به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سلسله مطالب «پیام‌های حماسه حسینی» به واکاوی زمینه‌ها و اهداف نهضت سرخ حسینی می پردازیم.

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: عاشورا نه یک حادثه که یک فرهنگ است؛ فرهنگی برخاسته از متن اسلام ناب محمدی که نقش حیاتی را در استحکام ریشه‌ها، رویش شاخه‌ها و رشد بار و برهای آن ایفا کرده است. نهضت عاشورا هیچ گاه در محدوده زمان و جغرافیای خاصی محصور نمانده است، بلکه همواره الهام بخش تشیّع در راستای حرکت‌ها، جنبش‌ها و قیام‌های راستین شیعه بلکه بسیاری از نهضت‌های آزادی‌خواهانه دیگر در برابر کانون‌های ظلم و کفر و نفاق بوده است. علما و اندیشمندان مسلمان همواره برای حراست از کیان فرهنگ عاشورا، نه فقط آن را در طول اعصار متمادی بازگو کرده است، بلکه حتی به بازسازی آن و پاسداری از ارزش‌های ناشی از آن پرداخته است. بازسازی مضامین و مفاهیم بلند فرهنگ عاشورا در هر عصر و زمانی به فراخور حال آن زمان، تأثیر بسیار شگرف و سازنده‌ای در راه پیشبرد اهداف مقدسی همچون نشر معارف و فرهنگ اسلام ناب، بر جای نهاده است. تاریخ شیعه گواه صادق و روشنی از این بازسازی‌ها است.

گفتار آیت الله مصباح در عین برخورداری از صلابت و متانت، بی پیرایگی خاص خود را داشت، و از برکات وجود شخصیت گرانقدری نشأت می‌یافت که زبانش بیان قرآنی، دلش مالامال از عشق الهی، و جانش لبریز از محبت و ارادت به حضرت ختمی مرتبت (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود. درصددیم به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در سلسله مطالب «پیام‌های حماسه حسینی» به واکاوی زمینه‌ها و اهداف نهضت سرخ حسینی بپردازیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش بیست و سوم از سلسله درس‌های عاشورایی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی می‌باشد که در ماه محرم ۱۴۲۱ ایراد گردید:

در قرآن کریم، ده‌ها آیه پیرامون امر به معروف و نهی از منکر با تعبیرات و آهنگ‌های مختلف نازل شده است، که از میان این آیات، دو آیه از سوره توبه را انتخاب کرده ام، و به اندازه‌ای که در این جلسه فرصت باشد درباره این آیات عرایضی تقدیم می‌کنم؛ البته، چون مطالب پیرامون موضوع مورد بحث در این آیات زیاد است، آن‌ها را فهرست وار عرض می‌کنم.

معنای اصطلاحی امر به معروف و نهی از منکر

مفهوم «امر به معروف و نهی از منکر» چیست؟ معنای عبارت امر به معروف به ظاهر برای ما خیلی روشن است. امر به معروف یعنی امر کردن و فرمان دادن به خوبی‌ها، و نهی از منکر یعنی نهی کردن از زشتی‌ها. اما در مسیر تحول واژه‌ها، معنای آن‌ها گاهی توسعه و گاهی تضییق داده می‌شود. در برخی موارد، استعمال یک واژه باعث می‌شود که مفهوم آن از مقتضای اصلی خود، وسعت بیش‌تری پیدا کند. در این جا اتفاقاً همین طور است. فقهاء و بزرگان وقتی پیرامون موضوع امر به معروف و نهی از منکر بحث می‌کنند، می‌گویند در کلمه امر، مفهوم علو و یا استعلا، مستتر است؛ یعنی کسی که امر می‌کند، یا باید برتری بر مأمور داشته باشد، یا خود را در چنین مقامی قرار دهد و از موضع بالا امر کند. خواهش و استدعاکردن «امر» نیست، این که بگوید «من خواهش می‌کنم این کار را بکنید» امر نیست. مقتضای کلمه امر این است که باید به صورت استعلا باشد. حتی بعضی از فقها احتیاط کرده و می‌گویند تکلیف امر به معروف و نهی از منکر زمانی تحقق می‌یابد که، آمر «عن استعلاء» امر کند.

طیف مراتب امر به معروف و نهی از منکر

وقتی حکمت وجوب امر به معروف و نهی از منکر و موارد استعمال آن را در آیات و روایات ملاحظه می‌کنیم، شاهد نوعی توسعه در مفهوم این واژه هستیم. به عنوان نمونه، برخی مراتب امر به معروف و نهی از منکر در روایات را بیان می‌کنم، تا توسعه در مفهوم امر به معروف و نهی از منکر مشخص شود.

