این دو خط میانجامد. نگاه دیگر هم همین روح روستایی و عشایری که در کتاب وجود دارد کمک میکند به متفاوت بودن آن است و مخاطب دیگر فضای شهری و تکراری را نمیبیند و حال و هوای تازهای را تجربه میکند.
نویسنده کتاب «نوشانوش» در پایان بر خلاقیت نویسنده تاکید کرد و گفت: فکر میکنم در ادبیات دفاع مقدس همین ایدهها و موضوعات بدیع نیاز است. یعنی نویسنده باید خلاقیت به خرج دهد و از تکرار خود پرهیز کنند و هرچه در توان دارند صرف خلاقیت کنند و حرفهای تازه بزنند. به قول مجتبی کاشانی زیر باران قدم بزنیم و حرف ناشنیده را بزنیم. یک نویسنده باید جامعهشناس و مردمشناس خوبی باشد و مطابق زمان ضائقهشناسی کند و متناسب با آن بتواند فرآوردههای هنری خود را تولید کند. نکته دیگر هم به حوزه سیاستگذاری نشر و کتاب است در زمینه تبلیغ و توزیع و ترویج که البته قصه غمانگیزی دارد. اگر نهادهای متولی به وظیفه خود خوب عمل کنند ما از این حالت حرکت لاکپشتی خارج میشویم و میتوانیم در جامعه با ادبیات فاخرمان اثرگذارتر باشیم.