خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: یکی از مهمترین مسائل و پرسشها پیرامون قیام انقلابی حضرت سیدالشهدا (ع) علم یا عدم علم ایشان به شهادت خود است. این سوال از دیرباز جریان داشته و باعث ایجاد مباحث مهمی در علم کلام شده و این مباحث در کتب مختلف علمای امامیه ثبت و ضبط است.
برخی از علمای امامیه را عقیده بر این است که امام باید به همه احکام دینی و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشد، ولی دلیلی بر آگاهی امامان از تمامی حوادث گذشته و حال و آینده وجود ندارد. بنابراین ائمه (به اجمال و سربسته از امور آینده، و از جمله سرنوشت خویش، آگاه بودند. بنابراین حضرت سیدالشهدا نیز هرچند که میدانست سرانجام شهید خواهد شد، اما از زمان و مکان آن اطلاعی نداشت.
اما جمهور علمای امامیه را عقیده بر این است که بر اساس یک سلسله روایات، ائمه افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند؛ مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است. با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است، اما علم پیامبر و امام با اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است. مانند زمان فرارسیدن قیامت یا علم به هفتاد و سومین حرف اسم اعظم و نیز اموری که در دایره بدائات قرار میگیرد. از این رو امامان از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله اینکه در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، اما این علم غیب (مانند معجزه برای پیامبران) از ابزارهای امامت بود و برای امام ایجاد تکلیف نمیکرد، بلکه امام موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند.
علامه مجلسی نیز یکی از اندیشمندانی است که این مسئله را شرح داده است. به باور او کسی که به علل و اسباب مقدرات واقعی آگاهی ندارد، میتواند از آنها دوری کند و به اجتناب مکلف شود اما کسی که به جمیع حوادث و پیشامدها عالم است، چگونه میتوان او را به اجتناب از آن مکلف کرد؟ اگر چنین تکلیفی ممکن باشد، لازم میآید که هیچیک از مقدرات، برای وی رخ ندهد. پس امامان به همه حوادث و بلاهایی که برای آنان واقع میشود، عالم هستند اما) تکلیف ندارند که در بیشتر این تکالیف، طبق این علم عمل کنند و از آن بلاها اجتناب و دوری کنند.
در نرفتن وقتی فایده میکرد که آن حضرت در نرفتن سالم بماند و چنین نبود، زیرا که یزید جمعی را فرستاده بود که آن حضرت را در مکه بگیرند و به نزد او برند یا به قتل آورند، چنانچه مکرر خود میفرمود که چون خواستند مرا بکشند گریختم در وقتی که محمد بن حنفیه التماس ترک آن سفر میکرد حضرت فرمود که: ای برادر اگر من در سوراخ جانوی از جانوران زمین پنهان شوم البته بنی امیه مرا به در میآورند و به قتل میرسانند
امام حسین (ع) میدانست که اهل عراق با او نیرنگبازی و پیمانشکنی میکنند و او را با اولاد و اصحابش میکشند و بارها از این مطلب خبر میداد؛ ولی مکلف نبود که به این علم عمل کند و با نرفتن به عراق، به حفظ جان مبارک خویش بپردازد، بلکه مکلف به ظاهر امر بود؛ چراکه کوفیان نهایت یاریشان را بذل کردند و برای حضرت نامه نوشتند و با او مکاتبه کردند و وعده بیعت به وی دادند و از مسلم بن عقیل پیروی کردند.