۱. احساس قلبی؛ هنگامی که در روایات شریفه مراتب امر به معروف و نهی از منکر را بررسی می‌کنیم، اولین مرتبه این وظیفه به خصوص نهی از منکر انکار به قلب است، یعنی زمانی که انسان گناه، زشتی و انحرافی را در جامعه می‌بیند، در دل خود آن را تقبیح کرده و احساس ناراحتی کند؛ این اولین مرتبه نهی از منکر است.

۲. اظهار ناراحتی؛ بر اساس آنچه در روایات آمده، در مرتبه بعد انسان باید ناراحتی خود را در چهره ظاهر کند. وقتی انسان در جامعه با کار زشتی روبرو می‌شود و گناهی را می‌بیند، باید علاوه بر انکار درونی، ناراحتی و اشمئزاز خود را با اخم و در هم کشیدن چهره اظهار کند. در روایتی وارد شده که، اگر کسی با گناهی مواجه شد و پیشانی خود را در هم نکشید، و اخم نکرد، آن پیشانی در آتش جهنم چروکیده خواهد شد. پس مرتبه دوم این است که بعد از انکار به قلب، اثر انکار قلبی در چهره ظاهر شود.

۳. اظهار به زبان؛ مرتبه سوم، به زبان آوردن و تذکر دادن است، که خود مراتبی دارد. در مرحله اول، چنان که شرایط مناسب بود و زمینه‌های لازم برای تأثیرگذاری وجود داشت، با زبانی لیّن و نرم، معروف و منکر را تذکر بدهد؛ و اگر تذکر با زبان لیّن اثر نداشت، در مرحله بعد، باید با لحنی شدیدتر، از منکر جلوگیری کرد.

۴. برخورد فیزیکی؛ اگر تذکر شفاهی در فرد خاطی اثر نکرد، مرحله بعد، برخورد فیزیکی است. این مرتبه دیگری از امر به معروف و نهی از منکر است که اگر امر به معروف و نهی از منکر به صورت تذکر و برخورد لفظی اثر نکرد و شرایط مناسبی وجود داشت و امر به معروف و نهی از منکر برخورد فیزیکی می‌طلبد، باید این برخورد انجام پذیرد.

البته در جامعه اسلامی که دولت و حکومت اسلامی وجود دارد، برخورد فیزیکی باید از طرف مقامی رسمی، و با مجوز رسمی انجام شود.

۵. جهاد؛ مراحلی که تا کنون ذکر شد، همه در موارد متعارف امر به معروف و نهی از منکر است؛ اما مراتب دیگری از امر به معروف و نهی از منکر در روایات ذکر شده که شامل جهاد هم می‌شود. به طور کلی همه انواع جهاد، از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است. حتی جهاد ابتدایی که یک جهادی روشنگرانه است و هدف آن از بین بردن موانع هدایت مردم است، آن هم در واقع نوعی امر به معروف است؛ زیرا در جهاد ابتدایی، جامعه به آنچه حق است، وادار شده، و به سوی راه صحیح هدایت می‌گردد.

هم چنین جهادی که به عنوان دفاع است، نیز نوعی نهی از منکر است؛ زیرا جهاد دفاعی، برای این است که حق در جامعه باقی مانده و محکوم به کفر، انحراف و ضلالت نشود.

یکی دیگر از اقسام جهاد، جهاد با اهل بغی یا جهاد بغات است، بُغات کسانی هستند که در داخل کشور اسلام دست به آشوب و کشتار می‌زنند و باید با آن‌ها جنگید که این نیز یکی دیگر از مصادیق نهی از منکر است. زیرا با فسادی که در اثر آشوب اخلال گران در جامعه به وجود می‌آید، مبارزه می‌کند و جلوی آن را می‌گیرد.

هم چنین جهاد مصادیق خاصی دیگری نیز دارد، که ممکن است به ندرت اتفاق بیفتد. مثلاً اگر در شرایط خاصی در گوشه‌ای از جهان، اساس اسلام به خطر بیفتد، در این جا دولت اسلامی و مسلمانان، باید جلوی آن فساد را بگیرند.

