نویسنده کتاب« یورش سرد» می‌گوید یک نویسنده اگر می‌خواهد عیار نویسندگی‌اش را محک بزند باید رمان امام حسینی بنویسد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: مسعود آذرباد نویسنده کتاب «یورش سرد» یادداشتی را با نگاهی به کتاب «نشانِ حُسن» نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.

مشروح این یادداشت را در ادامه می‌خوانید:

«حتی اگر در عمرمان یک رمان عاشورایی نخوانده باشیم و مهم‌تر از آن زیارت اباعبدالله نرفته باشیم، بالاخره روضه که رفته‌ایم، هیئت که بوده‌ایم، دسته سینه‌زنی و زنجیرزنی که دیده‌ایم، از چای و شربت موکب‌ها که نوشیده‌ایم. اینها که گفتم، هیچکدام مستقیم به رمان عاشورایی ربطی ندارد اما غیرمستقیم کار هر نویسنده‌ای که بخواهد برای اباعبدالله و واقعه کربلا رمان بنویسد را سخت می‌کند.

به نظرم یک نویسنده اگر می‌خواهد عیار نویسندگی‌اش را محک بزند باید رمان امام حسینی بنویسد. نه صرفاً به‌خاطر آنکه ارباب اجازه بدهد. آن که سر جای خودش. به‌خاطر آنکه مخاطب رمان عاشورایی، خاص‌ترین مخاطب کتابخوان دنیاست. مخاطبی که عاشورا را از همان بچگی زیست کرده و تا روزی که زنده باشد زیست می‌کند. در روضه‌های خانگی، در حسینیه‌های شلوغ، در صف زنجیرزنی، پای روضه قبل مداحی، وسط گریه‌های مداح. برای مخاطب رمان عاشورایی حرف جدید زدن کار سختی است.

اما با همه این سختی‌ها اگر لطف اهل بیت باشد باز هم همیشه چیزی پیدا می‌شود که به دل مخاطب کتاب عاشورایی بنشیند. یکی‌اش همین «نشانِ حُسن». یک کتاب بی‌ادعا که مثل پیرغلام‌های اباعبدالله است. هم شور دارد، هم شعور. نشان حُسن رفته سراغ آدمی که در کربلا حرفش را شنیده‌ایم و اصلاً یک شب روضه مال اوست. اسم قاسم که می‌آید پشت بندش «احلی من العسل» هم می‌آید. اما چند نفرمان می‌دانستیم کریم اهل بیت (علیه‌السلام) غیر از قاسم چند شیربچه دیگر هم برای جان‌فشانی برای برادرش تربیت کرده است؟ در واقع نشان حُسن ماجرای خانواده و فرزندان امام حسن است در کربلا. از زمان مرگ پسر ابوسفیان تا روز عاشورا.

آدم موقع خواندن نشانِ حُسن کیف می‌کند وقتی از خرده‌ماجراهای خانواده امام حسن باخبر می‌شود. نه اینکه نویسنده بخواهد حرف‌های تکراری بزند یا خودش را درگیر ماجراهای خاله‌زنکی و دم دستی بکند. گفتم که. نشان حُسن مثل یکی از پیرغلام‌های اباعبدالله است. فقط شور خالی نیست، سراسر شعور است. ادب در این کتاب موج می‌زند. جنس این ادب هم صرفاً از جنس ادب فامیلی و رابطه خانوادگی نیست؛ از جنس شناخت است. آدمی که امام نیست، یک امامزاده معمولی است. اما تمام همّ و غمّش این است که با تمام ضعف‌ها و کمبودهایش می‌خواهد برای امامش همه جوره قدم بردارد. معیار همه چیز زندگی‌اش امام است با اینکه می‌داند او کجا و امامش کجا. امامی که عمو هم هست!

خانم مهدوی در داستانش، با انتخاب سه راوی، همه قضایای این خانواده را تا جایی که توانسته پوشش داده است. نفیله، همسر امام حسن و مادر قاسم، حسن مثنی پسر دوم امام حسن و قاسم پسر کوچک‌تر امام حسن سه راوی این داستان هستند و چه انتخاب خوبی کرده است که برای هر کدام در ابتدای فصل، عنوانی انتخاب کرده است؛ آفتاب و ماه و آئینه.

در نشانِ حُسن، امام حسین را کمتر می‌بینیم. اتفاقات و داستان‌هایی را می‌خوانیم که کمتر از آن سراغ داشته‌ایم. نسبت‌های خانوادگی که تا پیش از آن کشفشان نکرده بودیم و کسی به ما نگفته بود. بعد خواندن نشانِ حُسن روضه مسلم برایمان جور دیگری معنی می‌شود. وقتی می‌فهمیم که مسلم، شوهر خواهر اباعبدالله بوده. از حواشی ماجرای مسلم نمی‌گویم، خودتان در رمان بخوانید. یا اینکه اولین ازدواج فامیلی در میان اهل بیت، میان حسن مثنی و فاطمه دختر امام حسین در میان راه کربلا بوده است. کتاب از این چیزها کم ندارد. آدم وقتی نشان حُسن می‌خواند حبّش به اهل بیت بیشتر می‌شود.

اما این حب همینطوری نیامده. نویسنده نیامده با کلمات احساسی و گرته‌برداری از عبارات خیالی و شعرگون حال مخاطبش را عوض کند. زحمتی را که نویسنده کشیده هم از اتفاقات تاریخی جدید و فراوانی که در داستان آورده می‌توان فهمید هم از جزئیات تاریخی که در کارش دیده می‌شود. از توصیف‌ها و عباراتی که آورده است، از زبان و لحنی که به کار برده است.

«نشانِ حسُن» نه سنگین و عصاقورت داده حرف می‌زند نه سانتی‌مانتال و اغراق شده. زبانش شسته‌رفته است، حشو و زوائد ندارد، ادب دارد، هم با مخاطب صمیمی است هم حرمت اهل بیت را نگه داشته است. اینها چیز کمی نیست. زنانگی‌اش هم به‌جا است. نه بوی فمینیسم اسلامی می‌دهد نه شعارزده و سطحی است.

نویسنده فقط با توصیفات تاریخی، کارش را جلو نبرده است، بلکه این فهم تاریخی است که در کتاب وجود دارد. نویسنده به همه آدم‌هایی که در داستانش آمده فرصت حرف زدن داده است حتی اگر آن حرف‌ها به مذاق ما خوش نیاید. عقلانیت شیعی در کنار مسئله ولایت خوب و درست از کار درآمده است.

«نشان حُسن» کتابی است که مخاطب خاص عاشورایی‌خوان را می‌تواند راضی کند. نشانِ حُسن خودش یک تنه هیئت است. می‌شود با یک پرچم و کنج خلوتی و رمان نشانِ حُسن، برای اباعبدالله عزاداری کرد. هیئتی که هم تحلیل خوب به آدم می‌دهد و هم به وقتش اشک آدم را در می‌آورد.

راستی شما هم مثل حس کردید این کتاب را می‌شود نشان حَسن هم خواند؟ نظرتان چیست؟