به گزارش خبرگزاری مهر، نخستین همایش «علوم شناختی و علوم انسانی» چهارشنبه ۲۹ تیر با حضور شماری از صاحبنظران کشور در محل تالار فارابی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار شد.
آزیتا افراشی در این نشست با بیان اینکه زبان شناسی جز رشتههایی بوده که به علوم شناختی شکل داده و امروز پیشروترین شاخه علم شناختی زبان شناسی است به نشانه شناسی شناختی در این بحث پرداخت و گفت: نشانهشناسی شناختی در بافت فضا زمان و مکان معنا مییابد و من هم تلاش میکنم به ارتباط نشانه شناسی شناختی و زمان میپردازم.
او با اشاره به تعریف نشانه شناسی شناختی گفت: ذهن گرایی نشانه شناسی شناختی و ضد نشانه شناسی شناختی پرس در این مباحث مطرح است. خاستگاه فلسفی نظری این علم پایبندی به ذهن گرایی و الگوگیری از روان شناسی گشتالت است.
این زبان شناس با بیان اینکه نشانه شناسی شناختی مطالعه معنا در ارتباط با ذهن است عنوان کرد: تناقضی در بطن نشانه شناسی شناختی وجود دارد بدین معنی که نشانه شناسی به قراردادی بودن معناها میپردازد اما علوم شناختی به طبیعی بودن فرایندهای ذهن و این دو با هم در پارادوکس است.
این استاد دانشگاه افزود: نشانه شناسی شناختی به معنا در هنر و زبان میپردازد و تفاوتش این است که به چگونگی معنا یافتن نشانهها پرداخته و این تفاوتش با سایر شاخههای نشانه شناسی است. از سوی دیگر نشانه شناسی شناختی رویکردش انسان مدار است و روی انسان به عنوان فرد تحلیلگر و کشاف تاکید کرد.
او با اشاره به چند رشتهای بودن نشانه شناسی شناختی یادآور شد: یکی از متفکران در کتاب خودش به طرح مجادلات فسلفی و نظری درباره نشانه شناسی شناختی میپردازد. نمونهها در این رشته کم تحلیل شده است و این ایرادی است که به آثار غربی میتوان وارد دانست. کتاب تیبو هم دراین حوزه پلی بین نقش گرایی و نشانه شناسی به حساب میآید. ما با آثار پاتریشیا ویولی در نشانه شناسی شناختی رو به رو هستیم.
افراشی در ادامه با بیان اینکه مکتب نشانه شناسی شناختی اسکاندیناوی در ایران شناخته شده نیست تاکید کرد: این مکتب میگوید معنا در بافت مکانی زمانی شکل میگیرد. در این حوزه هم نامهایی را شاهد هستیم. البته درک برخی از این آثار در سنت زبان شناسی ما سخت است و نشانه شناسی شناختی اسکاندیناوی نیازمند بیشتر خوانده شدن در ایران است.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه نشانه شناسی شناختی یک علم چند رشتهای است و جا دارد در این حیطه نشستی داشته باشیم به مفهوم زمان و رویکردهای مختلف به آن پرداخت و گفت: تاکید من روی مفهوم زمان در مکتب نشانه شناسی شناختی اسکاندیناوی است. زمان آن چیزی است که با مدت و ترتب، گذشته و حال و تغییر سرو کار دارد. در مکتب کانت زمان، مکان و عدد مؤلفههای استدلال هستند و جالب است میتوان جایگاه عصب شناختی امروز برای آن پیدا کرد.
او درباره وجود منطبق و مشترک عصب شناختی برای پردازش زمان، مکان و کمیت در مغز توضیح داد: در حیطه عصب شناسی وقتی مفاهیم مرتب و مختلفی در یک ناحیه پردازش میشوند با پیچیدگی سرو کار داریم. زمان یک توهم نیست و دارای خاستگاه عصب شناختی است و آنچه که سالها به عنوان یک توهم مورد توجه بوده امروز زیر سوال رفته است و برخی میگویند تب این توهم خواهد خوایبد! اما باید بگوییم این طور نیست مثل اینکه بگوییم تب شنیدن خواهد خوابید!
