خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: سال ۱۳۹۱ کتاب کمحجمی همراه با یکلوح فشرده منتشر شد که «کتیبه؛ دوازده بند محتشم» نام داشت و نسخه مکتوب و صوتی ایناثر معروف ادبیات و سوکنامههای فارسی را شامل میشد.
اینکتاب با ۲ هزار نسخه و ۳۲ صفحه مصور رنگی عرضه شد و علاوه بر صدای علی معلم دامغانی که دوازدهبند محتشم را خوانده بود، سید علی موسوی گرمارودی نیز تفسیر و توضیحی درباره اینقطعه ادبی و مذهبی نوشت که همراه آن درج شد. دوازدهبند محتشم کاشانی همانطور که میدانیم، از گذر سالهای سلسله صفویه تا اکنون، یکی از عناصر عزاداری و سوک عاشورایی است و بهجز نخبگان و اهالی ادبیات، مردم کوچه و بازار و جامعه عمومی ایران هم با ابیات آن، مانوس هستند.
«کتیبه» اثری از مهدی امینفروغی است که نسخه صوتی آن، ۱۲ فایل صوتی را شامل میشود که انتخاب موسیقیهایشان توسط علی صالحی انجام شده و در استودیوی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی ضبط شدهاند. موسیقیهای استفاده شده در ایناثر صوتی، آثاری از حسین حمیدی، احمد پژمان، پیمان یزدانی، کیهان کلهر، ژیوان گاسپاریان و حسین حمیدی هستند.
در ادامه مروری بر ایناثر و نوشته موسوی گرمارودی بر آن داریم:
***
دوازدهبند محتشم کاشانی همانطور که میدانیم با بیت معروف «باز این چه شورش است که در خلق عالم است / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» شروع میشود و متن کامل آن در کتاب پیشرو درج شده است. در گزارش برای نمونه، بند چهارم اینقطعه ادبی را مرور میکنیم:
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت با ولی چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلش آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
***
دوازدهمین بند یا به قول موسوی گرمارودی فرازی که شاعر در آن فرود میآید، هم به اینترتیب است:
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چهها درین ستم آباد کردهای
پر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای
ای زاده زیاد نکرده است هیچگه
نمرود این عمل که تو شداد کردهای
کام یزید دادهای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقا و تست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
با دشمنان دین نتوان کرد آنچه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوره لعل لب خود نبی بر آن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو رود به محشر درآورند
***
موسوی گرمارودی در بخشی از نوشته خود در کتاب «کتیبه» در تفسیر دوازدهبند محتشم مینویسد:
«نوبت به اولیا چو رسید؛ آسمان تپید»
از اینجا شاعر با سیری سَنَوی مصائب اولیاء پیش از حسین (ع) را هر یک، در سطری از شعر، فشرده و زیبا، تصویر میکند و بعد، دوباره به حسین (ع) باز میگردد و چون سوگنامه به نام اوست بر آن است که سوگ او را بگسترد و اینغمنامه را جزء به جزء باز گوید و لذا از بند پنجم تا آخر بند دهم، امّهات واقعه عظیم کربلا را، به ترتیب دقیق زمانی، بند به بند، تصویر میکند که به رعایت اختصار از شرح آن در میگذرم.
در بند یازدهم، «فرود» را به زیباترین زبان تمهید میکند و با خطابهای پیوسته «خاموش محتشم!» که در تمام ابیات این بند تکرار میشود، نتایج و آثار یادآوری این سوگ را در عالم و آدم باز مینماید و میتوان گفت، بهنوعی، معنا به مطالب بندِ اول و دوم بازمیگردد که یکنوع «ردّ العَجُزِ الیالصدر» معنوی است.
و سرانجام، در بند دوازدهم «فرود» میآید، اما چون عقابی تیزپرواز، پس از پروازی بلند و آسمانی، خسته و مغموم، بر خاک مینشیند و یا چون ابری بلند که یازده منزل، خون گریسته و اینک گریه بند آمده، اما هنوز زلال اشک و هقهق مویه در پهنای صورت و چنبر گلوی شاعر باقی است و دلش از درد و سوز نگشوده است چرا که این سوگی نیست که انتهایی داشته باشد و تا جهان باقی است، حسین و سوگ او باقی است و لذا شاعر، دردمندانه، میسراید:
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای...
و سپس، به همین روی، نام زشت ستمبارگان را، در طوفانی از نفرت و کینه، با ذکر ننگی که بدان آلودهاند، بیان میکند...
موسوی گرمارودی با اینکه به گفته خود نخواسته درباره نوحهها، مراثی و سوکواریهای سنتی ایرانی بنویسد، اما اشارات کوتاهی به اینموضوع دارد که فرازی از ایناشارات، به اینترتیب است:
در کسانی که در مرثیهگویی، به معنای اخص آن یعنی در مراثی «سینهزنی»، دستی دارند باید جدا در رسالهای نام برد که خود حوزه گستردهای است و شاعران اینزمینه، برخی کارنامههای درخشانی دارند و هرچند برخی از آنان شهرت عام نیافتهاند چون بیدل باغدشتی الموتی و سید میرزا آقا بسمل سخت سری و میرزا موسی مکلای طالقانی؛ اما آثاری استوار و شیوا بر جای نهادهاند.
من در اینجا از این سهتن، بهجز بیدل - که دیوان او حدود صدوبیستسال پیش به چاپ سنگی رسیده و، به هرحال، در کتابخانهها موجود است - از بسمل و مکلا - که آثار آنان را تنها از بیاضهای موجود در میان مردم رامسر و طالقان میتوان سراغ گرفت - چند بیت را از جُنگی خطی تیمّنا ذکر میکنم زیرا در هیچ کتاب و تذکرهای نیامده است:
میرزا موسی مکلای طالقانی در مرثیهای برای سینهزنی سنگین و یکضرب با موضوع گفتوگوی حضرت اباعبدالله (ع) با جبرئیل میگوید:
از چه منصور مَلک، با آه شبگیر آمدی؟
گر به یاری آمدی، خوب آمدی، دیر آمدی
از چه با فوج ملک، زاوج فلک کردی نزول
موج دریای شهادت را عنان گیر آمدی
کی فرشته با فرشته آفرین بازی کند؟
در مصاف روبهان، بر یاری شیر آمدی
***
موسوی گرمارودی در بخشی از نوشته خود، به سوکنامههای حماسی و غیرحماسی ادبیات فارسی پرداخته و فردوسی را بهعنوان یکی از شاعرانی معرفی کرده که در هنگام نالیدن از پیری و کهولت سن هم با رجز و حماسه گلایه میکند. اما در مقابل او، شاعرانی را هم نام میبرد که سوکنامهها یا شعرهای گلایهآمیزشان خالی از حماسه بوده است.
او در اینفراز از مطلب که پایانبخش کتاب هم هست، نوشته است:
باری، بزرگترین لطمهای که بر شعر مراثی و سوگسرودههای آلالله در طی قرون وارد آمده است از سوی عدهای بوده که بیآنکه خود از روحیه حماسی برخوردار باشند، درباره آلالله شعر سرودهاند. محتشم، اگر روحیهای حماسی ندارد - که ندارد - در سرودن سوگنامه آلالله، با زبان و بیانی چنان فخیم به سوک نشسته است که قصور او را از تصویر وجوه حماسی قیام کربلا جبران میکند.