به گزارش خبرگزاری مهر، همزمان با پنجاه و چهارمین سالگرد زلزله فردوس و حضور جهادی حضرت آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) در این منطقه، از کتاب «دوباره فردوس» که روایتی از اولین اردوی جهادی جوانان انقلابی است، رونمایی خواهد شد.
اینکتاب توسط سید علیرضا مهرداد نوشته شده و برای اولین بار، خاطرات منتشر نشده از رهبر معظم انقلاب در موضوع حضور ایشان در زلزله فردوس در این کتاب ۲۴۰ صفحهای گنجانده شده است.
ایمان عطارزاده معاون هماهنگی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی، درباره اینکتاب گفت: آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) به عنوان یک روحانی مردمی و دغدغه مند، پس از اطلاع از وقوع زلزله فردوس در سال ۱۳۴۷ به این شهرستان سفر کردند و طی حضوری دو ماهه در این شهر، ضمن جمعآوری کمکهای مردمی، پایگاه امداد روحانیت را ایجاد کردند و اقدامات مهمی را در خدمت رسانی به مردم زلزلهزده فردوس سامان دادند.
وی افزود: با هدف تبیین و ارائه الگوی تراز مدیریت جهادی، رویداد ملی «جهاد مقدس» از اول تا ۱۳ شهریور با محوریت خدمترسانی به مردم شهرستان فردوس و مناطق اطراف آن برگزار میشود. این خدمترسانی با حضور ۵۰ گروه جهادی و ۵۰۰ جهادگر نخبه در قالب اجلاسیه ملی جهادگران کشور در حوزههای خدمات عمرانی، عشایری پزشکی و دندانپزشکی خواهد بود که بههمت دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنهای، سازمان بسیج سازندگی و ستاد استانی این رویداد در استان خراسان جنوبی برگزار میشود.
معاون هماهنگی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی گفت: برنامه محوری رویداد ملی «جهاد مقدس» آیین رونمایی از کتاب «دوباره فردوس» است.
مراسم رونمایی کتاب «دوباره فردوس»، با حضور جمعی از مسئولین کشوری، فرهیختگان، نخبگان و فعالان عرصه جهاد و خدمت رسانی در مصلی نماز جمعه شهرستان فردوس روز یکشنبه ۱۳ شهریور ماه ساعت ۸ صبح برگزار خواهد شد.
در بخشی از اینکتاب میخوانیم:
یارگیری و گسترش ارتباطات
یکی دو روز اخبار زلزله میرسید مشهد. یکی دو سه روز از زلزله گذشته بود. من به ذهنم رسید که ما در مقابل این زلزله تکلیفی داریم؛ نداریم؛ میتوانیم کاری بکنیم؟ آنوقت هم صرفاً نظر به همین امداد بود. شاید مثلا دنبالش یک فکر سیاسی نبود. لکن بهتدریج یک هویت سیاسی و یک حادثه سیاسی مهم بهنفع جریان نهضت بهوجود آمد. با بعضی از رفقا تماس گرفتیم، دیدیم آمادگی هست.
با پسر آقای قمی -که ما آنوقت با بیت آقای قمی ارتباطمان خیلی نزدیک بود،- تماس گرفتیم، چون پشتیبانی، لازم بود. ما امکانش را نداشتیم.[اما] آنها داشتند. گفتند یک چیزهایی که برای زلزله [زدگان]لازم است ما فراهم میکنیم آقای مروارید حاضر شد بیاید، از کسانی که یادم است آقای مروارید بود؛ به نظرم آقای صدرزاده بود ـ پدر همین آقای صدرزادۀ قاری که اواخر هم سالها تهران بود و چند سال پیش فوت کرد. ایشان هم جزءِ همین شاگردهای مرحوم آقا میرزا مهدی و این جماعت بود. ایشان هم حاضر شد بیاید. پسر آقای قمی هم آمد. ماها بودیم. من بودم و آقای طبسی و آقای هاشمینژاد بود و بهنظرم آقای محامی. آقای دهشت هم شاید بود.
تدارکات و پشتیبانی مالی
دست روحانیون خالی بود و فراهم کردن امکانات امدادرسانی نیاز به مکنت مالی داشت. دفتر مراجع مشهد هم آنقدرها نمیتوانست کمک کند. لذا طبق سنت حسنه ایران، خیرین بازار و کسبه مومن، کاروان امداد روحانیت را همراهی و پشتیبانی کردند: حاجعبدالرضا غنیان، آقای رحیمیان ـ صاحب فروشگاه خاور ـ حاجمحمود کرامت و آقای عابدزاده.
