رمان «جسدهای معلق» نوشته مریم فریدی توسط انتشارات پیدایش منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «جسدهای معلق» نوشته مریم فریدی با ژانری فانتزی و برای بالای ۱۶ سال توسط انتشارات پیدایش منتشر شده است. این کتاب داستان آدم‌های شهری است که بین رفتن و ماندن معلق اند.

۳۰۰ سال از انفجار بزرگ گذشته است و مردم شهر «آلامتو» با یکدیگر خوب و خوش زندگی می‌کنند؛ اما داساهای سیاه‌پوش به آلامتو حمله و آن را تسخیر می‌کنند. ری‌را و آندیا دو زن جوان، بی‌آنکه یکدیگر را بشناسند، از دو مسیر متفاوت به همدیگر می‌رسند. هر دو زن جوان، در راهی تیره و پر از خشونت به دنبال زندگی، عشق و خوشبختی‌اند؛ اما داساهای سیاه‌پوش وحشی در حال کشتارند و بی‌رحمانه در کمین آنان نشسته‌اند.

رمان «جسدهای معلق» پیوند میان اسطوره و جشن‌های ایران باستان است که در آن اسطوره ضحاک غالب است. مریم فریدی، پیش از این اثر، با رمان «ستون‌های بی‌سایه» که رمانی رئال بود پا به دنیای نویسندگی گذاشت.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«تا تو بیه دوش بگیری. منم شام رو آماده می‌کنم.»

این اولین جمله‌ای بود که گیاه شناس بعد از احوال پرسی به ری را گفت بعد سرش را روی شانه کوچکش چرخاند بدون اینکه به او نگاه کند، به طرف پله‌های طبقه بالا رفت ری را هم ساکت پشت سرش راه افتاد. اتاق را که نشانش داد به او گفت: «اگه کاری داشتی تو آشپزخونه م» ری را چند بار خواست بپرسد اتفاقی افتاد؟ اما قبل از اینکه حرفی بزند، گیاه شناس چشم در چشمش نماند و صورتش را چرخاند طرف پنجره، جوری که می‌خواست ناراحتی اش را پنهان کند. ری را اصلاً به اسباب‌های اتاق توجهی نکرد، نه تخت چوبی کنار پنجره برایسش مهم بود نه مبل راحتی چرم. فقط دلش یک دوش آب گرم می‌خواست. کوله اش را کنار میز توالت گذاشت. در حمام را باز کرد. اولین چیزی که نظرش را جلب کرد، قوطی خالی شامپو در کف حمام بود. برگشت و به گیاه شناس گفت: «ببخشید اگه می شه یه شامپو برام بیار. نگاه موهام…»

ری را حرفش را تمام نکرده بود که گیاه شناس از اتاق رفت بیرون. ری را از برخورد گیاه شناس ناراحت شد؛ اما سفر آن قدر طولانی و خسته کننده بود که توان رفتن به جایی دیگر را نداشت منتظر گیاه شناس نشد و رفت زیر دوش. با همان لباس‌های گلی و موهایی که توی هم رفته بود گیاه شناس چند بار به در کوبید و گفت: «شامپو را پشت در می ذارم» ری را سعی کرد بغضش را پنهان کند با صدای نسبتاً بلندی گفت: «لازم ندارم» شاید گیاه شناس احساس او را درک کرد که به او گفت: «ببخشید اگه تلخم، تموم دیشب رو نخوابیدم. کوتوله حالش خوب نیست؛ ولی این رو بدون، از اومدنت خوشحالم.» صدای بسته شدن در که آمد ری را در را باز کرد و شامپو را برداشت.»

کتاب «جسدهای معلق» در ۳۰۴ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۳۰ هزارتومان عرضه شده است.