خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: وجود زنان در همه عرصهها انکار ناپذیر است. حضور زنان به صورت فعال در مشاغل مختلف به گونهای است که کمتر جایگاهی را پیدا میکنیم که قلههای آن را بانوان فتح نکرده باشند. اما در بسیاری از مواقع همزمانی چند کار برای او یا مشکلزا بوده و یا استعدادهایش را شکوفا کرده است. اما اینکه میگوئیم مشکلزا بوده و یا در راستای شکوفایی استعدادش همراه بوده معنی توانایی یا ناتوانی شخص را نمیدهد. بلکه به نوع شخصیت افراد برمیگردد و تجربیاتی که در گذشته داشتهاند و اطلاعاتی که از طریق مطالعه و مشاهده و ارتباط به دست آوردهاند و عوامل دیگر. از آنجایی که دنیای زنان همیشه مورد توجه بشر بوده و مطالعه هر چه بیشتر آن ابعاد وجودی شخص را کشف میکند و به افراد نشان میدهد، مجله مهر بر آن شده که با گفتگو با مادرانی که در مشاغل مختلف فعالیت دارند، به روایتهای آنان از زندگی یک مادر بپردازد. در گزارش امروز میزبان خانم «فرحنازفرجی» به عنوان یک امدادگر جمعیت هلال احمر بودیم. مادری که قبل از ازدواجش ماما بوده، ازدواج که کرده ماما بوده و چند سال بعد از مادر شدنش امدادگر جمعیت هلال احمر شده است. او الان یک مادر امدادگر است. سه فرزند دارد که یکی از آنها فلج مغزی است، یک پسر ۲۴ ساله و یک دختر ۱۸ ساله.
خانم دکتر فرجی دکترای روانشناسی دارد. البته در دو دوره کارشناسی مامایی خوانده و مدیریت بحران. خودش میگوید: «در شهر ساوه بودم که وارد کار امدادگری شدم. اولین گروه امداد جادهای بانوان را راهاندازی کردم. در سال ۸۰ هیچ امداد جادهای در ایران مختص بانوان آن هم با آمبولانس اختصاصی وجود نداشت.»
سیلاب و کوهستان
در آن سالها ما برای امدادگری بانوان در زمان سیلاب، تیم مختص بانوان نداشتیم. من بچههای تیم را به استخر اختصاصی میبردم که آموزشها را ببینیم و غواصی اختصاصی امدادگری سیلاب را آموزش میدیدیم. به مرور به دلیل شرایط پوشش بانوان، تیمهای بانوان برای سیلاب آموزش داده نشدند و برای امداد سیل تنها آقایان آموزش میدیدیدند. بعد از آن امداد کوهستان را هم راه اندازی کردیم. ۱۰-۲۰ تا تیم میبردیم و در کوهستان چادرزنی میکردیم و آموزش میدیدیم. در این مدت من فرزندم را به دنیا آورده بودم.
به دلیل شغل همسرم مدتی نزدیک به دو سال از ایران رفتیم. اما بعد از بازگشتم به کشور، در منطقه ۲۱ تهران (جمعیت هلال احمر) مشغول شدم. تا سال ۹۰ هم مسئول جوانان امداد و آموزش همین منطقه بودم.اما از سال ۹۰ که ۷ سال رئیس منطقه ۵ تهران بودم حوادث زیادی را تجربه کردم.
سیل کَن
در این حادثه ما حدود ۴۵ روز تفحص داشتیم. عملیات اولیه ۱۴ روز بود اما بعد از این دو هفته خانوادههای سه نفربه ما مراجعه کردند و اذعان داشتند که جسد فرزندانشان پیدا نشده. ما برای همین موضوع ۴۵ روز از ابتدا تا انتهای مسیر رودخانه کن را با یک دستگاه «جسدیاب» تفحص کردیم. مسیری حدود ۹۵ کیلومتر که در انتهای کار تنها یکی از جسدها پیدا شد.
جسد سیل
بدترین نوع جسد باقیمانده بعد از حوادث جسد سیل است. فقط در نظر بگیرید که بعد از یک سیل از خودرویی مثل پرادو چیزی باقی نمانده بود. قابل تشخیص نبود. آخر از روی لاستیکش نام و کلمه پرادو را خواندیم و متوجه شدیم چه ماشینی است. حالا شما تصور کنید خودرو که یک چارچوب محکم و فلزی و پلاستیکی دارد اینطور قابل تشخیص باشد، از آدم بعد از سیل چه میماند؟ البته از دو جسد دیگر هم چیزهایی پیدا کردیم مثل تکههای دست و پا و… که چون قابل استناد به یک نفر نبود، کاری پیش نبرد.