آقا این جمع بازرایان را که دستشان بهخیر بود توصیف کرده، از آنها به نیکی یاد میکنند: «آن که اهل این کارها بود،حاجی غنیان بودکه آن وقت به هر نحوی بود از وجود امثال حاجی کرامت و اینها حسابی استفاده میکرد.حاجی غنیان نجار بود و ستاد مشهد دست خود حاجی غنیان بود و گمانم دکان یا بنگاه حاجمحسن دُرمحمّدی که او هم از پولدارهای مشهد بود، از این به اصطلاح بندارهای قدیمی، دکانش همان نزدیک دکان حاجی غنیان بود. پاتوق حاجی بود. گمانم آنجا جمع میکرد اجناس و افراد را که بیایند. چون بعدش هم چند بار ما رفتیم در دکان همین حاجمحسن دُرمحمّدی. احتماًلا بهخاطر همین بود که چون آنجا مرکز بود، از اینجا استفاده میکرد. حاجی غنیان بلد بود؛ همه را میشناخت و خودش هم کاملا مشخص بود که اهل خیر است. یعنی نسبت بهخودش هیچگونه شبههای که بخواهد مثلا سوءاستفاده بکند- نه مالی نه عنوانی،- نبود. خودش در مشهد آدم معنونی بود. لذا کاملا میتوانست کمکها و منابع مالی را جذب کند، برای کارهای خیر. کما اینکه بعدا هم همین اتفاق افتاد. در قضیه سبزوار که رفتیم، آنجا هم باز حاجی بود که[کارها را درست می کرد]که حالا آن تفصیلش جداست.»
سرعت در عمل
«رفتیم گاراژ تا وسیلهای برای رفتن پیدا کنیم. هیچ وسیلهای برای رفتن به فردوس نبود. در همین حین، یک اتوبوس از زابل آمد. گفتیم همین اتوبوس را بدهید به ما. گفتند جاده فردوس گردنه دارد و این اتوبوس ترمز مطمئنی ندارد. گفتیم چارهای نیست با همین اتوبوس میرویم. اتوبوس را کرایه کردیم و حرکت کردیم. از اطراف حرم که عبور میکردیم، یک کامیون هم پشت سر ما بود. یک طلبه با بلندگو صدا میزد: «بنیاسد فغان و غوغا کنید برای جسم حسین، کفن مهیا کنید!»
این نوع اطلاعرسانی و شعار و نوحهای که میخواندیم، بازاریان را خیلی تحریک میکرد. وسایل را میآوردند و به افرادی که بالای کامیون بودند، تحویل میدادند. مخصوصاً صنف بزاز، توپهای پارچه سفید را برای کفن و دفن اموات میریختند داخل همین کامیون. ماشین پر از وسایل شد و راه افتادیم طرف فردوس.»
مقاومت در مقابل ناملایمات
صبح روز بعد تعدادی مأمور به مدرسه حبیبیه آمدند و گفتند کمکرسانی به زلزلهزدهها باید با نظارت هلالاحمر باشد. اگر شما تحت نظارت هستید مشکلی نیست و الّا بساط خود را جمع کنید و بروید. بعد هم چادر روحانیون را خراب کردند و مقداری از وسایل کمکرسانی را ریختند داخل ماشین و بردند.
استقبال ناخوشایند از گروه امداد روحانیون، برخی را سست و مأیوس کرد. این یأس و سستی که بر تعدادی از همرهان غالب شد، بهیاد آقا مانده است: «یک بار همان اوایلی که رفته بودیم آمدند[به هر حال]از طرف شهرداری آمدند و گفتند: باید جمع کنید وبروید. در جمع ما ولوله افتاد که چکار کنیم. یک عده گفتند: آقا ناچاریم جمع کنیم. مجبوریم برویم ، من گفتم: ما جمع نمیکنیم و نمیرویم. اینها همه قبول میکنند. چارهای ندارند. علتش هم این است که ما نان داریم و این مردم گرسنهاند. وقتی که مردم گرسنهاند و جایی نان هست، [ماندن] تضمین شده است. شهرداری هیچ غلطی نمیتواند بکند! بعضیها گفتند آره، [بعضی ها گفتند:]نه ومانند این حرف ها.
عصر آمدند و آقای تلافی را که فعال بود وجلوی چشم بود بردندشهرداری[بعضی] گفتند:ببینید،میآیند همه ی ما را میگیرند. گفتم:حالا یک امشب و فردا را صبر کنیم. دو سه ساعتی گذشت و [آقای تلافی را] ول کردند. فهمیدیم هیچ چیزی دنبالش نیست و دیگر ادامه دادیم.»