افراشی ادامه داد: در مغز امور پردازشی متفاوت از جمله زمان صورت میپذیرد و با امور دیگر در حوزه عصب شناختی پیوند میخورد. زمان با مدیریت امور، تصمیم گیریها و … در ارتباط است و اختلال روی زمان روی تصمیم گیریهای مغز هم تأثیر میگذارد. زمان در جایی پردازش میشود که احساسات و عواطف هم آنجا پردازش میشوند به همین دلیل خوشیها از نظر ما زود میگذرد و ترس از نظر ما لحظاتش طولانی است. سمفونی چهل موتزارت موسیقی مجلل و باشکوهی است اما به نظر میآید که این زود تمام میشود!
او ادامه داد: پیوندهای عصب شناختی حرکت در مغز با زمان هم یک جا پردازش میشود. چطور در تندیسی که در آن حرکت است زمان را هم حس میکنید! از سوی دیگر ادراک زمان با کمیت هم ارتباط دارد؛ ما تقویم را در ارتباط با زمان میفهمیم یا ساعت را با زمان میفهمیم! هنرمندان هم از همین ظرفیتها برای نشانه شناسی استفاده میکنند.
افراشی با اشاره به بازنمایی زمان در رویدادها گفت: وقتی یک تصویر تاریخی میبینید گذر زمان را در آن حس میکنید. همچنین مفهوم زمان با تغییر هم گره خورده است. گذر زمان را در تغییر چهره افراد میبینید. تکرارها هم خودشان زمان را نشان میدهد.
لیلا صادقی در ادامه این نشست درباره ادبیات و علوم شناختی سخن گفت و افزود: یکی از مسائل ما همواره این بود که اوزان شعری و شعر چگونه به وجود آمده است؟ طبیب زاده و کامیار در این باره کتابی منتشر کردند که نشان میدهد هر زبانی بر اساس فرهنگ جامعه و تاریخش وزن شعری خاصی داشته است.
او ادامه داد: در تحقیقات تا به امروز ابزار مناسبی برای تعیین تاریخچه شکل گیری وزن شعری وجود نداشته است. ما میدانیم به لحاظ زبان شناسی ریشه زبان عربی و فارسی با هم متفاوت است پس چطور میتوان از کلمات عربی برای وزنهای شعری در فارسی بهره برد؟
او با بیان اینکه تاریخ تحول شعر ما از ایران باستان تاکنون یکی از نظریات طرحواره است عنوان کرد: در عصب شناسی به عنوان الگوها به آن نگاه میکنند و در مغز منطقهای به عنوان ستون قشری پیدا کردند که سلولهای عصبی در آن الگوهایی که از قبل در ذهنش نشسته و از طبیعت دریافت کرده در اثر تکامل فعال میشود. این الگوها گویی هر روز مدام تکرار میشود و این تکرار یکی از تجربههای انسان نسبت به طبیعت است که برای ذهن انسان الگو میسازد.
این استاد دانشگاه افزود: طرحوارهها ساده اند و مدام خودشان را تکرار میکنند و به صورت سلسله مراتبی به هم متصل میشوند و طرحوارههای گذشته در ذهن ما به صورت غیر ارادی احساس خوشایندی به ما میدهند.
او با طرح این سوال که الگوی وزن شعر از کجا میآید؟ توضیح داد: یک ساختار زبانی مانند مفتعلن، مفتعلن، مفتعلن مدام تکرار میشوند. طرح گل قالی، نتهای موسیقی و … مدام تکرار میشوند و بر اساس الگوهای از طبیعت دریافت شده از قبل برای ما آشنا هستند. اما درباره شعر در ایران و یونان زمانی که شعر گفته میشود از زمان قدیم خنیاگری و شاعری همزمان بوده است و مینواختند و فی البداهه شعر میگفتند.
او افزود: این سنت همراهی ساز با شاعری بعد از اسلام کمرنگتر میشود و شعر از موسیقی جدا میشود اما وزنی که از موسیقی میآمده با شعر میماند. این الزامش این است که ساختار زبان با نت بخواند در ایران باستان قالبهای زبانی مانند چکامه، ترانک و … داشتیم. بعد از اسلام این قالبها کارکردهایش کمرنگ میشود اما ردپایش میماند. به طور مثال ما برخی از این قالبها که در ایران باستان به داستان سرایی اختصاص داشتند مانند سرواد امروز به مثنوی تبدیل شدند و برای داستانها قابلیت دارند.
