خبرگزاری مهر - گروه هنر- زهرا منصوری: درست در همین سالهایی که سینمای ایران بهواسطه قهر مخاطبان سایه سنگین رکود حاکم بر گیشهها را تجربه میکند و فرآیند عرضه محصولات نمایشی در آستانه ورود به دورانی تازه بهواسطه فراگیر شدن بسترهای عرضه جدید در فضای مجازی قرار دارد، «سینمای کوتاه ایران» انگیزه بالایی برای یافتن مخاطبانی تازه برای خود دارد.
«فیلم کوتاه» یکی از محصولات بصری مهم و جریانساز در دنیای جدید محسوب میشود و به همین دلیل دیگر بهسختی میتوان تولیدات این حوزه را نادیده گرفت.
به همین منظور سرویس هنر خبرگزاری مهر قصد دارد با سرفصل ثابت «هر هفته یک فیلم کوتاه در مهر» به معرفی بخشی از تولیدات «سینمای کوتاه ایران» در قالب گفتگو با عوامل این آثار بپردازد.
فیلم کوتاه «منطقه» سومین فیلمی است که در این قالب سراغ آن رفتهایم. فیلمی به کارگردانی اسمآ ابراهیمزادگان و تهیهکنندگی مرتضی فرشباف که از محصولات انجمن سینمای جوانان ایران محسوب میشود و روایتی از فقدان را در دل خود دارد.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتگو خبرگزاری مهر با اسمآ ابراهیمزادگان کارگردان و مرتضی فرشباف تهیه کننده فیلم کوتاه «منطقه» است:
* در سالهای اخیر جریان غالب در سینمای کوتاه، پرداختن صریح و گاهی حتی اغراقشده به معضلات اجتماعی بوده است. در فیلم «منطقه» هم رگههای از معضلات اجتماعی وجود دارد اما بیشتر شاهد جنسی از روایت هستیم که گویی در زندگی عادی خود هم آن را تجربه کردهایم. از همین جا بحث را شروع کنیم که چگونه به این زاویه نگاه رسیدید که زمخت و اغراقشده نیست.
اسمآ ابراهیمزادگان: ابتدا به این نکته اشاره کنم که توجه شما در رسانهتان به فیلم کوتاه بسیار ارزشمند است چرا که گویی مدتی است بچههای فیلم کوتاه یک سری فیلم میسازند برای دنیای خودشان و این اتفاق بسیار خوب است که بتوانیم ارتباطی را میان این آثار و مخاطبان ایجاد کنیم. بچههای فیلمکوتاه اگر بخواهند فیلم بلند بسازند این اتفاقها تمرینی است برای ارتباط با مخاطب و اگر بخواهند همین مسیر سینمای کوتاه را هم ادامه دهند، این فرصتها یک کمک است برای بیشتر دیده شدن آثارشان.
این نکته که اشاره کردید جریان غالب به سمت آثار اجتماعی رفته، دلیلش هم این است که برخی از بچههایی که در حوزه فیلم کوتاه کار میکنند، خطشان را از سینمای بلند میگیرند و از آنجایی که سینمای بلند ما در سالهای اخیر سراغ آسیبهای اجتماعی رفته و پرداخت اغراقشده هم به آنها داشته است، برخی فیلمهای کوتاه ما هم تبدیل به ماکتی از همان آثار شدهاند. زمانی جنس سینمای عباس کیارستمی باب میشود و همه به سمت آن جنس فیلم میروند، بعدها اصغر فرهادی این تأثیر را میگذارد و حالا به سعید روستایی میرسد. بالاخره وقتی نوعی از سینما در جشنوارهها مطرح میشود، بلافاصله در سال بعدش میبینیم که خیلی از فیلمها شبیه همان آثار بلند تولید شدهاند.
* در حالی که در شرایط طبیعی باید این نسبت برعکس باشد و اتفاقهایی باید در سینمای کوتاه تجربه شود تا انعکاس آن را بعدها در سینمای بلند شاهد باشیم.
