خبرگزاری مهر، سعید قاسمی: جریان اپوزیسیون جمهوری اسلامی بارها ثابت کرده در محاسبات خود نسبت به وضعیت اجتماعی-سیاسی و فرهنگی ایران دچار اشتباهات فاحشی میشود که با صرف هزینههای هنگفت و بمباران تبلیغاتی پس از چهل و اندی سال همچنان رؤیای براندازی را در سرمیپروراند و به هیچ دستاورد باارزشی نمیرسد.
در جدیدترین برنامه جریان اپوزیسیون بهانه دختری است که جانش را از دست داده و خون و نام او کلیدواژه و رمز جدید عملیات براندازی لقب گرفته است. از همان ابتدا که مهسا امینی در بیمارستان بستری شد رسانههای فارسی زبان از هیچ تلاشی برای ایجاد تنش دریغ نکردند و تا میتوانستند به پمپاژ خبرهای ضد و نقیض روی آوردند و بلافاصله پس از فوت مهسا امینی در کسری از ثانیه از خبر فوت وی، ابتدا از واژه قتل و سپس جنایت استفاده کردند.
البته این رسانهها در این زمینه تنها نبودند چرا که از سویی دیگر سلبریتیها تا میتوانستند هشتگ زدند و بر هیجان دنبال کنندههای خود در شبکههای مجازی افزودند و فضا را تا جایی که میشد ملتهب ساختند. نتیجه این کنشها به تجمعاتی منتهی شد که با گذشت مدت زمان کوتاهی از دادخواهی به براندازی و از اعتراض به رفتارهای آنارشیستی تبدیل شد.
در خیابانها عدهای در تجمعات شعارهایی دادند که هیچ ارتباطی با دادخواهی نسبت به مهسا امینی ندارد و بیشتر آشکارکننده کینههای نهفته از کلیت نظام جمهوری اسلامی است. در این مطلب قصد نداریم که پرونده مهسا امینی را بررسی کنیم چرا که هنوز ابعاد ماجرا و مقصرین احتمالی آن مشخص نشدهاند و اصلاً مشخص نیست که آیا قصوری رخ داده است یا خیر. اما هر چه بوده طبیعتاً مرگ یک انسان خصوصاً یک جوان دردناک است و قطعاً ابعاد مسئله باید بهوضوح آشکار شود ولی مقصود ما ذکر چند نکته و یادآوری سادهلوحی جریان اپوزیسیون است که مثل همیشه با عدم اشراف به اوضاع سیاسی-اجتماعی ایران دچار اشتباهات محاسباتی شده است.
اولین اشتباه جریان اپوزیسیون جایی رخ داد که به جای تمرکز بر ماجرای مهسا امینی خیلی زود و سریع به براندازی شیفت کرد. با این هجمه و تبلیغاتی که برای تحریک عواطف عمومی به کار بسته شده بود، این شیفت زود هنگام تمام رشتههای شبانهروزی رسانهها و سلبریتیهایی که شاید ناخواسته و از روی احساس درگیر این موضوع بودند را پنبه کرد و احساسات برانگیخته شدهی بخش زیادی از مردم را بهوسیلهی یک شوک نابهنگام خنثی کرد.
اشتباه دوم این جریان در محاسبات آماری خلاصه میشود. اپوزیسیون با یکیانگاری فضای مجازی با بستر جامعه، درست مثل مسعود رجوی که میپنداشت ظرف سه روز تهران را تصرف میکند دست به این اقدامات میزند و هر بار با شکست میدان را ترک میکند و همچنان متوجه شکاف بین فضای مجازی و فضای حقیقی نشده است. این جریان بهطرز عجیبی فراموش میکند که عنصر تعیین کننده در هر انقلابی اجتماع تودههاست و ایضا فراموش میکند تودهی عظیمی از جامعه ایرانی همچنان پر و پا قرص از حامیان حکومت هستند. حضور فراتر از تصور مردمی که تمام قد حامی نظام هستند، در اجتماع روز یکشنبه مصادف با رحلت حضرت رسول (ص) گواهی بر این مدعاست. چرا که نقاط اشتراک زیادی بین خودشان و حاکمیت را با وجود تمام فشارها و کاستیهای موجود مشاهده میکنند.