در عصر حاضر نیز این مبحث همچنان جریان داشته است. انتشار کتاب «شهید جاوید» و جنجالهایی که پیرامون آن ایجاد شد، یکی از نشانهای رواج کامل این مبحث کلامی در عصر جدید است که صحبت در پیرامون آن در حوصله این مجال مختصر نیست. در این گزارش پاسخهای ساده علامه مجلسی به این شبهه که «چرا امام حسین (ع) با وجود علم به شهادت قدم در راه کوفه نهاد؟» درج میشود. پیش از آن با منبع این سخن آشنا شوید:
معرفی کتاب
«حکمت شهادت سیدالشهداء» یکی از رسالههای کوچک اما مهم علامه مجلسی است که در آن پیرامون شبهه فوق الذکر مطالب درخوری برای عامه مخاطبان وجود دارد. این کتاب را رضا مختاری خویی و اکبر جدی تصحیح کردهاند و چندی پیش چاپ چهارم آن با شمارگان ۷۰۰ نسخه، ۱۴۴ صفحه و بهای ۳۹ هزار تومان توسط مجموعه مطالعات شیعی در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
همانطور که اشاره شد این کتاب رسالهای مختصر درباره شهادت امام حسین علیه السلام است. علامه مجلسی در این رساله با بیانی ساده و روان و به زبان فارسی به برخی شبهات پیرامون واقعه کربلا و شهادت حضرت پاسخ گفتهاند. علامه مجلسی به مناسبت پرداختن به زندگی ائمه (ع) در بحارالانوار، بخشی از جلد ۴۴ و تمام جلد ۴۵ (تا پایان باب پنجاه از چاپ جدید و جز دوم و سوم جلد دهم از چاپ قدیم)، یعنی بیش از یک جلد و نیم از کتابش را به زندگانی امام حسین (ع) و مقتل او و حوادث پس از شهادت حضرت، در قالب ۲۷ باب، اختصاص داده است. به این بخش از کتاب بحار، «مقتل بحارالانوار» گفته میشود. تاریخ پایان تألیف این جلد (جلد دهم چاپ قدیم) ربیع الاول ۱۰۷۹ قمری است.
در فهرستگان نسخههای خطی ایران دو نسخه از رساله حکمت شهادت سیدالشهداء معرفی شده است؛ نسخه کتابخانه مرعشی و نسخه کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران. هر دو نسخه کامل و بدون افتادگی است و تقریباً جز چند مورد محدود اختلافی بین نسخهها وجود نداشت. در تحقیق حاضر نسخه کتابخانه مرعشی به عنوان نسخه متن لحاظ شده و اختلافات نسخه دانشگاه تهران در پاورقی گزارش شده است.
این رساله پیشتر توسط سیدعلی جمال اشرف از روی نسخه خطی به عربی ترجمه و توسط انتشارات «اعتقاد ما» منتشر شده و اصل رساله نیز یکبار در سال ۱۳۶۸ شمسی با استفاده از نسخه کتابخانه مرعشی در ذیل مجموعه رسائل اعتقادی علامه مجلسی منتشر شده بود که در این سالها نایاب است. البته مصححان جدید این نسخه، ضمن آنکه متن پاکیزهتری را نسبت به چاپ قبلی ارائه دادهاند، با دادن پانویسهایی مهم گره از مشکلات فهم آن نیز باز کردهاند.
علت حرکت به سوی کربلا با وجود علم به شهادت
و اما شبههای که در خاطر عوام است که آن حضرت با وجود آنکه میدانست که شهید خواهد شد چرا به صحرای کربلا میرفت و اهل بیت خود را میبرد؟ این شبهه چندین جواب دارد و جواب مجملش آن است که:
معصومین مکلف به اموری دیگرند.
احوال پیشوایان دین را به احوال خود قیاس نباید کرد و تکلیف ایشان تکلیف دیگر است و اگر جمعی که بر اسرار قضا و قدر حق تعالی مطلعاند تکلیف ایشان در این باب مانند تکالیف ما باشد و توانند رفع آن قضاها که بر آنها مطلع گردیدهاند از خود بکنند باید که هیچ قضا در ایشان جاری نگردد و به هیچ بلا مبتلا نشوند و جمیع امور موافق خواهش بدنی ایشان واقع شود. و این خلاف مصلحت علیم قدیر است و باید که ایشان به علم واقع مکلف نباشند و در تکالیف ظاهره با سایر ناس (مردم) شریک باشند چنانچه ایشان در باب طهارت و نجاست اشیا و ایمان و کفر عباد به ظاهر مکلف بودند و اگر به علم واقع مکلف بودند بایست که با هیچکس معاشرت نکنند و همه چیز را نجس دانند و حکم به کفر اکثر عالم بکنند.