ابراهیمزادگان: فکر میکنم در سالهایی حوالی ۹۳ یا ۹۴ شرایط همینگونه بود. خاطرم هست فیلمهایی مثل «قمارباز» کریم لکزاده را در سینمای کوتاه شاهد بودیم که برای خود من فضای خیلی خاصی داشت. بعد از آن هم ژانر سینمای جادهای به آن شکل را فکر نمیکنم در سینمای بلند هم دیده باشیم. الان اما شرایط تغییر کرده است و بیشتر بچهها از سینمای بلند مایه میگیرند و شروع به کار میکنند. من خودم اما همین مدل فیلمسازی را که در فیلم «منطقه» شاهد هستید، دوست دارم. این دومین فیلم من است. ساخت یک فیلم کوتاه در حدود یک سال زمان میبرد و احساس میکنم باید برای فیلمی این زمان را بگذارم که آن را دوست دارم و نباید به این کار داشته باشم که فلان جشنواره چه میگوید و یا الان کدام مسئله در بورس است. نمیتوانم اینگونه به فیلمسازی فکر کنم چرا که بالاخره یک سال از زندگیام را قرار است صرف پروسه سخت ساخت یک فیلم از پیشتولید تا تولید و پستولید کنم. به همین دلیل سراغ فیلمی میروم که احساس کنم تکتک لحظههای آن را دوست دارم. شاید حاصل کار فیلمی که میخواهم نباشد اما لااقل ترجیح میدهم ایدهاش ایدهای باشد که احساس کنم دوست دارم یک سال از زندگیام را صرف آن کنم.
فیلم اول من «حفره مشترک» و این فیلم یعنی «منطقه» هر چند فضای متفاوتی دارند اما یک مسئله مشترک را مطرح میکنند و آن هم مسئله «فقدان» و «نبودن» است. اینکه چگونه اطرافیان، بعد از حذف و رفتن یک فرد، ناگزیر هستند به زیست خود ادامه دهند و باید مسیرشان را ادامه دهند. «حفره مشترک» یک ایده بصری دارد که میتواند مخاطب را مرعوب کند (نمیدانم این اتفاق میافتد یا نه) و در دقیقه ۹ اتفاقی میافتد که مخاطب با خود میگوید چه جالب! در «منطقه» اما میخواستم عکس این مسیر را بروم. میخواستم مسئله بصری در کار وجود نداشته باشد و میخواستم خودم را در کارگردانی یک فضای شلوغتر محک بزنم. میخواستم مسئلهای را مطرح کنم بدون آنکه برای آن قیل و قال کنم؛ کمااینکه در زندگی واقعی همین شرایط وجود دارد. داستان یک خطی «منطقه» بسیار ساده است؛ زن و شوهری دچار اختلاف شدهاند و زن مرده است، حالا مرد سر صحنه فیلمی حاضر شده است که زنش پیش از مرگ در آن ایفای نقش میکرد و حالا بازیگر دیگری جای خالی زنش را در فیلم پر کرده است.
این موقعیت را شاید در فیلمهای دیگر هم دیده بودیم و احتمالاً ایده آن تکراری است، اما آنچه باعث شد احساس کنم میخواهم سراغ این سوژه بروم، این بود که ادامه همان خط فکری من در فیلم اولم بود و تنها روکش آن تغییر کرده، هسته اصلی هر دو فیلم «فقدان» است. برای من جالب است که بدانم چگونه میتوان بعد از «نبودن» یک نفر زندگی را ادامه داد. اینجا «سیما» نیست اما نه میتوان ساخت فیلم را متوقف کرد و نه زندگی «علی» را میتوان متوقف کرد. گویی تو مجبوری که مسیرت را ادامه بدهی. غم ناشی از این نبودن از آن جنس نیست که بگوییم دیگر چارهای نداریم و نمیتوانیم ادامه دهیم. به همین دلیل همزمان در این «غم» نوعی از «امید» هم وجود دارد. در هر دو فیلم این نگاه وجود دارد.
* آقای فرشباف شما بهعنوان تهیهکننده چگونه به این پروژه وارد شدید و چه نگاهی به آن دارید؟
مرتضی فرشباف: قبل از آنکه بهعنوان تهیهکننده صحبت کنم، از آنجایی که هیچ احساس مالکیتی هم نسبت به این فیلم ندارم و نقشی در شکلگیری آن نداشتم، به عنوان یک تماشاگر از زاویه عزم فیلم برای نشان دادن یک امر نشانندادنی، مبهوت فیلم شدم. وقتی درباره «فقدان» حرف میزنیم، چطور باید آن را نشان دهیم؟ اتفاق فرق این فیلم با فیلم اول خانم ابراهیمزادگان همین است. در آن فیلم یک حفره بصری برای مرگ ترسیم شده است اما اینجا با یک فضای مهآلوده در نزدیکی یک دریاچه با اتمسفر یک جنگل مواجهیم که قرار است در آن فقدان به تصویر کشیده شود. چطور میتوان این نبودن را نشان داد؟ این مهمترین ویژگی فیلم و شبیه یک جور لجبازی و کلنجار رفتن کارگردان با یک ایده است که بهنظر میرسد محال است قابل اجرا باشد. همین جاهطلبی، قبل از هر نتیجهای، به نظرم بسیار تماشایی شده است. از این زاویه و از نگاه یک تماشاگر معتقدم «منطقه» یکی از بهترین فیلمهای کوتاه سه چهار سال اخیر است.