اگر در زمانی یا سرزمینی دولت اسلامی وجود نداشته باشد، یا دولت اسلامی ضعیف و ناکارآمد است و قدرت برخورد با منکرات را ندارد، و مردم احساس می‌کنند در این سرزمین اسلام در خطر است، در این جا مردم باید برای نهی از منکر قیام کنند، تا حقیقت اسلام و احکام اسلام باقی بماند و ارزش‌های اسلامی در جامعه احیا شود.

۶. حرکت شهادت طلبانه؛ گاهی ممکن است در جامعه دولت اسلامی قوی، که بتواند جلوی فساد اعم از فساد در عقیده و یا فساد در عمل را بگیرد، وجود نداشته باشد، یا اصلاً دولت کفر حاکم باشد و یا اگر کسانی به نام دولت اسلامی حکومت می‌کنند، در واقع اهل نفاق هستند، یعنی عناصری از نفاق در میان آن‌ها وجود دارد، و امکان این که دستگاه حاکمه وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را انجام بدهد نیست، و افرادی که در جامعه برای اصلاح امور و جلوگیری از فساد اقدام به امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، آن قدر توانایی ندارند که بتوانند بر حاکمان قدرتمند و زورمدار پیروز شده و حق را اعمال کنند؛ در این جا ممکن است این افراد در انجام این فریضه چنان حرکتی را انجام دهند، که به خاطر آن مظلومانه به شهادت برسند و شهادت مظلومانه ایشان باعث بقای اسلام شود.

این همان کاری است که مصداق اتمّ آن حرکت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) است، که فرمود «اِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لا بَطَراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی (صلی الله علیه وآله) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهی عَن الْمُنْکَر» ۱ حضرت می‌فرماید هدف از این قیام این است که جامعه را به وسیله امر به معروف و نهی از منکر اصلاح کنم. چنین حرکتی که به شهادت سید الشهدا (علیه السلام) انجامید، مصداق تام امر به معروف و نهی از منکر بود. این امر به معروف و نهی از منکر تنها به اخم کردن، یا به تذکر زبانی، و یابه یک حرکت فیزیکی محدود نشد، بلکه حرکتی بود با شکوه، عظمت، و عمقی که تاریخ را متحول کرد، و تا جامعه انسانی باقی است، آثار آن باقی خواهد ماند. البته چنین مصادیقی مخصوصاً در حد اعلای آن که برای سیدالشهداء (علیه السلام) واقع شد به ندرت اتفاق می‌افتد.

احساس مسؤولیت نسبت به دیگران

نکته بعدی این مسأله است که انسان‌ها باید در جامعه احساس کنند که نسبت به دیگران مسؤولیتی دارند، و باید در رفتار یکدیگر به نوعی، نظارت داشته باشند. این واقعیتی است که کمابیش در جامعه های متمدن انسانی، با اختلاف مراتبی که در مدنیت داشته، و دارند، همواره وجود داشته است. شاید هیچ جامعه‌ای را نتوان یافت که بهره‌ای از تمدن برده باشد، اما در میان مردم آن چنین احساسی وجود نداشته باشد.

انسان باید نسبت به رفتار دیگران احساس مسؤولیت بکند. لکن مراتب چنین احساس مسؤولیتی در جوامع گوناگون، بر اساس نظام ارزشی حاکم بر آن‌ها متفاوت است. از آن جا که مصادیق کار خوب و بد در جوامع مختلف براساس نظام‌های ارزشی تفاوت دارد، مرتبه حساسیت مردم، نسبت به رفتار دیگران، بستگی به نوع جهان بینی و نگرش آن‌ها نسبت به انسان و جامعه انسانی دارد. این بحث مفصلی را می‌طلبد، که فهرستوار به آن اشاره می‌کنم.

نظام ارزشی فردگرا و نظام ارزشی جامعه گرا

دیدگاه حاکم بر جوامع را نسبت به انسان‌ها، در یک تقسیم کلی می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: جوامع فردگرا و جوامع جامعه گرا. و هر یک از این دو دسته نیز دارای مراتب مختلفی هستند. بعضی از انسان‌ها در زندگی فقط در فکر خود هستند، اگر راحتی می‌خواهند، آن را برای خود طلب می‌کنند؛ اگر در پی پیشرفت هستند، آن را برای خود می‌خواهند؛ برای این گرئه تفاوتی نمی‌کند که این راحتی یا پیشرفت مادی و یا معنوی باشد. محور افکار و فعالیت آن‌ها نفی ضرر و کسب منفعت برای خود می‌باشد.