اگر چنین میبود حضرت رسول (ص) دختر به عثمان نمیداد و عایشه و حفصه را به حباله خود به در نمیآورد و هرگاه چنین باشد پس حضرت امام حسین (ع) به حسب ظاهر مکلف بود که با وجود اعوان و انصار با منافقان و کفار جهاد کند و با وجود بیعت زیاده از بیست هزار کس و وصول زیاده از دوازده هزار نامه از کوفیان بی وفا، اگر حضرت تقاعد میورزید و اجابت ایشان مینمود ایشان را به ظاهر بر حضرت حجت بود و حجت الهی برایشان تمام نمیشد.
نرفتن به کربلا مانع شهادت حضرت نمیشد
و جواب دیگر آنکه در نرفتن وقتی فایده میکرد که آن حضرت در نرفتن سالم بماند و چنین نبود، زیرا که یزید جمعی را فرستاده بود که آن حضرت را در مکه بگیرند و به نزد او برند یا به قتل آورند، چنانچه مکرر خود میفرمود که چون خواستند مرا بکشند گریختم در وقتی که محمد بن حنفیه التماس ترک آن سفر میکرد حضرت فرمود که: ای برادر اگر من در سوراخ جانوی از جانوران زمین پنهان شوم البته بنی امیه مرا به در میآورند و به قتل میرسانند. (۱)
و در بعضی از کتب معتبره مذکور است که یزید پلید لشکر عظیمی به عمر بن سعد (عمربن سعید) بن العاص داد و او را به امارت حاج مقرر کرد و فرستاد که به هر حیله که ممکن باشد حضرت را بگیرد یا به قتل آورد. سی نفر از اکابر بنی امیه ملاعین را برای این کار در آن سال فرستاد و به این سبب آن حضرت احرام حج را به عمره عدول نمود و پیش از اتمام حج روانه اعراف شد (۲) و لهذا در زمان معاویه لعین که برای مصلحت دنیای خود ظاهر را رعایت میکرد و مبادرت به قتل و اذلال ظاهراً نمینمود، حضرت اجابت دعوت کوفیان نفرمود و صبر کرد؛ پس هرگاه حضرت داند که بر هر حال کشته میشود و کشته شدن در ضمن جهاد را بر کشته شدن با اسیری و مذلت اختیار نماید محل اعتراض نخواهد بود.
اگر مصلحت در اعتلای دین باشد خداوند اولیای خویش را به خوض در خطرات مکلف میفرماید
جواب دیگر آنکه وقتی که حق تعالی مصلحت در اعلای دین خود داند پیغمبران و اوصیای ایشان را تکلیف تعرض مخاطرات عظیمه مینماید، چنانچه حضرت نوح (ع) را به تن تنها بر چندین هزارکس مبعوث گردانید و موسی و هارون را به دعوت فرستاد و حضرت رسول (ص) را تبلیغ رسالت در مکه نمود و اگر ایشان را برای مصلحت از شر اعادی حفظ نمود بسیاری از پیغمبران را برای اتمام حجت گذاشت که به انواع سیاستها شهید گردند. و در حقیقت اگر نظر کنی آن امام مظلوم جان شریف خود را فدای دین جد بزرگوار خود کرد و اگر با یزید صلح میکرد و انکار افعال قبیحه او نمینمود در اندک وقتی شرایع دین و اصول و فروع ملت سید المرسین مندرس و مخفی میشد و معاویه چندان سعی در اخفای آثار آن حضرت کرده بود که قلیلی باقی مانده بود و آن قلیل نیز به اندک زمانی بر طرف میشد و قبایح اعمال و افعال آن ملاعین در نظر مردم مستحسن میشد و کفر عالم را میگرفت.