نکته جالب توجه در خصوص حامیان انقلاب در همین امر نهفته است که با مراجعه به تاریخ پس از انقلاب میتوان بهراحتی مشاهده کرد که در بزنگاههای تاریخی با حضور گسترده در سطح شهر و عرصه مبارزه، معادلات و موازنه قدرت را به یکباره تغییر دادهاند.
جریان اپوزیسیون در اقدامات خود این قشر را بهطور کلی نادیده میگیرد و زمانیکه دم از مردم میزند مشخص نمیکند دقیقاً از کدام مردم سخن میگوید. مردم میدان انقلاب یا مردمی دیگر؟ که این هم از اشتباهات محاسباتی و ناشی از عدم همزیستی با همین مردم است.
بعد از روی کار آمدن دولت ترامپ و در پی پیشگرفتن سیاست فشار حداکثری در زمینه اقتصادی دول غربی و اپوزیسیون بر این باور بودند که با این سیاست نسخه جمهوری اسلامی را به راحتی خواهند پیچید و کار آن را یکسره خواهند کرد.
فشارها از یکسو و ناکارآمدی و اتخاذ سیاستهای رکودساز دولت روحانی و پیش از آن محمد احمدی نژاد مزید بر علت شد تا اعتراضهایی در دی ماه سال نود و شش شکل بگیرد. اتفاقاً آغاز اعتراضات از قشر انقلابی در مشهد بود که تنها اعتراض و شعارشان بر علیه دولت وقت و سیاستهای روحانی بود. در همان بزنگاه هم جریان اپوزیسیون به تصور اینکه نظام جمهوری اسلامی از حمایت این سرمایه انسانی برخوردار نیست دست به رفتار آنارشیستی زد و نتیجه را همگان به یاد داریم.
سپس آبان ۹۸ از راه رسید و فشار اقتصادی روی دوش مردم با نحوه ناشیانه و به شکل شبیخون دولت در ابلاغ قیمت جدید بنزین موجی از اعتراضات را به همراه داشت که مجدداً با رفتارهای آنارشیستی مواجه شد و واکنش حکومت را در پیداشت.
اما آیا حکومت به تنهایی میتوانست در بحبوحهای که فشار همهجانبه جامعهی جهانی به رهبری ترامپ بر ایران اعمال میشد به راحتی و به فاصله دو سال دو موج اعتراض با رفتارهای رادیکال را طی چند روز کنترل کند؟ قطعاً جمهوری اسلامی به پشتوانه حامیان خود که اکثر قریب به اتفاق آنها از قشر مذهبی، معتقد و انقلابی جامعه هستند موفق به چنین کاری شد و اعتماد به نفس مقابله با جریان اپوزیسیون را در خود دید.
از حامیانی حرف میزنیم که همه مشکلات و نقدهای مختلف، آنها را نسبت به حاکمیت دلسرد نکرده است. علتش را هم پیش از این ذکر کردیم. همان نقاط اشتراک این سرمایهی انسانی با حکومت و شکافی که در مینورترین حالت خود قرار دارد. این تودهی تأثیرگذار با هیچ کدام از جناحهای اپوزیسیون نقطه اشتراکی ندارد. بله، پای مذهب و پرسپکتیو سیاسی- اجتماعی و دینی در میان است که در همه زمینهها خصوصاً فرهنگ و اعتقادی کاملاً همگن به نظر میرسد. اینجاست که شکاف عمیق بین این توده و جریان برانداز بهوضوح آشکار میشود. نکته جالب اینجاست که با وجود تجربههای تاریخیِ جریان برانداز در این زمینه، آنها هنوز متوجه این موضوع نشدهاند که زبان این مردم را نمیفهمند و به تبع مردم هم زبان آنها را نمیفهمند.