صادقی تاکید کرد: مثنوی تحول یافته سرواد است و محققان به اشتباه قصیده را با آن مرتبط میکنند! در مثنویها بعد از مشروطه وقتی با رمان مدرن به دلیل ترجمه آشنا میشویم مثنوی کارکردش را از دست میدهد و به جایش داستان نویسی میآید. چکامه هم قالبی در ایران باستان بوده که برای پایکوبی و روابط عاشقانه استفاده میشده که بعدها به قصیده تبدیل میشود. غزل هم که بخش آغاز قصیده بوده است.
این استاد ادبیات در ادامه با بیان اینکه چرا فقط غزل زنده میماند؟ گفت: غزل قالبی است که به دو شکل ادامه میدهد؛ نخست اینکه حیاتش را به تکرار وزنها بعد از مشروطه ادامه میدهد و الگوی قبلی غزل نگه داشته میشود. این همان تکرار الگوهای وزنی قالب قبلی است که ذهن آن را ادامه میدهد. حیات دیگر غزل به واسطه حیات ساختاری اش است. اشعار رضا براهنی غزلهای زبانی است که به دلیل انطباق غزل به شعر چند وزنی تبدیل میشود و موسیقی را یک بخش انضمامیبرای غزل میبینید. در اینجا چون شعر چند وزنی میشود اما به واسطه سازههای زبانی آنها را به هم متصل میکند و شکل جدیدی از غزل زاده میشود.
صادقی با بیان اینکه رباعی هم یک ریشه در ترانههای عامیانه و کودکانه ایران باستان دارد یادآور شد: تنها قالبی که به صورت مشخص بعد از مشروطه نیما به آن توجه میکند رباعی است چون بر خلاف غزل و قصیده و مثنوی انسجام به واسطه سازه زبانی اندیشه واحد در آن اهمیت دارد. یدالله رویایی از همان الگویی تبعیت میکند که در آن دانش کاربردی است و استعارههای قراردادی و شمایل گونگی در الگوی رباعی و شعرهای حجمیبرگرفته از آن ادامه دارد.
او در پایان با بیان اینکه در تمامیقالبهای وزنی از الگوی تکرار که بر اساس الگوی عصب شناختی است استفاده شده است گفت: این قالبها از گذشته تاکنون دوباره به شکلهای جدید تکرار شده اما انسجامش حفظ شده که غزل و رباعی بر این اساس به حیات خود ادامه دادهاند.
پورمحمد در ادامه این نشست مفهوم و مفهوم سازی را از دیدگاه علوم شناختی شرح داد و گفت: درباره وجود مفهوم مناقشه زیادی درباره آن وجود ندارد اما درباره ماهیت و ساختارش مجادله زیاد است.
او ادامه داد: اگر ندانیم مفهوم چیست نمیتوانیم به مفهوم سازی و در ادامه استعاره بپردازیم. مفهوم اساسیترین واحد ذهنی ماست و بخشی مهمیاز شناخت ما به این اختصاص دارد. درک ما از جهان با مفاهیم شکل میگیرد. در روانشناسی زبان ما قائل به سطوحی چون سطح پردازشی اعم از مفهوم سازی هستیم و در این حوزه نظرات مختلفی داشتیم اما همه اینها بر اساس حافظه معنایی شکل گرفته است.
به گفته این استاد دانشگاه، در زبان شناسی شناختی مفهوم سازی وجود دارد. در این حوزه مفهوم همان معنایی را دارد که در زبان شناسی وجود دارد.
او با اشاره به مفهوم استعاره در زبان شناسی شناختی گفت: ما دو هزار سال درباره یک مقوله یک طور فکر میکردیم و مفهوم استعاره نیز از گذشته تاکنون به شکلهای مختلف در ذهن ما تکرار شده است. قالب بندیها هم در نظام زبان شناسی ما کارکرد معنایی دارد.
پورمحمد در پایان گفت: در اثر یک ترجمه بدن مند طرح واره شکل میگیرد و بعد از طرح واره تصویری برای معناسازی استفاده میکنیم.