* چه شد که وارد عرصه تهیهکنندگی فیلم کوتاه شدید؟
فرشباف: نوبت اولی که خانم ابراهیمزادگان به دفتر من آمد و با هم آشنا شدیم، زمانی که اولین فیلم کوتاهش را دیدم و متوجه شدم تجربه دستیاری شهرام مکری را هم داشته است، تصمیم گرفتیم یک پنل فیلم کوتاه تشکیل دهیم که در قالب آن سالی سه فیلم کوتاه تولید کنیم. در واقع یک مستند کوتاه، یک مستند بلند، یک فیلم سینمایی و سه فیلم کوتاه را در دستور کار قرار دادیم تا تبدیل به یک پکیج سرمایهگذاری در سینمای مستقل شود. به خانم ابراهیمزادگان هم سپردیم که فیلمنامههایی را برای جذب، انتخاب کند. قبل از این کار، تجربه شکستخورده دو فیلم کوتاه را داشتیم که از نتیجه آن راضی نبودیم.
شناختی که از اسماً (ابراهیمزادگان) داشتم و نطفه اولیه آشنایی ما هم بود، این بود که او فردی بسیار وسواسی و سختگیر است و گزینه خوبی برای انتخاب فیلمنامههای مناسب است. در آن پروژه «منطقه» یکی از فیلمنامههایی بود که بدون چک و چانه به مرحله تولید رسید. واقعیت این است که با توجه به تورم و شرایط اقتصادی، پیدا کردن فیلمنامهای که بتوانی با احساس امنیت روی آن سرمایه گذاری کنی، کار بسیار پیچیدهای شده است. زمانی که من فیلم سینمایی «سوگ» را میساختم، یک پژوی ۲۰۶ را حدود ۲۶ یا ۲۷ میلیون تومان فروختیم و با همان پول یک فیلم بلند سینمایی ساختیم.
* که اتفاقاً یک فیلم پرزحمت هم محسوب میشد.
فرشباف: بله. از هیچ چیز هم کوتاه نیامدیم. با ۲۰ میلیون قرض و ۲۶ میلیون پول ماشین، یک فیلم بلند ساختیم. فیلم کوتاهی مانند «منطقه» که دو سال پیش با ۱۰۰ میلیون تومان ساخته شده است، امروز به ۴۰۰ میلیون تومان بودجه نیاز دارد. کدام سازمان مستقلی امروز میتوان چنین هزینهای را برای یک فیلم کوتاه هزینه کند. به همین دلیل شرایط خیلی مبتنیبر انتخاب و گزینش شده است. اگر زمانی سالی سه فیلم میساختیم، امروز باید سالی یک فیلم بسازیم.
ابراهیمزادگان: اتفاقاً درباره فیلم «منطقه»، فیلم با مراعات مالی بسیار زیاد تولید شد و همه چیز در شمال در اختیارمان بود. آن زمان که ما این فیلم را با ۱۰۰ میلیون ساختیم، بچههای فیلم کوتاه در حدود ۱۸۰ تا ۲۰۰ میلیون تومان هزینه میکردند. به خصوص که این فیلم نیاز به سفر و اسکان عوامل در شمال هم داشت.
فرشباف: به دلیل آنکه بازگشت سرمایه در فیلم کوتاه، امر بسیار پیچیدهای است، سینمای مستقل در این حوزه بسیار تحت فشار است و به سختی میتواند به این حوزه ورود داشته باشد. در چنین شرایطی عزم شما برای معرفی فیلمهای کوتاه بسیار اتفاق مبارکی است.
* برگردیم به مسئله «فقدان» در فیلم که به نظر میرسد آن را خلاصهشده در موضوع مرگ ندیدهاید و از دست دادن آدمها در یک رابطه را هم مدنظر داشتید. از این زاویه جدایی را هم به نوعی یک فقدان در نظر گرفتهاید و سراغ واکنش اطرافیان به این مسئله هم رفتهاید. این همان جایی است که معضلات اجتماعی هم در فیلم منعکس میشود.