جریان برانداز با تمرکز بر آرمانزدایی از این بخش از جامعه ایران، آن هم بهوسیله گزارههای غربی و وارداتی سعی در جذب آنها داشته که تا کنون چیز دندانگیری عایدش نشده است. و اینجاست که متوجه میشویم چرا مرگ مهسا امینی حتی این قشر را آزرده خاطر کرد اما وقتی صحبت از کشف حجاب و سپس براندازی نظام شد این بخش تأثیرگذار با معترضین همراه نشد.
دغدغه اینان این مسائل نبوده و نیست. آنها در بهترین حالتی که برای اپوزیسیون وجود دارد از وضع اقتصادی شاکیاند و از مسئولینی که گاه و بیگاه در بدنه نظام مرتکب تخلف و فساد میشوند شکایت دارند. جدای از این مسائل وقتی وقایع اخیر را پازلوار کنار هم میچینند به اصل اعتراضات هم مشکوک میشوند.
تکههای این پازل را مسائل مختلفی تشکیل میدهد. بیایید این تکهها را مرور کنیم. اتحاد عجیبی در همه جریان مخالف جمهوری اسلامی مشاهده میشود که بسیار شائبه برانگیز و عجیب است. از جریانات مارکسیستی گرفته تا لیبرالها، کومله تجزیه طلب، پانترک، منافقین و خندهدارتر اینکه خاندان پهلوی همه و همه یکصدا شدهاند. این اتحاد بعید است یک شبه و با یک اتفاق به وجود آمده باشد. بماند که حتی در صورت براندازی نظام هر کدام از این گروهها چه بر سر ایران خواهند آورد.
ایران در برهه حساسی قرار دارد. هر لحظه امکان امضای مجدد توافق هستهای وجود دارد و عربستان و رژیم اسرائیل به هیچ عنوان علاقهای به امضای مجدد توافقنامه ایران و غرب ندارند. از سوی دیگر در مرزهای شمالغربی کشور تحرکاتی مشاهده میشود که ممکن است برای ایران بسیار سرنوشتساز باشد و حتی شاید کار به مداخله ایران بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان کشیده شود. رژیم اسرائیل مدت زیادی است که سعی در ایجاد پایگاههای متعدد در آذربایجان برای نزدیک شدن به ایران را دارد و از طرفی بسته شدن راه ارتباط زمینی ایران به اروپا خواسته مقامات اسرائیلی است.
عضویت ایران در سازمان شانگهای که در دیپلماسی ایران در نوع خود درخشان بهنظر میرسد را کنار این وقایع بگذارید و از سوی دیگر مانور میلیونی زائران کربلا در اربعین را هم اضافه کنید. با این اوصاف آیا وقوع چنین بلوایی در ایام اربعین با اسم رمز مهسا امینی اتفاقی بهنظر میرسد؟ جای تأمل دارد.
فقط کافیست نوع پوشش خبری فوت خانم مهسا امینی در رسانهها را دوباره بررسی کنیم و نوع پرزنت شدن و فراگیر شدن چنین خبری را ارزیابی کنیم تا شک بند بند وجودمان را فراگرفته و به حامیان حکومت حق بدهیم که احساس خطر کنند و هیچگونه همراهیبا معترضین نداشته باشند. پس با این تفاسیر و عدم همراهی این توده عظیم عملاً پروژه براندازی منتفی بهنظر میرسد و در انتها به قول نیچه که میگوید: «هر چیزی که شما را نکشد، نیرومندتان میکند» موجب قدرتمندتر شدن جمهوری اسلامی و بهنوعی بیعت مجدد این بخش از مردم با حاکمیت میشود، آن هم در شرایطی که تمام گروههای اپوزیسیون با تمام قوای تبلیغاتی و رسانهای وارد میدان شده بودند.