کتاب «راه و چاه مؤثر اندیشیدن» از مجموعه کتاب‌های جستارهایی برای زندگیِ مؤسسه «مدرسه زندگی» با ترجمه‌ای از آزاده ضیایی توسط نشر هنوز منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، نشر هنوز کتاب «راه و چاه مؤثر اندیشیدن» از مجموعه کتاب‌های جستارهایی برای زندگیِ مؤسسه «مدرسه زندگی» را با ترجمه‌ای از آزاده ضیایی در شمارگان هزار نسخه، ۱۳۵ صفحه و بهای ۴۴ هزار تومان منتشر کرد. این کتاب با توافق آلن دوباتن و مؤسسه مدرسه زندگی منتشر شده است.

عناوین فصول مختلف کتاب به ترتیب از این قرار است: «راهبردی اندیشیدن»، «انباشتی اندیشیدن»، «پروانه‌وار اندیشیدن»، «مستقل اندیشیدن»، «روشن اندیشیدن»، «مراقبه فیلسوفانه»، «دیوانه وار اندیشیدن»، «با دوست اندیشیدن»، «با مطالعه اندیشیدن»، «به رشک اندیشیدن»، «قیاسی اندیشیدن»، «همدلانه اندیشیدن»، «مرگ اندیشی»، «عاشقانه اندیشیدن» و «شکاکانه اندیشیدن».

در معرفی این کتاب باید گفت که روند مطلوب زندگی وابسته به عملکرد مؤثر ذهن است، ولی گاهی امیدی نداریم که نحوه اندیشیدن و کیفیت اندیشه‌ها را بتوانیم بهبود بخشیم. هنگامی که ذهن‌مان راکد می‌شود فقط صبر می‌کنیم تا با گذشت زمان اوضاع بهتر شود. اما اگر به نحوه کار ذهن دقت کنیم و تمرین‌های ذهنی این کتاب را انجام دهیم، به ایده‌های ناب‌مان فرصت می‌دهیم که پدیدار شوند. به کمک این کتاب درک می‌کنیم که وقتی فکر کردن ما خوب پیش می‌رود، دقیقاً دارد چه اتفاقی در ذهن‌مان می‌افتد و یاد می‌گیریم اراده و تخیل خود را ماهرانه به کار بگیریم تا ذهن را در مسیر مؤثر اندیشیدن بیندازیم.

عموم ما مؤثر اندیشیدن را چیزی رازآلود تلقی می‌کنیم، گویی آن را موهبت نیروهای خارجی می‌دانیم که زیر فرمان ما نیستند و ما نمی‌توانیم به آنها سامان دهیم. اما لازم نیست اینقدر بدبین باشیم. با دقت بیشتر به نحوه کارکرد ذهن و انجام دادن تمرین‌هایی ذهنی که برای گره گشایی از بهترین ایده‌های ما طراحی شده‌اند، می‌توان فرصت‌های خوب اندیشیدن را افزایش داد.

در بخشی از فصل «مستقل اندیشیدن» چنین آمده است: «از کودکی به ما یاد می‌دهند ایده‌های مهم از وجود ما بیرون‌اند؛ معمولاً هم خیلی دور از ما، چه از نظر زمانی و چه مکانی، اندیشه‌های بسیار مهم را کسان دیگری باهوش‌تر و خردمندتر و معتبرتر از ما در سر پرورانده‌اند؛ وظیفه ماست که در برابر فراست آنها کرنش کنیم، آنچه را گفته‌اند فرابگیریم و هر چه بیشتر به آثار آنها وفادار باشیم و دیدگاه خود را با دیدگاه آنها میزان کنیم.

بخشی از این فرایند وفاداری خواندن تعداد زیادی کتاب و گوش کردن به حرف‌های آموزگاران و نوشتن گزارش‌های بی شمار درباره این مراجع فکری پیشین است. کم کم درمی‌یابیم که بهترین راه قانع کردن دیگران این است که تمام تلاش‌مان را بکنیم تا کسی نفهمد حرف‌هایی که می‌زنیم از خود ماست؛ و به جای آن، پشت سر هم گفته‌هایمان را به دیگر منابع ارجاع می‌دهیم تا نشان دهیم که همه ایده‌های‌مان را از کس دیگری گرفته‌ایم؛ چه بهتر که آن دیگری نامی معتبر و یدی طولا در نوشتن داشته باشد. خیلی جسارت می‌خواهد که وقتی از ما می‌پرسند این ایده را از کجا آورده‌ای، راحت بگوییم این ایده به ذهن خودمان رسیده است.

ما ذهن خود را گنجینه‌ای نمی‌بینیم که چیز ارزشمندی در آن نهفته باشد. اینکه راحت به تخصص دیگران گردن نهیم، مزایای خود را دارد. اگر در جامعه‌ای هیچکس زیر بار حرف‌های پیشینیان خود نرود، وقت زیادی هدر می‌رود. این جامعه جامعه‌ای گستاخ است و ناچار است دوباره و دوباره چرخ را اختراع کند. اما این کشش نیز به نوعی ویرانگر است که عادت کنیم اول نظر دیگران را بجوییم و بعد نظر خودمان را بپرسیم؛ چراکه به رکود کشنده و هم‌رنگی نامطلوبی می‌انجامد و چه بسیار ذهن‌های غنی را دست نخورده بر جا می‌گذارد.

هنوز همه ایده‌های خوب مطرح نشده‌اند و ذهن ما هم می‌تواند مثل هر ذهن دیگری جایی باشد که روزی ایده خوبی را در خود بپروراند. باید نسبت به آنچه در ذهن خودمان می‌گذرد وفادارتر شویم. ما آدم‌های بسیاری را ملاقات کرده‌ایم؛ مکان‌های فراوانی را دیده‌ایم و احساس‌ها و دریافت‌های گوناگونی را تجربه کرده‌ایم. ما ذهن پری داریم. بیش از سقراط چیز خوانده‌ایم؛ تجربه‌های ما اگر بیش از افلاطون نبوده باشد، کمتر از او نیست. مجبور نیستیم دوباره به دانشگاه برویم تا مدرک دیگری بگیریم. همین حالا هم مواد خامی را در اختیار داریم که با آن می‌توان به نگرش‌های ارزشمندی دست یافت. فقط اعتماد به نفس کافی نداریم.»