ابراهیمزادگان: آنچه داستان فیلم را پیش میبرد، همین تأثیر فقدان بر روی دیگران است و خردهداستانهایی که در این زمینه شکل میگیرد. همه گویی از این مرگ متأثر هستند و پای فیلمی هم در میان است که انگار شبیه زندگی سیما و علی است. آن گفتگوی کنار دریاچه هم خیلی متأثر از زندگی واقعی سیما و علی است. آنجا به ظاهر دو نفر با هم حرف میزنند اما در واقع چهار نفر هستند.
* انگار حرفهایی را که در رابطه واقعی به زبان آورده نشده است، آنجا میگویند.
ابراهیمزادگان: بله. هم حرفهایی است که سونیا به بازیگر روبهروی خود نگفته و هم حرفهایی که علی به سیما نگفته است. کارگردانی هم دارد کمک میکند که فضای کاراکترها از هم جدا باشد. من در تمرینها هم به بازیگران میگفتم برای این دیالوگها به همدیگر نگاه نکنید. اتودهای بسیاری هم برای کار زدیم و همین تمرینها بسیار کمک کرد که به فرم نهایی برسیم. ما به اندازه یک فیلم بلند داستان داشتیم و تمام پسزمینه کاراکترها که خیلی از آن در فیلم نیست را، میدانستیم. همینها کمک کرد که بتوانیم بخشهایی از داستان را حذف کنیم. حتی نسبت به رافکات اولیه هم خیلی لحظهها را حذف کردیم چرا که احساس کردیم بخشهایی از آن اضافه است.
شاید برخی اطلاعات کمک میکرد که تماشاگر عادیتر، بگوید آهان متوجه شدم، اما احساس خودم این بود که چرا باید اینها را بگوییم. ما میخواستیم تنها قله داستان از آب بیرون بماند و احتیاجی نداشتیم همه کوه را نشان دهیم. سعی کردیم به مقوله «مرگ» هم، آنگونه که همه در ذهن داریم، نگاه نکنیم. کاراکتری که احتمالاً باید نسبت به دیگران سوگوارتر باشد، در جایی از قصه میگوید «همه اینها تظاهر میکنند و هیچکدام نمیخواهند به گذشته برگردند.» مخاطبی که برای دومین بار فیلم را میبیند متوجه کارکرد این جمله میشود. در نوبت اول، حرفها و دیالوگها زیاد است و شاید پیدا کردن خط و ربطها کمی دشوار باشد. به هر حال این موارد در شخصیتپردازی لحاظ شده است. شاید حتی خود علی هم دیگر نخواهد به روزهای زنده بودن سیما بازگردد. همه زوجهایی که در فیلم هستند، در کنار یکدیگر یک کل واحد را تشکیل میدهند که از مرگ یک نفر متأثر شدهاند اما دارند مسیر خود را ادامه میدهند.
فرشباف: اتفاقاً یکی از زیباییهای فیلم برای من همین شانس دوباره برای زندگی کردن و گفتن دوباره حرفهایی است که گویی حسرت آن روی دلمان مانده است. علی این فرصت را پیدا میکند که این بار به بازیگر نقش سیما، حرفهایی را بزند که دلش میخواست به خود سیما بگوید.
* فیلم اتفاقاً یک دعوت به گفتگو هم در دل خود دارد.
فرشباف: این همان نقطه «امید» فیلم است. این گفتگو بهنوعی تبدیل به یک فرصت تراپی برای آدمها در مواجهه با مقوله مرگ میشود.
ابراهیمزادگان: بین «حفره مشترک» و «منطقه» من دو فیلمنامه دیگر نوشتم که آنها را کنار گذاشتم اما در آنها ایده این بود که تو بتوانی کاراکتری که مرده است را برای خود بازسازی کنی و بهعنوان یک فرد زنده در برابر خودت قرار بدهی تا بتوانی از گفتگو با او به یک درمان و تراپی برسی. ایدهام در «منطقه» این بود که هم سونیا به علی کمک کند و هم علی به سونیا. خیلی از بچههایی که تجربه بازیگری داشتند، وقتی فیلم را میدیدند، بیشتر با سونیا ارتباط برقرار میکردند تا علی. خیلی از آنها تعریف میکردند که تجربههای مشابهی هم برایشان افتاده است. تماشاگران با هر دو اینها همذاتپنداری میکردند و مهم این است که در انتها این دو توانستند به یکدیگر کمک کنند. فندکی هم که بینشان ردوبدل میشود گویی فندکی از دیار باقی است و به کاراکترها جرأت میدهد. در واقعیت هم وقتی فردی را از دست میدهیم باید با این موقعیتها مواجه شویم. مرگ عزیزان از همین زاویه، همواره چیزهایی به آدمها اضافه میکند و بهرغم سختی، آدم را به پیش میبرد.
