داستان بلند «روزهایی که در آندرومدا گذشت» نوشته کوثر پرورزاده توسط انتشارات اهورا قلم منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، انتشارات اهورا قلم (ناشر فعال در شهرستان دزفول) کتاب «روزهایی که در آندرومدا گذشت» نوشته کوثر پرورزاده را با شمارگان هزار نسخه، در ۲۵۰ صفحه و بهای ۸۰ هزار تومان منتشر کرد.

کتاب، حاوی داستانی در دو بخش است. بخش دوم این کتاب، خواننده خود را به یک سال و سه ماه بعد پرتاب می‌کند. واژه آندرومدا که در عنوان این کتاب به کار رفته به کهکشان آندرومدا اشاره دارد. این کهکشان را کهکشان زن بر زنجیر نیز می‌نامند. آندرومدا کهکشانی مارپیچی است که در صورت فلکی آندرومدا قرار گرفته و حدود ۲٫۵ میلیون سال نوری از کهکشان راه شیری فاصله دارد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«قلبم، خودش را به دیوارهای سینه‌ام می‌کوبید، استرس زیر دندان‌های سیاهش، گوشت این چند ساله‌ای را که از من له کرده بود، هنوز لای آرواره‌هایش نشخوار می‌کرد. تنها چیزی که استرسم را کم می‌کرد، و آرامش به وجودم می‌بخشید صدای زیارت عاشورایی بود که از مسجد دانشگاه به گوشم می‌رسید. صوت زیبا و آهنگینی از گلدسته‌های مسجد تا دانشگاه می‌رسید. جلوی در مسجد آش رشته نذری پخش می‌کردند. دهه محرم بود، سرتاسر دانشگاه با پارچه‌های سیاه یا حسین و پرچم‌های عاشورایی مزین شده بود، زیر لب به آقا توسل کردم و سلام دادم.

دانشگاه آن روزها حال و هوای دیگری داشت و بسیج در قسمتی از حیاط اصلی نمایشگاه «آشنایی با ابعاد و فرهنگ عاشورا» راه انداخته بود و بچه‌های تئاتر برای اجرای تعزیه ساعت چهار آماده می‌شدند، هوا به گرمی می‌رفت و کمی دِپ بود. از ترس عرق روی پیشانی‌ام نشسته بود. مصاحبه در دانشکده فارابی طبقه دوم برگزار می‌شد. به درخواست خانم ساجدی نذر کرده بودم، با خدا حساب کتاب داشتم که اگر می‌گرفت، حافظ قرآن بشوم. نذر سنگینی بود ولی ارزشش را داشت. از شیراز و تهران و چند شهر دیگر دانشجوها برای مصاحبه آمده بودند.

تیپ پلوخوری زدم، کت‌وشلوار مشکی و کفش‌های نوک‌تیز پوشیده بودم. موهایم را فرق کج و بلند گذاشتم و اسپری تافت را روی سرم تمام کردم. از کناره، بالای گوش‌ها را تراشیده بودم. خیلی باکلاس و تروتمیز کیف سامسونت یکی از هم‌اتاقی‌ها را کش رفته بودم. گردنبند فروهر را درآوردم. باید شکل و قیافه‌ام به کسی که برای بورسیه دانشگاه و استعداد درخشان مصاحبه می‌دهد بخورد.»