سمیه عظیمی ستوده نویسنده کتاب «روایت ناتمام» درباره زندگی سردار شهید مدافع حرم سیدحمید تقویفر در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره چرایی نوشتن اینکتاب گفت: نام سیدحمید تقویفر را وقتی به شهادت رسید، شنیدم؛ وقتی همسرم برای ساخت مستندی دربارهاش، پای حرفهای همسرش نشسته بود و او از ۳۱ سال روزهداری حاج حمید گفته بود. حرفی که تا مدتها ما را متعجب و حیران کرده بود. «به خشکی لبهای فرات» عنوان مستندی شد که فقط یک گوشه از زندگی حاجحمید را نشانمان میداد؛ ۳۱ سال روزهداری.
وی افزود: مستند ساخته شد، اما برای ما هضم کردن این مساله کار سادهای نبود؛ تقریباً تمام روزها و شبهای من و داوود مرادیان، به اینکه یک نفر چطور میتواند بیشتر سالهای عمرش را روزه باشد، گذشت. منقلب بودیم و حیران، متعجب و پریشان. تصمیم گرفتم بیشتر بشناسمش، مصاحبههای همسر و همرزمان حاجحمید را خواندم، صفحه همسرش را در اینستاگرام پیدا کردم و هرچه پروین مرادی از حاجحمید مینوشت، پرینت میگرفتم و نگه میداشتم. شیفته حاجحمید تقویفر شده بودم.
ایننویسنده در ادامه گفت: تمام روزهایم با یاد حاجحمید میگذشت؛ تا اینکه سال ۱۳۹۵، زندگی من با سیدحمید تقویفر گره خورد، وقتی سینا علیمحمدی، مدیر بخش فرهنگی روزنامه جامجم، خواست برایشان در صفحه پلاک ضمیمه چاردیواری، مطلب بنویسم؛ صفحهای ویژه شهدای مدافع حرم. بی چون و چرا پذیرفتم و قطعاً اولین انتخابم، حاجحمید تقویفر بود. به پروین مرادی زنگ زدم و درباره حاجحمید حرف زدیم. وقتی گفتگو تمام شد، خواستم بنویسم، اما دستم به قلم نمیرفت انگار. هرچه مینوشتم به دلم نمینشست. آخر سر، لپتاپ و کیبورد و نوشتههایم را رها کردم و به حاجحمید متوسل شدم؛ گفتم تو بگو هرچه میخواهی، من همان را مینویسم. و «گلپری بیداری»، شد ثمره گفتگو با پروین مرادی. کافی نبود؛ حالا که با همسرش حرف زده بودم، شیفتهتر شده بودم. پیشنهاد کردم برای شهیدش، کتابی بنویسم، اما قبول نکرد. گفت تا به حال چند کتاب نوشته شده، و حالا هم کتابی در دست تدوین است. گفت فعلاً قصد گفتگو و نوشتن کتابی دیگر را، ندارد. دستی از درون، به قلبم چنگ میزد. تمام تلاشم را کردم، اما پروین مرادی، نپذیرفت.
عظیمی ستوده گفت: روزهایم به گشت و گذار درباره حاجحمید میگذشت و هر مطلبی که از او در صفحات اینترنت وجود داشت، و شبها به خواندن صفحه اینستاگرام پروین مرادی. نمیتوانستم رهایش کنم، هرچه بیشتر از حاجحمید میخواندم، بیشتر شیفته دانستن و نوشتن دربارهاش میشدم. تا اینکه سال ۱۳۹۷، شد آنچه آرزویش را داشتم. قرار شد کتابی نوشته شود درباره شهید تقویفر. بازهم بی چون و چرا، پذیرفتم. پروین مرادی این بار قبول کرد و آمد. اما توی همان اولین قرار مصاحبه، سر به گریبان گرفت و اشک ریخت؛ آنقدر که نفسش به شماره افتاد. بعد هم زنگ زد و گفت که دیگر نمیآید، گفت که تاب گفتن ندارد. قصه، شروع نشده، تمام شد. و باز من ماندم و حسرت شنیدن و نوشتن از حاجحمید. و باز به حاجحمید متوسل شدم. هفته بعد، پری دوباره آمد و از حمید گفت. و من تمام تلاشم این بود که پای حمید مستقیم به ماجرا باز نشود. خواستم از کودکی و نوجوانیاش بگوید، از پدر و مادرش، از خواهر و برادرانش. درنهایت به این نتیجه رسیدم که قصه حمید و پری، در روزگار با هم بودنشان، خودش به تنهایی کتابی مجزا است. روایت ۳۵ سال زندگی حمید و پری شد «سرزمین بیفصل».
وی افزود: بعد، آنچه از حاجحمید داشتیم، همه صوتها، فیلمها و گفتگوها را در کتابی دیگر گردآوری کردیم. «روایت ناتمام»، شد زندگینامه خودنوشت حمید تقویفر، زندگینامهای که تنها تا سال ۱۳۶۰ و تشکیل قرارگاه رمضان را روایت کرده؛ قصهای که ناتمام است، چون حاجحمید، سال ۱۳۹۳، درست میانه بازگو کردن خاطراتش، به شهادت رسیده و روایتش ناتمام مانده است. نمیشد که کتاب و قصه حاجحمید ناتمام باشد، پس مقدمهای نوشتم قدری طولانی، از تولد تا شهادت حاجحمید؛ که مخاطب بداند درباره چه کسی میخواند و انتهای این قصه ناتمام، به کجا رسیده است.
نویسنده کتاب «روایت ناتمام» در پایان گفت: قصه حاجحمید، نه زندگینامه است و نه فقط یک کتاب. قصه حاجحمید، نقشه راه است، او هدف را نشان داده و به آن رسیده است؛ وظیفه ما فقط طی مسیر با این نقشه راه است، راهی که با خط خون، نشان داده شده.