* کمی درباره نریشن فیلم توضیح میدهید؛ در بخشهایی از فیلم میگفتم ای کاش این نریشن نبود چرا که مخاطب را از فضای حسی فیلم جدا میکند.
ابراهیمزادگان: کارکرد نریشن این است که یک خط قصهای را جلو میبرد. فیلم در ابتدا نریشن دیگری داشت که با صدای کاراکتر سیما شنیده میشد اما فکر کردم که میخواهیم مدل جدیدی را امتحان کنم. گویی لاین صوتی در فیلم دارد کار متفاوتی را انجام میدهد. شاید مخاطب در ابتدا شوکه شود اما از جایی به بعد متوجه ارتباط نریشن با خط داستانی فیلم میشود. گویی آنجایی که قصه شکل میگیرد، این نریشن یک خش روی تمرکز تماشاگر میکشد. این دانای کل به نوعی دارد قصه علی را تعریف میکند و این از جایی به بعد برای مخاطب حل میشود. من به دنبال این اتفاق بودم. در نسخه اولیه که نریشن با صدای سیما بود، مخاطب خیلی تحت تأثیر قرار میگرفت و حتی برخی با آن گریه کردند اما من این اتفاق را دوست نداشتم.
* یعنی در نسخه اولیه اشاره میشد که این صدا، صدای کاراکتر سیماست؟
ابراهیمزادگان: بله. مخاطب را هم خیلی تحتتأثیر قرار میداد و شاید برای من هم خوب بود، اما فکر میکردم قرار نیست کارکرد نریشن این باشد که فیلم احساساتی و سانتیمانتال شود. به نظر در مواجهه اول مزاحم است، اما در طولانیمدت تأثیر خود را میگذارد.
فرشباف: چیزی شبیه ورد شده است. بهظاهر شاید خیلی با مفهوم به نظر نرسد اما فضای فیلم را سنگین میکند.
ابراهیمزادگان: از جایی به بعد هم متوجه معادلسازیهایی مثل آینه و دریاچه و یا علی با مرد درون آینه میشویم.
* چقدر نگران بودید که با نبود این نریشن، مخاطب متوجه رفت و برگشتهای شما میان فضای ذهنی کاراکترها و فضای واقعی میان آنها نشود؟
ابراهیمزادگان: بدون نریشن هم کار را چند بار دیدیم.
فرشباف: گیجکننده میشد.
ابراهیمزادگان: شاید روایت سرراستی هم بود، اما مخاطب خاص خود را داشت. بعضی مخاطبان میگفتند روابط که در داستان مشخص است، نریشن دیگر به چه کاری میآید؟ واقعیت اما این است که بدون نریشن، فضای ذهنی و اتمسفری که من به دنبالش بودم، ایجاد نمیشد. برای همین نریشن سیما را تبدیل به نریشن یک دانای کل کردیم که گویی یک قصه اسطورهای را دارد میخواند که آن قصه حالا بر زندگی علی منطبق شده است.
* درباره دعوت فیلم از آدمها برای گفتگو و طرح مشکلات در روابطی که دارند هم بیشتر صحبت کنیم.
فرشباف: دقیقاً این دعوت در فیلم وجود دارد. میگوید حرفهایتان را بزنید تا بعدها حسرت نخورید که چرا نگفتهاید.
ابراهیمزادگان: این همان موضوع سادهای است که کمتر به آن توجه داریم. دیالوگی در فیلم هست که میگوید «تو چرا همهجا بازیگر هستی و فکر میکنی باید ژست بگیری؟» گویی این همان کاری است که سیما در زندگی واقعی خود کرده بود. اگر گفتگو میان آدمهای شکل بگیرد، شرایط تغییر میکند. دیالوگ میان دو کاراکتری که به ظاهر در فیلم در حال بازی هستند هم بهنوعی انگار حرفهای بریدهای است که بعضاً بیربط هم به نظر میرسند. در دنیای واقعی هم همین است.
* انگار این حرفهای بریده و بیربط، پوششی هستند برای حرفهایی که نمیخواهیم بزنیم!