در جریان زلزله کرمانشاه هم ما پشتیبانی فعالی داشتیم. کمکهای مردمی منطقه را به دست زلزله زدگان میرساندیم و کار پشتیبانی را پیش میبردیم. بعد از سال ۹۷ یا فاصله یک سال که سرپرست درمان شهر تهران بودم به اینجا (اداره کل توانبخشی کشور-کارشناسی تیمهای اجرایی و عملیاتی در شرایط اضطرار) آمدم.
شغل من به گونهایست که باید در میدان حضور داشته باشم و نمیشود کار را به افراد دیگر بسپرم. این موضوع روند زندگی را کمی تحتالشعاع قرار میدهد. عملیات میدانی و کارهای فیزیکی بخش اول شغل ماست. بخش اعظم این شغل عملیات روانی بعد از آن است. حمایتهای روانی بخش مهمی است در اتفاقات این چنینی. خانوادههایی که عزیزشان را یا گم کردهاند و یا از دست دادهاند نیاز به زمان و درک متقابل اطرافیان دارند برای پذیرش این مصیبت. همکاران من برای این موضوع هم آموزش میبینند.
ساعت ۱۱ شب قبرستان
برای عملیات تفحص، مخترع دستگاه جسدیاب باید اختراعش را برای ما صحتسنجی میکرد. در زمانی باید قرار را میگذاشتیم که مردم عادی رفت و آمدی نداشته باشند. بهترین مکان قبرستان بود. فقط تصورش را بکنید یک زن با چند نفر از همکارانش همراه خانواده بازمانده از جسد گمشده، ساعت ۱۱ شب در محل قبرستان قرار داشتند. خیلی سخت بود. در اصل عملیات تفحص خیلی وقت بود که جمع شده بود اما ما باید این خانوادهها را آرام کنیم. این کار در هر سانحهای برای حمایت روانی از خانواده مصیبت دیده لازم است.
مثال شبیه این مطلب را میتوانم از «انتظار» خانوادههای شهید و بالاخص مادر شهدایی وام بگیرم که در زمان دفاع مقدس شهید شدند و هم اکنون مفقودالجسدند. با بازگشت پیکر این شهدا من میتوانم بفهمم حال آن مادر را. حال خواهرش را. انتظار برای (حتی) جسد یک عزیز خیلی سخت است. زمان سخت میگذرد.
به وقت مادری
تا زمانی که فرزندانم کوچکتر بودند من سعی میکردم کمتر در صحنهها حضورپیدا کنم. هم حضور فیزیکی مرا از مدیریت کارهای خانه و فرزندان محدود میکرد و هم از نظر روحی هنوز کشش الان را نداشتم. کم کم و با بزرگ شدن بچهها حضورم در فرایند عملیاتهای جمعیت هلال احمر بیشتر شد.
از نظر من برای فرزندانم نباید خلائی وجود میداشت. گاهاً اگر کارم اجازه میداد وسط روز میآمدم خانه به بچهها سرمیزدم، کم و بیش به کارها رسیدگی میکردم و دوباره بازمیگشتم. سعی میکردم شبها کارهای خانه و بچهها را به گونهای بچینم که درس و غذا و نیازها انجام شده باشد. کاری نماند.
ارجحیت نقشها
در بین همه نقشها «مادر بودن» برایم ارجحیت بلاشک داشت. من زمانی مادر بودن را انتخاب کردم که به بلوغ مادر شدن رسیدم. چون تصورم این است که یک زن تا زمانی که به این بلوغ نرسد اجازه مادر شدن ندار. من در جایگاه مادریام حق ندارم بگویم: «ای بابا خسته شدم.» هیچ موقع نگذاشتم فرزندم گریه کند. حتی برای شیرخوردنش در خیابان هم که بودم اولویتم فرزند شیرخوارم بود. نیاز او را اول پاسخ میدادم. فرزندم را مهدکودک میگذاشتم اما تحت نظر خودم بودند.
