به گزارش خبرنگار مهر، برنامه تلویزیونی «آن» درباره سرایش ترکیب بند «با کاروان نیزه» با اجرای امیر حسین سمیعی یکشنبه ۶ مرداد میزبان علیرضا قزوه شاعر و نویسنده بود. برنامه «آن» به تهیه کنندگی احمدرضا بلیغ و کارگردانی جمشید ابرازی کاری از گروه معارف شبکه دو سیماست که شنبهها و یکشنبههای هر هفته ساعت ۲۲:۳۰ روی آنتن میرود.
قزوه در اینبرنامه، با بیان اینکه نگاهم در ترکیببند کاروان نیزه متمرکز بر ترکیب بند «باز این چه شورش است» محتشم ۹۰ کاشانی بوده، گفت: این ترکیببند بیش از ۱۰ سال در ذهن من بود و همیشه مایل بودم ترکیببندی را بسرایم که به فضای شعر محتشم در قالب روایت امروز نزدیک باشد.
وی با بیان اینکه طرحهای اولیه ترکیببند کاروان نیزه را بهمدت ۱۰ سال حلاجی میکردم، اما به نتیجه مطلوب نمیرسیدم، افزود: این ترکیببند را دوباره در سالی که بهار و محرم همزمان شده بود سعی کردم که بسرایم.
این شاعر آئینی کشور با اشاره به اینکه سرودن ترکیببند «با کاروان نیزه» به همین سادگیها نبودهاست، گفت: منشأ الهام این سروده خوابی بود که من آن را بهعنوان هدیه و عنایتی از سمت بزرگان تعبیر میکنم. در آن شبی که بهار و محرم همزمان شده بود نیت کردم که خودم را دوباره برای سرودن ترکیببند کاروان نیزه محک بزنم. همان شب در عالم خواب فضایی که معرف جاده قدیم کربلا بود را مشاهده کردم. این جاده بهشکل آجرفرش بود، اما گداخته از آتش.
قزوه با بیان اینکه جاده کربلا جادهای است که باید روی آتش در آن گام نهاد، گفت: من در عالم خواب نگران عبور از جاده آتش بودم که همان لحظه از شخصی پرسیدم اینجا کجاست؟ او در پاسخ به من گفت که این جاده قدیم کربلا از سمت ایلام است. همان سال مصادف با خواب من هنوز جاده مهران بهسمت کربلا گشوده نشده بود و سپس این جاده در حدود دو سال بعد افتتاح شد.
این شاعر آئینی با تأکید به اینکه من در همان عالم خواب با خودم فکر میکردم که ابنسینا شاگردی زرتشتی به نام بهمنیار داشت و از او خواست که برایش آتش بیاورد. بهمنیار هم با دست آغشته به خاکستر آتش را برای او آورده بود، تصریح کرد: من هم در خودم مرور کردم که آجرهایی روی این آتش جاده کربلا مینهم تا پایم گدازان نشود. پس از یک دو قدم پایم سوزان نشد و روی آتش گام برمیداشتم.
قزوه گفت: خانوادهام- دو دختر و مادرم- پشت سر من در همان عالم خواب ایستاده بودند و آنان نیز روی جاده آتش حرکت میکردند، اما پایشان گدازان نشد و من از این قضیه تعجب کردم.
وی با بیان اینکه صبح بعد از خواب به عبدالجبار کاکایی-شاعر- زنگ زدم و از او پرسیدم که آیا ایلام جادهای برای کربلا در قدیم داشتهاست، افزود: او در پاسخ به من گفت که من هم اتفاقاً خواب شما را در حال سروردن یک غزل عاشورایی دیدهام. آنجا به او گفتم که یک ترکیببند را شروع کرده و بند اولش را سرودهام. بیت را که برایش خواندم، او گفت که اتفاقاً دیشب همین بیت را در خواب روایت میکردی.
