به گزارش خبرگزاری مهر، آئین رونمایی از کتاب «ویولونزن روی پل» نوشته خسرو باباخانی، عصر سهشنبه ۴ مرداد با سخنرانی خسرو باباخانی؛ نویسنده کتاب، رضا امیرخانی، مهدی قزلی و حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا جوان آراسته با حضور جمعی از مسئولان فرهنگی استان خراسان رضوی در مجتمع شهدای سلامت مشهد مقدس برگزار شد.
سخنرانی علیرضا نبی، تجلیل از همسر و فرزند مرحوم علی صفری شاملو، تجلیل از حجتالاسلام والمسلمین سید کاظم روحبخش از فعالان حوزه کتاب و فرهنگ و خوانش صفحاتی از کتاب «ویولونزن روی پل» از دیگر بخشهای این برنامه بود.
خسرو باباخانی، چراغ امید را در این کتاب روشن کرده است
حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا جوان آراسته در ابتدای این نشست، بیان کرد: این کتاب جزو معدود آثاری است که وقتی آنرا برمیداریم، زمین گذاشتنش سخت است. انصافاً جزو کتابهایی است که نخواندنش، هنر میخواهد. شخصی مانند خسرو باباخانی که صاحب قلمی توانا و استاد نویسندگی است، کتابی برآمده از دلش نوشته و یک گنج خلق کرده است. تاکنون تلاش کردم و پس از این هم تلاش میکنم تا این کتاب بهدست افراد بیشتری برسد.
وی همچنین گفت: این کتاب نمیخواهد به مخاطب نسخه بدهد، بلکه درصدد است چیزی مهمتر از نسخه ارائه بدهد. این کتاب به مخاطب فهم میدهد، اجازه میدهد جای یکی دیگر بنشینیم و مشکل را از پنجره او ببینیم تا آنرا بهتر بفهمیم. این اثر بهزعم من، فقط برای کسانی که دغدغه اعتیاد دارند و یا خانوادههای افراد درگیر با اعتیاد و یا کسانی که میترسند فرزندانشان فردا گرفتار اعتیاد شوند، نیست. مخاطب وقتی این کتاب را میخواند و تمام میشود، امیدوار است. فردی توانسته یک چالش بزرگ را بالاخره رد کند. قطعاً در زندگی من و شما هم چالشهایی از این کوچکتر وجود دارد. خسرو باباخانی سدی را رد کرده که این سد بزرگتر از سدهای زندگی من است، پس قطعاً من میتوانم این مشکلات را پشتسر بگذارم. خسرو باباخانی، چراغ امید را در این کتاب روشن کرده است.
این نویسنده و فعال فرهنگی افزود: این اثر، کتابی است که همه باید آنرا بخوانیم و فارغ از مسألهها و دغدغهها به دیگران توصیه کنیم. از کتابهایی است که باید از قفسه کتاب خارج و کنار تختخواب شما قرار گیرد و به کتاب بالینی تبدیل شود. بهنظرم این کتاب، کتاب امید است و امید چیزی است که همه ما در زندگی به آن نیاز داریم.
این کتاب، یک شخصیت به ادبیات ما اضافه کرد
در ادامه مهدی قزلی با اشاره به اینکه کتاب «ویولونزن روی پل» چند پشتوانه جدی دارد، اظهار کرد: نخست اینکه، یک نظرسنجی بسیار جدی و معتبر پشت این کتاب قرار دارد. وقتی در نشر جامجم شروع به جمعآوری کتابها برای تولید بودیم، همیشه میدانستم چنین کتابی نیز باید تولید کنیم.