ابراهیمزادگان: دقیقاً. خیلی وقتها با مرتضی (فرشباف) که صحبت میکنیم، میگویم اگر این حرفها را ضبط کنیم و کسی گوش دهد، آیا میفهمد ما چه میگوئیم؟ ما خودمان میدانیم چه میگوئیم اما حرفهایمان تقطیع شده است.
فرشباف: انگار همیشه یک سطح دومی از ناگفته در میان حرفهایمان هست.
ابراهیمزادگان: در قسمتی از دیالوگهای فیلم خواستم این اتفاق رخ بدهد. انگار دو نفر به طور کامل دیسکانکت هستند با اینکه در کنار هم قرار دارند.
فرشباف: انگار هر کس با خودش دارد حرف میزند!
ابراهیمزادگان: آنچه باید اتفاق بیفتد، در کنار دریاچه رخ میدهد. یک کاتارسیس در این گفتگو اتفاق میافتد که حال هر دو نفر در آن خوب میشود.
* بهعنوان تهیهکننده، در میان صحبتهایتان گریزی به مسئله گردش مالی سینمای کوتاه زدید. برای پایان بحث کمی بیشتر توضیح میدهید که فیلمهایی مانند «منطقه» چه سرنوشتی از نظر بازگشت سرمایه دارند؟
فرشباف: «منطقه» این خوش اقبالی را داشت که در فرآیند حضور فیلم در جشنواره فیلم کوتاه تهران، انجمن سینمای جوانان ۵۰ درصد از سهام آن را خرید.
* یعنی تنها امید فیلمهای کوتاه در حال حاضر همین حمایتهای دولتی است؟
فرشباف: بله. تنها امید همین نهادهای دولتی است.
ابراهیمزادگان: سایتها و پلتفرمهای پخش آنلاین هم هستند.
فرشباف: آنها فقط در پخش کمککننده هستند. جشنوارههای خارجی هم امکان مالی بسیار کمی برای یک فیلم ایجاد میکنند. شاید اعتبار برای یک فیلمساز داشته باشد اما فیلمهای اندکی بودهاند که از این مسیر به بازگشت سرمایه هم برسند.
ابراهیمزادگان: فیلمهایی مانند «منطقه» که اساساً بازخورد جشنوارهای ندارد.
فرشباف: بله فیلمها باید یک وجه اگزوتیک داشته باشند تا موردپسند فستیوالهای خارجی قرار بگیرند. به ما میگویند پنجره سیاسی فیلمت کجاست؟!
* با همین صراحت درباره فیلم کوتاه این پرسش را مطرح میکنند؟
فرشباف: بله. این نیاز و کنجکاوی در آنها وجود دارد که اثری صریح و انتقادی را بپذیرند. بخشی از زبان امروز سینما هم مصادره شده است تا فیلمهای موردپسند همین جشنوارهها ساخته شود. این فضایی است که فیلمی مانند «منطقه» در آن قرار نمیگیرد. در این شرایط اگر بخواهی سلامت فکریات را حفظ کنی و فیلمی که به آن باور داری را بسازی، رابطه نسبی از رابطه سببی پیشی میگیرد! به این معنا که افرادی که با آنها رابطه خونی داری و تو را دوست دارند باید برای فیلمت پول بگذارند! از جیب خانواده باید برای فیلمسازی ریسک کنی.
فیلمی مانند «منطقه» بهواسطه کسب چند نامزدی، موفق به جذب سرمایه از یک نهاد دولتی میشود و اینگونه نیست که درهای این نهادها به روی همه فیلمسازان باز باشد و از همه آثار حمایت کنند. پویایی انجمن سینمای جوانان هم دیگر مانند اواخر دهه ۷۰ نیست. آن زمان انجمن مختص حمایت از فیلمسازان صفرکیلومتر و جوان بود تا آنها را تربیت کند. اقتصاد و تورم امروز به این فرآیند بسیار آسیب زده است. فیلم «تومان» در سال ۹۷ با ۲ میلیارد تومان پول نقد و آوردههای دیگر از نظر امکانات شخصی ساخته شد، اخیراً آقای سعدی میگفت، همان فیلم بدون بازیگر شاخص، امروز زیر ۲۰ میلیارد تومان قابل ساختن نیست! این جدیترین آسیب است.
در این شرایط سینمای مستند و فیلم کوتاه که به ذات از جنس سینمای مستقل هستند، باید متکی بر عزم فردی افراد باشند. اگر سرمایه شخصی وجود نداشته باشد، در میان لابیرنت حمایتهای دولتی، جان ایدهات آنقدر گرفته میشود، تا آخر سر بمیرد!