به گزارش خبرنگار مهر، انتشارات نقد فرهنگ کتاب «عقل اعتزالی، عقل اشعری: معنای عقل در اندیشههای قاضیعبدالجبار معتزلی و ابوبکر باقلانی» نوشته فرزانه مصطفی پور را با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۱۵۶ صفحه و بهای ۸۰ هزار تومان منتشر کرد.
کتاب چهار فصل به ترتیب با این عناوین دارد: «عقل در سنت اسلامی»، «معناشناسی عقل نزد عبدالجبار و باقلانی»، «مبانی نظری و عملی عقل نزد قاضی عبدالجبار معتزلی و ابوبکر باقلانی» و «نتیجه گیری و ارزیابی».
تلاش برای حل مسئله عقل و وحی و جمع میان «دینداری» و «خردباوری» از نخستین و مهمترین مشغلههای ذهنی متفکران مسلمان بوده است. خواه آنانکه داوری عقل را در شناخت دین ارج مینهادند و خواه کسانی که دین را فراسوی دریافتهای عقل مینشاندند.
معتزله و اشاعره، هویت بخش تاریخ کلام اسلامیاند و بدون توجه به این دو جریان، هر تبیینی از کلام اسلامی، ناقص و عقیم است. آنچه این دو مکتب را از هم متمایز میکند، بیش از هر چیز رویکرد متفکران اشعری و معتزلی در مواجهه با عقل و چند و چونِ آن با وحی است، چنان که این مسئله را میتوان مرز مشخصی در تفکیک این دو مکتب کلامی دانست. بنا بر روایتی مشهور و البته نه چندان دقیق، معتزلیان، در تبیین و دفاع از آموزههای دین، همواره عقل را یار و همیار خود دانستهاند و اشعریان چندان اقبالی به آن نداشتهاند.
این ادعای کلی، بسیار مجمل و سربسته است و اظهارنظر روشن و درست در باب آن مقدور نیست، مگر آنکه تا حد امکان واژه عقل در متون این متکلمان شناخته شده و معرفی شود. تعامل این دو گروه با عقل در دو حوزه عقل نظری و عقل عملی، امری رصد شدنی است، چنان که در هر دو حوزه، مجموعهای از تعبیرهای مختلف پیرامون حجیت و کارکردهای عقل را میتوان شاهد بود.
حجم بسیار متون معتزلی و اشعری، مانع از آن است که همه متفکران این دو مکتب در یک پژوهش بررسی شوند. به همین دلیل نویسنده به سراغ دو تن از مهمترین چهرههای این دو نحله فکری رفته است، تا از طریق این دو نمونه، بتواند به حکمی دقیق درباره حجیت و کارکردهای عقل نزد معتزلیان و اشعریان دست یابد. شاکله کلام اشعری را باید در نوشتههای باقلانی جستوجو کرد و ساختار کلام معتزلی را در نوشتههای قاضی عبدالجبار همدانی.
در این مجموعه سعی شده تا نشان داده شود که این دو متکلم مسلمان سخت دلمشغول مسئله جمع میان «دینداری» و «خردباوری» هستند و تا پایان نیز دغدغه این پرسش، آرامش اندیشه را بر آنان حرام کرده است. از این رو، این نکته را میتوان آموخت که تنها با یک حکم کلی و یک راهحل ساده نمیتوان بر این داستان پرماجرا نقطه پایان گذاشت.