وی ادامه داد: زمانی که حدود ۱۰ سال پیش ضریح جدید امام حسین (ع) ساخته شد و استان به استان در حرکت بود تا به کربلا برسد، برای تدوین روزنوشتها و سفرنامه مرتبط با این حرکت که بعداً به کتاب «پنجرههای تشنه» تبدیل شد، افتخار داشتم که در مسیر همراه این کاروان باشم. میزان استقبال مردم از این کاروان تا آن زمان بزرگترین استقبال تاریخ ایران بود؛ یک حضور دلی و خودجوش که هیچ دلیل دیگری پشت آن نبود جز ارادت مردم به امام حسین (ع). در طول مسیر مردم دلنوشتهها و عریضههایی روی دیوارههای اتوبوس و تریلی و یا روی کاغذ مینوشتند. برای مستندنگاری کار و اینکه در نظر داشتیم عریضهها را عتبه حسینی تقدیم کنیم، تمامی آنها جمعآوری میشد که تا زمان رسیدن به مرز، همه آنها را مرور کرده بودم. آنروز متوجه شدم بالغ بر یکسوم نوشتهها و درخواستهای مردم از امام حسین (ع)، مرتبط با موضوع اعتیاد است. مردم وقتی مستأصل میشوند به سراغ امام حسین (ع) میروند نه برای اموری که دستیافتنیتر و حلشدنی است. آنجا متوجه شدن این مسأله بسیار جدی است و این موضوع گوشه ذهن من ماند تا زمانی که با خسرو باباخانی آشنا شدم.
این نویسنده گفت: پشتوانه دیگر این کار، تجربه زیسته خسرو باباخانی در این زمینه است. من با آن دغدغه، هزار سال دیگر نمیتوانستم چنین کتابی بنویسم. کسی میتواند اینگونه درباره این موضوع بنویسد که تجربه زیسته دارد و با عمق جان و با پوست و استخوان میداند که مسأله اعتیاد چیست و با همه مسائل جانبی آن آشناست. وقتی با خسرو باباخانی آشنا شدم، کل این تجربه زیسته اعم از دوره ابتلاء، دوره پاکی و دوره کمک کردن به دیگران را گذرانده بود. بارها به ایشان گفتم این کتاب را بنویسد و خسرو باباخانی بارها به دلایل کاملاً منطقی و قابلدفاع رد کرد. تا اینکه روزی موضوع دلنوشتهها و عریضههای مردم به امام حسین (ع) را مطرح کردم و به ایشان گفتم که درد جدی مردم این است، دیگر خودت میدانی و امام حسین (ع). خسرو باباخانی کار را شروع و نیمهشبی به من زنگ زد. گفت کار تمام شد و آن روز برای من روز بسیار خوبی بود، زیرا احساس میکنم یکی از مسألههایی که مردم با سیدالشهداء (ع) مطرح کرده بودند را به اندازه توانم، در مسیر خودش قرار دادم. فکر میکنم بخشی از خیر و برکت این کتاب، توجه امام حسین (ع) به آن است.
قزلی در پایان با اشاره به اینکه این کتاب یک شخصیت به ادبیات ما اضافه کرد، افزود: ما اصولاً در ادبیاتمان در خلق شخصیت دچار معضل هستیم و در خلق شخصیتهای زن دچار معضل جدیتری هستیم. این شخصیتها یا معمولاً تیپ میشوند و یا شخصیتهایی عاریه گرفته از کتابهای دیگر و آثار خارجی هستند. در کتاب «ویولونزن روی پل» یک شخصیت خلق شد به اسم ماه طاووس، یک زن ایرانیِ فوقالعاده مؤثر. اما این شخصیت خیلی جدی در کار دیده نمیشود. در پیشانی کار، در رفتوآمد و در دید نیست، ولی هرکس این کتاب را خوانده، قبل از اینکه به خسرو درون این کتاب برای این تغییر و تحول اظهار علاقه کند، میگوید وای از شخصیت ماه طاووس. این برنمیآید مگر اینکه نویسنده یک پشتوانه و شناخت خوبی به چنین شخصیتی داشته باشد. فکر میکنم یک شخصیت مؤثر و کاملاً بومی به ادبیات ما اضافه شد که بعدها نویسندگان ما میتوانند این شخصیت را ببینند و آنرا تکثیر کنند. بابت این وجه حرفهای کار به خسرو باباخانی تبریک میگویم. البته مثل روز برایم روشن است که نویسنده تنها بخشی از آن شخصیت را بروز داده است.