این شاعر آئینی گفت: حاج سعید حدادیان فردای آن روز با من تماس گرفت. او با کاروانی به منطقه راهیان رفته بود. به او گفتم ترکیببندی را شروع کردهام و حدادیان هم گفت این فضا را رها نکن. او مدام پس از آن تماس میگرفت و میخواست که شعر را کامل کنم. من در مدت ۱۳ روز عید درگیر سرایش ترکیببند بودم.
هم چنین در یکی از آیتمهای برنامه؛ حاج سعید حدادیان با بیان اینکه سرودن ترکیببند علیرضا قزوه بهمعنای احیای سنت در ادبیات است، بیان کرد: نتیجه کار او موفق بوده است، باید یک نفر ترکیببند او را تحلیل تاریخ ادبی کند.
حدادیان با تأکید به اینکه من از قزوه خواهش کرده بودم که ترکیببندش را به ۱۱۰ بند برساند، گفت: در جوشش عاشقانه هر که پیش برود خوب است.
این مداح اهلبیت با بیان اینکه قزوه مدام آنسالها تماس میگرفت و تکههای ترکیببندش را میخواند، افزود: مرحوم قیصر امینپور و مرحوم حسن حسینی که با نقش دل راه میرفتند برای آغاز ترکیببند قزوه نظری برخلاف نظر من داشتند. احاطه آنان بر عالم ادبیات استادانه بود و من هم حرف آنان را پذیرفتم.
حدادیان گفت: باعث افتخار من است که در پایین رکاب قزوه او را در سرودن ترکیببند کاروان نیزه همراهی کردهام تا به سرمنزل مقصود برسد.
در ادامه قزوه با بیان اینکه بیشمار شاعران پیش از سرودن ترکیببند کاروان نیزه ترکیببند نمیسرودند، افزود: این قالب برای کهنسالان تلقی میشد، اما بعد علی موسوی گرماوروی و محمدسعید میرزایی در این قالب شعر سرودند.
این شاعر آئینی با بیان اینکه در هیئت هنر همین امسال متوجه شدم که برخی بندهای ترکیببند کاروان نیزه را کتیبه و شعار سالشان را «عشقت نشاند باز به دریای خون مرا» انتخاب کردهاند، گفت: این عنایتی است که به ما نصیب شده و من آن را ناشی از بزرگشدن در مکتب عاشورا میدانم.
وی با اشاره به اینکه جوانان هماکنون از ترکیببند استقبال میکنند، افزود: این موج جریان را ایجاد کرده و ترکیببند در کنار قالب غزل و مثنوی نیز قرار گرفتهاست.
قزوه با بیان اینکه من فرزند روزگار خودم هستم و دوران امام خمینی (ره) را تجربه و سخنان علی شریعتی و علامه مطهری را در مورد واقعه عاشورا شنیدهام، گفت: همه اینها باعث شده که من دور از مکتب عاشورا قرار نگیرم و در این فضا زیست کنم و نفس بکشم.
این شاعر آئینی با طرح این پرسش که آیا تمام اسباب برای سرودن ترکیببند محتشم در آن روزگار فراهم بود، تصریح کرد: او در فضای آن روزگاران مفهوم سوگ را در ترکیببند خود تبیین کرده و یک شاهکار خلق کردهاست.
قزوه با بیان اینکه ظهور تکنولوژی سبب شدهاست که بتوان فضاهای مختلف را با هم تلفیق کرد، اظهار داشت: من کار بزرگی نکردهام و هنوز هم فکر میکنم از نظر زبانی و توان بیان به قله محتشم نرسیدهام.
وی با تأکید به اینکه شعرهای عاشورایی نباید فقط منحصر به سوگ شود، افزود: ۵۰ درصد ترکیببند من برآمده از سوگ است؛ من وامدار وحشی بافقی و محتشم کاشانی هستم. ما اگر کاری بر مبنای نوآوری میکنیم وامدار میراث گذشتگان هستیم.
