تعامل با نوجوان دانش خاص خود را می‌طلبد. در روزهای پراضطراب اخیر، رسانه‌های بیگانه‌ هم درباره ورود این قشر به بحث سیاسی تولید محتوا می‌کنند. در این وانفسا تکلیف برخورد جامعه با این قشر چیست؟

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: لوح پاک ذهن کودکان و نوجوانان در انتظار دریافت دانش و اطلاعات و ورزیده شدن با مهارت‌هاست. والدین و بزرگترهای او تکلیف مهمی در این دریافت دارند که البته ورزیده شدن انسان‌ها و هر موجود تربیت‌پذیر نیاز به هدایت دارد. شبیه نهال نحیفی که برای رشد نیاز به تکیه‌گاه دارد وگرنه کج رشد می‌کند و به تمام ظرفیت‌های بالقوه‌ای که درونش نهفته باشد نخواهد رسید.

راستای رشد کودکان در هر مرحله‌ای و برای هر رشته و موضوعی که باشد باید تدریجی باشد. طبیعی است که از هر شخص با توجه به ظرفیت‌های او می‌توان توقع داشت و پله پله باید از او انتظار رشد داشته باشیم. مثلاً روز اول حضور در کلاس شنا، هیچ مربی‌ای کودک را در بخش عمیق نمی‌برد. چون حتی مرحله ابتدایی که آشنایی و نداشتن ترس از حضور در آب باشد را هم نگذرانده، چه رسد به شنا در قسمت عمیق!

همیشه روانشناسان و کارشناسان امر تربیت کودک و روانشناسی بر عدم ورود کودکان به مباحث تشنج‌زای سیاسی تاکید داشتند. این در حالی است که چند وقت پیش رسانه انگلیسی بی‌بی‌سی در یک مقاله با توصیه‌هایی تلاش داشته که مخاطب را برای ورود کودک به دنیای سیاست ترغیب کند. جدای از این‌که بی‌بی‌سی در سابقه خود نشان داده که گربه‌ای نیست که محض رضای خدا موش بگیرد و برای هر اقدامی حتماً اهداف پشت پرده باید به سود خودش باید باشد، برای بررسی موضوع ورود نوجوانان به فضای سیاسی با حسین شکیب‌راد کارشناس حوزه نوجوان گفت و گویی داشتیم.

در مقدمه گزارش مذکور آمده که حرف‌های نوجوانان روی مادر و پدرها تاثیرگذار است، این بیان بر لزوم گوش کردن صحبت‌های کودکان و نوجوانان که اتفاقاً از نظر روانشناسان این امر کار بسیار درستی است و والدین باید این تجربه را در روند زندگی به برنامه ثابت تبدیل کنند، تاکید می‌کند. اتفاقاً در صورتی که نشستن پای حرف بچه‌ها به روتین زندگی تبدیل شود هم کودک آرام‌تری خواهیم داشت هم روابط خانوادگی مستحکم‌تری رقم خواهد خورد و در نهایت کودک ما، در آینده یک والد و یا شهروند آرام و سالمی خواهد بود. اما نکته قابل توجه آنکه آیا این روش شنیدن صحبت‌ها و درخواست‌های نوجوانان باید همیشه با پاسخ دادن مواجه باشد، یا نه؟

بی‌بی‌سی با این عنوان کار را شروع می‌کند: «گفتگوهایمان را با پرسش آغاز کنیم» حال آنکه پرسش از چه باشد؟ در چه شرایطی؟ با چه عواقبی؟ و.. هیچکدام ذکر نمی‌شود. گزارشگر این مطلب والدین را دعوت می‌کند که چنین سوال‌هایی را با کودکان مطرح کنند:
«اگه میتونستی یکی از قوانین خونه رو عوض کنی، چی رو تغییر می‌دادی؟

اگه مطمئن باشی کسی متوجه نمی‌شه، تو امتحان تقلب می‌کنی؟ چرا؟

اگه بتونی یه روز کاملاً نامرئی باشی، چه کارایی می‌کنی؟

اگه معلم بودی و بچه‌های کلاس به حرفات گوش نمی‌دادن، چی کار می‌کردی؟

اگه حیوونا می‌تونستن حرف بزنن دنیا چه فرقی با الان داشت؟

اگه قرار باشه به همه بچه‌های دنیا یک هدیه بدی، چی بهشون میدی؟

اگه قرار باشه یه چیزی اختراع کنی که زندگی همه مردم رو راحت‌تر کنه، اون چیه؟

اگه قرار باشه یه قانون برای همه مردم بذاری تا ازش اطاعت کنن، اون قانون چیه؟

از بین تمام چیزایی که تا حالا یاد گرفتی، فکر می‌کنی کدومشون وقتی بزرگ شدی بیشتر به دردت می‌خوره؟»

و مدعی است که «بهتر است تجربه‌های شخصی و ارزش‌های خانوادگی را در این گونه پرسش‌ها مد نظر قرار دهیم. به عنوان نمونه چند پرسش از این دست را با هم مرور می‌کنیم. هر کدام از این پرسش‌ها می‌تواند موضوع یک دورهمی خانوادگی باشد.»