افشاگری در ادبیات، یک فن است
در بخش دیگری از این برنامه، رضا امیرخانی، نویسنده آثاری همچون «اِرمیا»، «نفحات نفت» و «رهش»، بیان کرد: با خسرو امیرخانی ۳۰ سال سابقه رفاقت دارم و همیشه نیز او را همین قدر دوست داشتم. اما واقعیت این است که نوشتن این کتاب، شخصیت جدیدی از خسرو باباخانی به من نشان داد. من راجع به ترک مواد صحبت نمیکنم. راجع به آن ۴۰ نفری که ایشان عهد کرد به ترک برساند و کار مهمی است صحبت نمیکنم. نوشتن این کتاب باعث شد آقا خسرو را جور دیگری بشناسم و دوست داشته باشم. جزو کسانی بودم که میگفتم کتاب را چاپ نکند یا حداقل به اسم خودش چاپ نکند. پیشنهاد کردم آنرا کمی دستکاری کرده و تبدیل به داستان کند و خودش در روایت حضور نداشته باشد، چون این روایت میتواند بعدها مشکلاتی داشته باشد، اما او گفت نه من معاملهای دارم و سود و زیان این معامله با خودم است و ریسک آنرا خودم پذیرفتهام. از آن لحظه خسرو باباخانی برای من تغییر بزرگی کرد.
وی در ادامه سخنانش گفت: ما ادبیاتی که تلاش میکند به سوال پاسخ دهد، کم داریم. نکتهای که آقای قزلی در صحبتهایش مطرح کرد بسیار مهم است. اینکه یکسوم مسائلی که مردم برای آن از امام حسین (ع) استمداد میکنند، موضوع اعتیاد است. خسرو باباخانی به این سوال مردم پاسخ داده و حتماً باید از کتابش استقبال شود. همه ما نویسندهها در زندگیمان مشغول این هستیم که یک سوال واقعی را پیدا کنیم. خیلی کم سوال واقعی را پیدا میکنیم و خیلی کمتر به سوال واقعی پاسخ میدهیم. چرا مردم به رسانهها اقبال نشان نمیدهند؟ چون رسانهها دنبال سوالات مردم نیستند. کار سخت نویسنده پیدا کردن یک سوال است که خسرو باباخانی آنرا بهخوبی انجام داد. مسأله دیگر این است که او توانست خودش را افشا کند و بنویسد.
این منتقد ادبی افزود: افشاگری در ادبیات، یک فن است. ادبیات عرفانی ما مملو از اعترافات است. اشعار ما مملو از اعترافات است. هیچ شاعری نگفته که من برترین فرد روی زمین هستم. عارفان در نقطه شروع عرفان، خود را پایینترین افراد میدانند. این خودش نوعی اعتراف و قرار گرفتن در جای واقعی است. از این منظر در ادبیات کهن و ادبیات دینیمان نمونههایی از اعتراف و افشاگری داشتهایم، ولی در ادبیات معاصرمان نسبت به ادبیات جهانی نمونههای کمی داریم. مرحوم جلال آل احمد، اعترافات دقیقتر و قویتری درباره نگاه سیاسیاش دارد که او چه در «خسی در میقات» و چه در «یک چاه و دو چاله» خودش را نقد میکند. اما در کتاب «سنگی بر گوری» او یک موضوع شخصی که موضوع نازایی و عدم باروری را بیان میکند. اینجا جلال یک رنج انسانی را برای ما بیان میکند. رنج انسانی جلال یک رنج خودخواسته نیست، یک رنج تصادفی است. اما موضوعی که در کتاب «ویولونزن روی پل» مطرح شده، یک موضوع اختیاری و انتخابی است. بنابراین موضوع کتاب آقای باباخانی از این جهت مهمتر است.
نویسنده کتاب «نیمدانگ پیونگ یانگ» در ادامه اظهار کرد: ما اینجا برای کتاب و ادبیات جمع شدهایم، ادبیاتی که موضوع آن رنجهای انسانی است و یکی از رنجها که خیلی مهم بوده، موضوع اعتیاد در کشور ما است. نکتهای که میخواهم بگویم این است که مثلاً آیا کسی برای درمان ناباروری کتاب «سنگی بر گوری» را میخواند؟ بههیچ وجه. ما کنار هم ننشستیم تا راجع به کتابی حرف بزنیم که آن کتاب نسخه یک بیماری باشد. ما نشستیم راجع به رنجهای انسانی صحبت کنیم که در این زمینه همه ما میتوانیم درگیر آن باشیم. ما میخواهیم درباره رنج انسانی مطرحشده در کتاب با هم صحبت کنیم و این هنر خسرو باباخانی است. میخواهم بگویم که نقش ادبیات را فراموش نکنیم. ما اینجا نشستیم و راجع به ادبیات صحبت میکنیم. خسرو باباخانی امروز میتواند درباره ادبیات کودک و نوجوان در دهه ۶۰، متنی به همین جذابیت بنویسد. او قلم خیلی جذابی دارد و در حیطههای دیگر هم طبعآزمایی کرده و موفق بوده است. بنابراین تبدیل نویسنده به نسخهنویس کار درستی نیست. وظیفه آقای باباخانی این است که درباره رنجهای انسانی بنویسد که در کتابهای «مثل دستهای مادرم» و «خسروِ شیرین» و در این کتاب هم اینکار را کرده است.