این شاعر آئینی گفت: سوگ عارفانه در ترکیببند کاروان نیز است که گاهی اعتراض میکند، گاهی میخواهد شمشیرزنی کند و یا گاهی میخواهد تصویر زیبایی را ارائه دهد.
سعید بیابانکی نیز با حضور در یکی از آیتمهای برنامه با بیان اینکه؛ ترکیببند ۱۲ بند محشتم کاشانی در دوره صفویه شاهکار است، گفت: سرودن ترکیببند بعد از شعر محتشم باب شد و در روزگار ما هم این سنت ادامه دارد.
وی افزود: موفقترین اثری که در قالب ترکیببند در روزگار ما خلق شده، ترکیببند عاشورایی علیرضا قزوه است که در کتابی با نام کاروان نیزه چاپ شدهاست.
این شاعر با بیان اینکه ترکیببند علیرضا قزوه شهرت دارد و برخی از بیتهای به مثل تبدیل شده است، افزود: شعر محتشم فقط روی چگونگی شهادت شهدای کربلاست، اماترکیببند قزوه به چرایی شهادت امامحسین (ع) میپردازد و این نقطه متمایز شعر اوست.
علیرضا قزوه با بیان اینکه از کودکی در هیئت امامحسین (ع) بزرگ شدهام و پدرم مسئول هیئت بود، گفت: شبهای فعالیت هیئت قبل از شروع برنامه میرفتم و آنجا را جارو میکردم.
قزوه با اشاره به اینکه در هیئتهای عزاداری مشهد گم و پیدا شدهام، گفت: ارتباط من با امامحسین (ع) در سالهای بعدی زندگی پررنگتر شده است تا اندازهای که در درگیری نیروهای مجاهدین با نیروهای صدام-دوران آخر حیات صدام- کنار حرم حضرت ابوالفضل (ع) قصیده حضرت عباس (ع) را قرائت کردهام.
ابیات خواندهشده توسط قزوه در این برنامه به اینترتیب بودند:
در مشک تشنه جرعه آبی هنوز هست
اما به خیمهها برسد با کدام دست
برخاست با تلاوت خون بانگ یا اخا
وقتی کنار درک تو کوه از کمر شکست
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و کوزه لب تشنگان شکست
شد شعلههای العطش تشنگان بلند
باران تیر آمد و بر چشمها نشست
تا گوش دل شنید صلای الست دوست
سر شد بلای (منظور به قالوا بلی) تشنهلبان میِ الست
ناگاه بانگ ساقی اول بلند شد
پیمانه پر کنید هلا عاشقان مست
باران مِی گرفت و سبوها که پر شدند
در موج تشنگی چه صدفها که دُر شدند
باران مِی گرفته به ساغر چه حاجت است
دیگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است
آوازه شفاعت ما رستخیز شد
در ما قیامتیست به محشر چه حاجت است
کی اعتنا به نیزه و شمشیر میکنیم
ما کشته توایم به خنجر چه حاجت است
بیسر دوباره میگذریم از پل صراط
تا ما بر آن سریم به این سر چه حاجت است
بسیار آمدند و فراوان نیامدند
من لشکرم خداست به لشکر چه حاجت است
بنشین به پای منبر من نوحهخوان بخوان
تا نیزهها بهپاست به منبر چه حاجت است
در خلوت نماز چو تحتالحَنَک کنم
راز غدیر گویم و شرح فدک کنم
گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه حبیب بود
مولا نوشته بود بیا ای حبیب ما
مولا نوشته بود بیا ای حبیب ما
تنها همین چقدر پیامش غریب بود
مولا نوشته بود بیا دیر میشود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
مکتوب میرسید فراوان ولی دریغ
خطش تمام کوفی و مهرش فریب بود
اما حبیب رنگ خدا داشت نامهاش
اما حبیب جوهرش امنیجیب بود
یک دشت سیب سرخ به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش به رسیدن رسیده بود