خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: سبا بابایی تنها مادر ژاپنی یک شهید ایرانیـژاپنی است. پسرش، شهید محمد بابایی، در ایران به دنیا آمده است، اصالتا یزدیـژاپنی است، در تهران مدرسه رفته است و در کوچه پسکوچههای همین خاک بزرگ شده است. خانم بابایی در وطن خویش نام دیگری داشته است. کونیکو یامامورا. کونیکو یعنی دختر وطن. دختر وطنی که ترک خانه میکند و در برای خودش خانهای تازه مییابد.
کتاب « مهاجر سرزمین آفتاب» زندگینامه شهید بابایی از زبان مادرش نیست، زندگینامه خود مادر شهید است! مادری که اصالتی غیر ایرانی دارد و به تعبیر دقیقتر بیست سال به عنوان یک ژاپنی اصیل زندگی کرده و شخصیت و درونمایه بوداییژاپنیاش در آن بستر فرهنگی کاملا شکل گرفته بود.
آنچه در کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» قابل توجه است و به نظر میرسد مدنظر نویسندگان هم بوده توجه به همین مقوله هجرت است. حتی عنوان این کتاب هم به صراحت به همین موضوع اشاره دارد. هجرت یک اصل بزرگ و بسیار عمیق است. نقطه شروع هجرت خانم کونیکو یامامورا با لحظه دیدن نماز خواندن اسدالله بابایی در یکی از اتاقهای آموزشگاه زبان آغاز میشود، چند دقیقه بعد خواستگاری مرحوم بابایی از او، شروع انتخابهای هزینهزای کونیکو در زندگی است. از اینجا به بعد او در یک روند پیچیده و آرام مدام در حال تغییرات پیوسته روحی، اعتقادی و بعد جغرافیایی است.
نویسنده در این زندگینامه نگاه موشکافانهای به پدیدهها دارد و لطف اثر این است که چیزی از قلم نمیافتد. پیشتر آثار ارزشمندی از حمید حسام خواندهایم که میدانیم حاصل تجربه زیستی او بودهاند اما در این خصوص به علت تفاوت فرهنگی و حتی گاهی تفاوتهای زبانی قصه فرق میکند و شاید جز مطالعه سوژه، نویسنده باید یک جامعه بیگانه را مطالعه کند و بعد دست به اکتشاف و خلق بزند.
نکته مهم دیگر این کتاب اشتراکات ایران و ژاپن است. یکی از آنها زخم مشترکی است که آمریکا بر این دو کشور وارد کرده است. راوی تنها ۷ سالش بود که جنگ جهانی دوم پایش به ژاپن هم رسید و با فاصله چند روز دو شهر هیروشیما و ناکازاکی مورد حمله اتمی توسط آمریکا قرار گرفتبارزترین خصیصه این اثر، خود سوژه است. مسلمان شدن یک بانوی ژاپنی خودش در نوع خود یک سوژه است برای نوشتن. زیرا چیزی که از فرهنگ شرق به ما رسیده است ثبات قدم و استمرار در ایده و نظر و البته استمرار و تلاش برای به اعتلا رساندن آن است. خصوصا در مورد قشری که تعلیمات بودا را سرلوحه زندگی خود قرار دادهاند. حال در این شرایط تغییر و تحول در ایدئولوژی و جهانبینی و بالطبع مسیر پر فراز و نشیب آن سوال برانگیز است. حال اگر در پس این زندگی پر از چالش ما با بانویی مواجه شویم که «یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران» باشد.
نکته مهم دیگر این کتاب اشتراکات ایران و ژاپن است. یکی از آنها زخم مشترکی است که آمریکا بر این دو کشور وارد کرده است. راوی تنها ۷ سالش بود که جنگ جهانی دوم پایش به ژاپن هم رسید و با فاصله چند روز دو شهر هیروشیما و ناکازاکی مورد حمله اتمی توسط آمریکا قرار گرفت در کمتر از یک دقیقهای تلی از ویرانه برجای گذاشت. حالا او بهتر از هر کسی میدانست بیرون کردن آمریکاییها از کشور چقدر مقتدر بودن رهبر ایران، امام خمینی، و اتحاد مردم ایران را به رخ جهان میکشد.
نگاهی که کونیکو به رهبر انقلاب، امام خمینی، دارد هم خود میتواند کلاس درسی باشد برای مایی که از نقش ایشان و رهبری مقتدرانهشان گاهی غفلت میکنیم. ایران، اولین و تنها کشور دنیا نیست که دخالت مستقیم و غیرمستقیم آمریکا را تجربه کرده است اما تنها کشوری است که با چنین انقلاب با عظمتی دست و پای آمریکا و دستنشاندههایش را برای همیشه از خاک خود کوتاه کرد. و سبا به زیبایی نقش وجود رهبر و قدرت رهبریاش را در پیشرفت و موفقیت این اتفاق نادر بیان میکند و توجه ما را به این مساله مغفول مانده و مهم حسابی جلب میکند.
«مهاجر سرزمین آفتاب»، شخص راوی کتاب است اما آنقدر ساده و صمیمی و بی آلایش دست مخاطب را میگیرد و با خود به سفر این زندگی میبرد که گویا ما نیز با او در حال هجرتیم. هجرتی درونی از آنچه به عنوان اعتقاد بر زبان داریم و آنچه در عمل از ما سر میزند، به آنچه در واقعیت باید باشیم! هجرتی به وجدان نیمهبیدار بشر امروزی.