در بعضی از کتب معتبره مذکور است که یزید پلید لشکر عظیمی به عمر بن سعد (عمربن سعید) بن العاص داد و او را به امارت حاج مقرر کرد و فرستاد که به هر حیله که ممکن باشد حضرت را بگیرد یا به قتل آورد. سی نفر از اکابر بنی امیه ملاعین را برای این کار در آن سال فرستاد و به این سبب آن حضرت احرام حج را به عمره عدول نمود
شهادت آن حضرت باعث آن شد که مردم قدری از خواب غفلت بیدار شدند و قبایح عقاید و اعمال ایشان را فهمیدند و صاحب خروجها مانند مختار (۳) و غیر او به هم رسیدند و درارکان دولت بنی امیه تزلزل انداختند وهمان باعث انقراض و استیصال ایشان شد و در اواخر دولت بنی امیه و اوایل سلطنت بنی عباس که مخالفان چندان قوتی نداشتند ائمه اهل بیت صلوات الله علیهم أجمعین علوم الهی را در میان خلق منتشر کردند و بدع ارباب ظلم و عدوان را ظاهر ساختند و مشاهده علوم و معجزات ایشان شیعیان در اطراف عالم بسیار شدند و دین حق امامیه ظاهر شد و حجت بر عالمیان تمام شد و تا حال بحمدالله در جمیع بلاد شیعیان هستند و کتب ایشان و شرایع مذهب ایشان از جمیع مذاهب مضبوطتر است و علمای ایشان از علمای جمیع مذاهب بیشتر و داناترند و اگر نیک تأمل نمایی همه اینها از برکات خروج سید شهدا است، فدای او باد جان من و جان جمیع شیعیان.
اعتراض بر فعل معصوم در حقیقت اعتراض به خدای متعال است
جواب مجمل دیگر آنکه بعد از ثبوت عصمت و امامت ایشان، در امور بر ایشان اعتراض کردن در هرچه از ایشان صادر شود از محض جهل و خطاست و در حقیقت اعتراض بر ایشان اعتراض بر خداست و ایشان آنچه میکردهاند به فرموده خدا میکردهاند.
پینوشتها
۱. مصححان در پانویس برای این مطلب چنین نوشتهاند: بحارالانوار جلد ۴۵ ص ۹۹، و با اسانید مختلف روایت شده آن گاهی که محمد بن حنفیه حضرت را از خروج به سوی کوفه منع میکرد حضرت در جواب او فرمود: به خدا قسم ای برادرم اگر در لانه جنبدهای از جنبندگان زمین نیز بودم اینان مرا بیرون میکشیدند تا بکشند.
۲. روایت شده روزی که مسلم بن عقیل کشته شد روز سه شنبه هشتم ذی حجه روز ترویه بود که روز خروج امام حسین (ع) از مکه به عراق پس از طواف و سعی و حل از احرامشان بود و حضرت (ع) حجشان را عمره مفرده ساختند و نتوانستند که حجشان را به اتمام برند، زیرا که خوف آن داشتند که به ایشان شبیخون بزنند؛ چرا که یزید لعنه الله عمر بن سعد [عمرو بن سعید] بن عاص را با لشگری عظیم گسیل داشته بود و تولیت حج را به او داده بود و وی را امیر حج آن سال کرده بود و به او توصیه کرده بود که حسین (ع) را مخفیانه دستگیر کند و اگر نتوانست ایشان را ترور کند؛ و آن لعین سی تن از شیاطین بنی امیه را در میان حاجیان جا زده بود و آنان را به کشتن حسین (ع) به هر نحو ممکن دستور داده بود و همین که امام حسین این مطلب را دانستند از احرام حج بیرون رفتند و آن را عمره مفرده قرار دادند.
۳. علامه مجلسی فصل بیست و یکم از کتاب «جلاء العیون» را به بررسی احوال مختار اختصاص دادهاند. ایشان با اشاره به اینکه روایات درباره مختار مختلف وارد شده است بعد از اشاره به روایتی که وجود محبت به خلیفه اول و دوم در دل مختار را بیان میکند، ضمن اشاره به اختلاف علمای امامیه در خوب یا بد دانستن مختار، مینویسند: و آنچه از جمع بین الاخبار ظاهر میشود آن است که او در خروج خود نیت صحیحی نداشته است و اکاذیب و اباطیل را وسیله ترویج امر خود میکرده است، و لیکن چون کارهای خیر عظیم بر دست او جاری شده است امید نجات درباره او هست، و متعرض احوال این قسم مردم نشدن شاید اولی و احوط باشد.