در طرف مقابل، کسانی هستند که خود را با دیگران در زندگی اجتماعی شریک و وابسته می‌دانند، این گروه معتقدند که جامعه، واحدی منسجم، هماهنگ و وابسته به یکدیگر است. از این رو، فقط به فکر خود نیستند. این گروه اگر خیر و برکتی طلب می‌کند، برای همه می‌خواهد و اگر پیشرفتی را دنبال می‌کند، آن را برای همه می‌خواهد. حتی اگر پیشرفت معنوی و سعادت آخرت هم می‌خواهد، آن را برای همه آرزو می‌کند.

نگرش اسلام به انسان

انبیا و به خصوص دین مقدس اسلام، نگرش جامعه گرایی را تقویت می‌کنند. دین اسلام می‌خواهد انسان را به گونه‌ای تربیت کند که در همه مراحل زندگی خود، نظر به کل انسان‌ها و به خصوص اعضای جامعه اسلامی داشته باشد. برای مثال، می‌دانیم که نماز یک عبادت فردی است؛ همه انسان‌ها به نوعی در پیشگاه خدای خود اظهار عبودیت می‌کنند، اما ما مسلمانان، بندگی خود را در برابر پروردگار، به صورت نماز اظهار می‌کنیم؛ در نماز و در قرائت سوره حمد، شخص نمازگزار، در مقام اظهار عبودیت، خطاب به خداوند نمی‌گوید «من تو را می‌پرستم»، بلکه می‌گوید «ما تو را می‌پرستیم»، «ایاک نعبد». اگر انسان در نیمه‌های شب به تنهایی در محراب عبادت می‌ایستد و نماز می‌خواند، باید بگوید «ما تو را می‌پرستیم»؛ اگر مسلمانی در بیابانی که هیچ انسانی نیست، به تنهایی به نماز بایستد، باید بگوید «ایاک نعبد»، هیچ گاه در نماز نمی‌توان گفت «ایاک اعبد». بلکه باید بگوید «ایّاک نعبد وایاک نستعین»، یعنی «ما» تو را می‌پرستیم و «ما» از تو کمک می‌خواهیم. این یعنی مؤمنان همدیگر را در کنار خود ببینند.

هم چنین هنگامی که نماز تمام می‌شود، بگوید «السلام علینا وعلی عبادالله الصالحین، السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.» سلام بر شخص پیامبر (صلی الله علیه وآله) و گفتن «السلام علیک ایها النبی»، نیز به جهت شخصیت برجسته پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، و امتیاز جداگانه ای است که، آن حضرت دارند. اما نماز با «السلام علیک ایها النبی» تمام نمی‌شود، بلکه با «السلام علینا وعلی عبادالله الصالحین، السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته» تمام می‌شود. انسان در طول نماز همواره مؤمنان را در کنار خود می‌بیند، و نیز هنگامی که می‌خواهد از نماز خارج شود، باز هم باید بر همه مؤمنان سلام کند. این تربیت اسلامی است. در تمام دستورات اسلامی چه عبادت‌های فردی و چه عبادت‌های اجتماعی، مسائل اقتصادی، اجتماعی و تربیتی، حتی جهاد، دفاع، و در همه جا، مسلمان باید خود را با سایر مؤمنان شریک و وابسته بداند. این تربیت خاص اسلامی است.

نگرش غرب به انسان

اما تربیت غربی به ویژه در دو قرن اخیر فردگرا است. لذا در نگرش لائیک، انسان فقط مصلحت خود را در نظر می‌گیرد و نزدیک ترین و انسانی‌ترین روابط عاطفی رو به ضعف است. خانواده‌ها متلاشی می‌شوند، زن و شوهر از هم جدا زندگی می‌کنند. پدر و فرزند از همدیگر جدا زندگی می‌کنند. همسایه از همسایه خبر ندارد. در این دیدگاه، محور فکری انسان، منفعت و لذات شخصی است.