تمام عشق
معنی کلماتی مثل فداکاری، مهربانی، عشق. مادر همه عشق است. تمام عشق.چون همه فرزند در دستان مادر است. هر بلایی که سر فرزند میآید زیر نظر مادر بوده است. من حتی فکر میکنم یک مادر حق ندارد بگوید: «شیرم را حلال نمیکنم یا شیرم را حلالت میکنم.» چون در لحظه شیر دادن به فرزند خودش لذت آن لحظه را برده است. تمام لحظات مادر بودن لذت است. مخصوصاً لحظهای که فرزندت دارد شیر میخورد.
مزد مادری
در زمان بارداری خیلی از آیتمهای یک زن در بدنش تغییر میکند. هورمونها، ماهیچهها و.. همینطور آیتمهای روانی. یک زن بعد از مادر شدن صبورتر میشود. هوشش بالاتر میرود. چون قرار است یک موجود دیگر را رشد دهد. همه این سلوها تغییر میکنند. همین تغییرات هستند که باعث میشود که او فرزندش را با عشق بزرگ میکند. یک زن از دوران کودکی تمرین مادر شدن را دارد. هورمونها از کودکی درون دختر بچه، او را در این مسیر قرار میدهد. دیدیم که دختر بچهها عروسک بازی میکنند؟ مامان بازی میکنند؟ او را نوازش میکنند. میخوابانند. شیر میدهند و…؟ اینها همه مقدمات مادر شدن هستند که در یک زن در زمان بارداری جدیتر نمایان میشود. این مادر شدن باعث بیشتر شدن نظم و توانایی زن میشود. او ساعتها مینشیند و فرزندش را شیر میدهد. اما خسته که نمیشود هیچ، لذت هم میبرد. کافی است نوزاد در همین زمان دست مادر را بگیرد. دستانش را به صورت مادر بکشد و او را نوازش کند. همین کافی است برای اینکه مادر لذتش را ببرد. با همینها مزد مادر داده شده است. وقتی این چالشها را رد میکنی و به این قدرت میرسی، درک متقابل افراد دیگر برائت راحتتر میشود.
درک مادری
من مطمئنم که در حمایتهای روانی ما، اگر مادر نباشم، نمیتوانم مادر دیگر را درک کنم. نمیتوانم او را خوب آرام کنم. اگر مادری فرزندش را زیر آوار از دست داده باشد، یک امدادگری که مادر باشد میتواند او را خوب درک کند.
در یکی از عملیاتها یکی از مسئولین به بازدید منطقه آمده بود. بعد از ارائه گزارشها و بازدید میدانی، رفتند برای ناهار. به من گفتند بیایید برویم ناهار میل کنیم. من ماندم. ماندم که چه بگویم. ماندم که مگر گرسنهام؟ مگر نیازم الان غذاست؟ مگر الان وقت غذاست؟ بیتعلل رو به ایشان کردم و گفتم: «مردم اینجا نشستند. منتظرند. مردم اینجا عزادارند. من بیایم ناهار؟» من بهعنوان یک ماد این حس را داشتم چون آن چند نفر مادران عزاداری بودند که چشم انتظار فرزندانشان بودند. اما اگر مادر نبودم فکر میکنم اوضاع متفاوت بود. فکر میکنم اگر در این شرایط یک خانم مجرد بود یا زنی که مادر نبود، حسش شبیه من نبود. حرف من در مورد انجام وظیفه نیست. در مورد حس عمیقی به نام همدردی است.
درد مادری
اگر کارها به گونهای پیش میرفت که زنی که مشغول امدادگری است و فرزند زیر ۲ سال دارد، نگران شیردادن فرزندش نباشد، عالی میشد. اصلاً ساعت پاس شیر که اصطلاحی است در محیطهای اشتغال خانمها، برای مادران دارای فرزند زیر ۲ سال، برای همین قرار بود باشد. اما نشد آنچه که باید میشد.
یک مادری که فرزندش زیر ۲ سال است باید به کودکش شیر دهد. این شیر دادن برای او مسئولیت میآورد. نباید استرس داشته باشد. باید تغذیه درستی داشته باشد. چه خوب میشود که مدیران برای این خانمها تمهیداتی بیاندیشند و قوانین و روال اشتغال برای هر زنی در این برهه، همراه با بالا رفتن آرامش و ارتقا سبک زندگیاش باشد.