وی گفت: این کتاب سوالهای گستردهتری از مردم را پاسخ داده است. برای من مهم است که خسرو باباخانی را فقط به کتاب «ویولونزن روی پل» نشناسیم. او یک نویسنده است و نویسندهای که مستندنگاری میکند، موجب توسعه کشور است. امروز سوال اصلی در کشور ما مدام به عقب میرود و این بسیار غلط است. سوالها باید آیندهنگر باشند. اگر میخواهیم بدانیم در آینده چه میخواهیم انجام دهیم، باید مستندنگاری کنیم. مستندنگاری کاری است که خسرو باباخانی انجام داد. این کتاب را دوباره از منظر ادبیات و مستندنگاری نگاه کنیم و ببینیم که چقدر جای کار دارد. اصولاً توسعه انجام نمیشود، مگر اینکه بتوانیم صادقانه روایتگر کارهایی که کردهایم باشیم تا نگاه آینده را بسازیم. این کتاب نمونهای از مستندنگاری یکی از دردهای عمده کشور ماست. آیا راجع به دیگر دردهای کشور چنین چیزهایی را مینویسیم؟ خیر، منِ نویسنده خیلی کم این کار را انجام میدهم. بسیاری از پروندههای مهم کشور مانند موضوع ملی شدن صنعت نفت و موضوع مشروطیت مستندنگاری ندارند. اینها موضوعاتی است که انقلاب اسلامی در ادامه آنهاست. ما از دادگاه لاهه آن چیزی را میدانیم که خبرنگار غربی برای ما نوشته است.
رضا امیرخانی در پایان تأکید کرد: این کتاب، از نگاه توسعهای کتاب مهمی است. ای کاش همه ما در معرض هر کاری هستیم، تلاش کنیم چنین مستندی را بنویسیم.
آبرویم را با خدا معامله کردم
خسرو باباخانی، نویسنده کتاب «ویولونزن روی پل» نیز در این برنامه، بیان کرد: من همیشه چه به رهجویانم و چه به کسانی که برای داستان پیش من میآمدند یک جمله را در پایان جلسه تکرار میکردم، اینکه شبها قبل از خواب یک سوال از خود بپرسند. من امروز برای کاستن از رنج مردم چه کردهام؟ این سوال خیلی کلیدی است. اگر جوابمان منفی باشد، آن روز از نظر من باطل شده است. وقتی خودم درگیر مواد شدم و برای رهایی همه راهها را رفتم و نشد، بالاخره به اراده خداوند در سال ۱۳۹۰ از سمت ظلمت به سوی نور رفتم. آنجا با خدا عهد بستم که اگر خودم از ظلمت رها و در امتحان قبول شدم، ۴۰ نفر را به درمان برسانم. به عهدم وفا کردم و ۴۴ را از مواد مخدر و ۶۸ نفر را از سیگار به درمان رساندم. اما کافی نبود. به خودم گفتم تکلیف کسانی که من را نمیشناسند یا در شهرها و روستاهای کوچک زندگی میکنند، چه میشود؟ خیلی دوست داشتم بنویسم ولی سخت بود، بههرحال اعتراف کردن به اشتباهات دشوار است. تا اینکه خداوند رضا امیرخانی و مهدی قزلی را سر راه من قرار داد و با خاطرهای که آقای قزلی تعریف کرد، قانع شدم که این کتاب را بنویسم.
وی ادامه داد: کتاب را بالاخره نوشتم، اما چیزی که برایم جالب بود اینکه من آبرویم را با خدا معامله کردم. به خداوند گفتم آبرو را تو میدهی، اگر لایق آن بودم آن را به من بده و اگر لایقش نبودم، بگیر. بازتابهای این کار در این چند ماه بهقدری بینظیر و حیرتآور بود که قابلیت نوشتن یک کتاب بسیار قویتر از «ویولونزن روی پل» را دارد.