ضرورت نظارت جامعه بر اعمال دیگران

اما همین گرایش فردی با تمام زشتی و کاستی‌هایی که دارد، در عین حال نمی‌تواند از مسؤولیت اجرایی و نظارت بر کار دیگران به کلی کناره گیری کند، زیرا مصالح و منافع و نیز لذت‌ها و رنج‌های انسان‌ها عملاً در خارج به افراد دیگر بستگی دارد، و هر قدر انسان به فکر منافع شخصی خود باشد، ولی درمی‌یابد که منفعت شخصی او جز با کمک منافع دیگران تأمین نمی‌شود. اگر انسان بخواهد در زندگی لذت داشته باشد، به تنهایی نمی‌تواند به این لذت برسد، بلکه باید فرد دیگری نیز باشد تا با او بتواند لذتی ببرد. اگر انسان بخواهد در فعالیت اجتماعی، تجارت و یا صنعت پیشرفت کند، به تنهایی نمی‌تواند موفق شود، بلکه مجبور است با دیگران همکاری کند. اگر انسان بخواهد از بهداشت مناسب برخوردار باشد و محیط سالمی داشته باشد، به تنهایی نمی‌تواند تصمیم بگیرد. زمانی محیط سالم می‌ماند که، دیگران نیز به سلامت محیط کمک کنند. به عنوان نمونه، می‌دانید امروزه در دنیا، ضررهای دخانیات برای انسان روشن شده، و عملاً در اتاق‌های دربسته، و سالن‌های عمومی کشیدن سیگار ممنوع است. اگر فردی بخواهد سیگار بکشد، باید از ساختمان خارج شده و در فضای آزاد سیگار بکشد، و بعد به داخل ساختمان برگردد. زیرا اگر بنا باشد هر کسی در اتاق یا در سالن سیگار بکشد، دیگران نیز به اجبار دود آن را استنشاق می‌کنند، و این برای آنان ضرر دارد، لذا ناچار است حال دیگران را نیز رعایت کند. این مسأله با وجود همان روحیه فردگرایی است.

مثال بسیار زیبایی درباره امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد: گروهی سوار کشتی بودند، یکی از سرنشینان کشتی شروع به سوراخ کردن محل نشستن خود کرد. دیگران به او گفتند: چرا کشتی را سوراخ می‌کنی، گفت این محل کشتی در اختیار من است، و این جا هم خود من نشسته ام؛ من جای خود را سوراخ می‌کنم، و به محل نشستن شما کاری ندارم. سایر سرنشینان دست او را گرفتند و گفتند: درست است که تو فقط جای خود را سوراخ می‌کنی، ولی وقتی آب در داخل کشتی افتاد، دیگر من و تو را نمی‌شناسد، کشتی و همه ما، با هم غرق می‌شویم.

در زندگی اجتماعی، انسان نمی‌تواند فقط منفعت خود را ببیند، و فقط به کار خود توجه داشته باشد و در کار دیگران دخالت نکند، هنگامی که انسان دید فردی ضرری به جامعه می‌زند، باید دست او را بگیرد و او را از این عمل نهی کند. در این جا جامعه به این فرد اجازه نمی‌دهد که بگوید، که این جا، جای خودم است، چهار دیواری خودم است، شهر خودم است، این اتاق خودم است، محل کار خودم است؛ بلکه وقتی جامعه دید ضرر به همه می‌خورد، هر قدر این جامعه فردگرا باشد، حتی به عنوان محافظت از منافع شخصی خود نیز در کار او دخالت می‌کند، و مانع کار او می‌شود.بنا بر این، حتی در جوامعی که فردگرایی به نحو تام حکومت می‌کند، در عین حال نظارت عمومی مردم کمابیش وجود دارد.

حدود نظارت جامعه بر اعمال دیگران

در جوامع غربی این نظارت در حدی است که همه می‌فهمند که اگر در کار دیگران نظارت نکنند، دود آن در چشم خود آن‌ها خواهد رفت. لذا جامعه در این موارد نظارت می‌کند. اما اگر عمل این فرد به آن‌ها ارتباطی پیدا نکند، و منافع مادی آن‌ها را به خطر نیندازد، چندان دغدغه‌ای ندارند. آن‌ها معتقدند این فرد که این عمل قبیح را انجام می‌دهد، ضرر آن متوجه خود او می‌شود و خود او را مریض می‌کند، و افراد جامعه در این مورد می‌گویند، به من چه! به تو چه! این تعبیر «به من چه» و «به تو چه»، همان گرایش فردگرایی است. در جایی که ضرر به سایر افراد برگردد، حساسیت نشان می‌دهند. اما اگر ضرر فقط متوجه خود فرد شود، جامعه می‌گوید «به من چه»، بگذار او به خودش ضرر بزند. حتی اگر کسی بخواهد به او بگوید به بدن خود ضرر نزن، سیگار نکش، مریض می‌شوی، قلبت خراب می‌شود، در جواب می‌گوید به تو چه! چرا در کار دیگران دخالت می‌کنی؟ آزادی است، دلم می‌خواهد، دوست دارم!