«خانواده»! این کوچک‌ترین نهاد اجتماعی که برای هر اقدامی می‌تواند الگوی خوبی از پیاده سازی و نتیجه‌گیری باشد. اما حرف اصلی اینجاست که مطرح کردن چنین مواردی برای کودک باید با در نظر گرفتن ملاحظاتی باشد. مثلاً در پاسخ به سوال اول، اگر کودک بخش قابل توجهی از قوانین خانه را زیر سوال ببرد که احتمالاً پدر و مادر اغلب این قوانین را گذاشته‌اند، امکان تعویض این قانون و یا پاک کردن آن وجود دارد؟ در پاسخ به این سوال دو راه داریم:

بله! پس قانون یا تغییر می‌کند یا کلاً محو می‌شود.

خیر! قانون سرجایش می‌ماند و کودک با ابراز این نقد به قانون خانه، متوقع می‌شود.

در مورد دوم و بسیاری از جایگاه‌های دیگر پاسخ به سوالات مختلف، امکان تغییر وجود ندارد. سوال بعدی که در این بخش پیش می‌آید این است که آیا کودک ما فهم پذیرش عدم امکان تغییر را دارد؟

تربیت کودک

در تربیت کودک خوب است که او را موجودی تعاملی و اهل گفتگو با نگاه نقاد بار بیاوریم اما کنار این نکته را باید در نظر داشت که در بسیاری از مواقع امکان تغییر شرایط به نفع کودک و آن گونه که باب میل اوست وجود ندارد. مثلاً اگر در خانه سه کودک داشته باشیم و هر کدام در پاسخ به این سوالات نظر متفاوتی با هم داشته باشند. آیا امکان برقرار قانون هر سه کودک در خانه وجود دارد؟ قطعاً خیر! راه حل چیست؟

دموکراسی در جامعه می‌گوید که بین این سه کودک اجماعی انجام شود و با مرجعیت مادر و پدر که به عنوان متولی خانواده هستند و نقش هدایت‌گری در رشد کودکان را بازی می‌کنند، تصمیم جمع بندی شود. اما آیا قانونی که در نهایت در این خانواده ۵ نفره تصویب می‌شود با نظر همه ۵ عضو این خانواده هم‌خوانی دارد؟ پاسخ معلوم است. خیر! احتمالاً نظر یکی نزدیک‌تر و نطر دیگری دورتر است. این‌جاست که نکته مورد نقد ما به این نظریه مطرح می‌شود. پذیرش. فرزند این خانواده وقتی در این شرایط قرار می‌گیرد که به راحتی اعلام نظر و ابراز وجود می‌کند، باید به «پذیرش اجرای نظر مخالف» هم بیاندیشد.

همه ما قبول داریم که خانواده کوچک‌ترین واحد اجتماع است و برای حضور در جامعه برای کودک بهترین محیط تمرین روابط اجتماعی است. قرار دادن کودک در شرایطی که او را متوقع بار بیاورد تنها یک تاثیر دارد. او در اجتماع بزرگ‌تر هم در جایگاهی قرار می‌گیرد که حرف خود را با اهمیت‌ترین حرف می‌داند و انتظار دارد که تمام انسان‌های مرتبط با او به قوانین مورد نظرش احترام بگذارند.

با توجه به آماری که تا امروز داریم ۳۹% کسانی که در این ایام دستگیر شده‌اند زیر ۱۸ سال هستند. نظر شما چیست؟

حسین شکیب راد در این‌باره می‌گوید:

ما چند مطلب را باید به صورت پیش فرض داشته باشیم. اول آن‌که: اساساً سن نوجوانی سن اعتراض است. او تازه دارد یاد می‌گیرد که بتواند نسبت به اتفاقات اطرافش اعتراض داشته باشد و حس انتخاب را درک می‌کند. دومین نکته‌ای که در این نسل پررنگ‌تر است ولی از ویژگی‌های نوجوانی است، این‌که احساسات انسان به اوج خودش می‌رسد. بچه‌های این نسل در مقابل نسل قبلی دوز هیجانات بیشتری دارند. خشم و شهوت و غضب و … تقریباً بعد از غلیان احساسات برای نوجوان غیر قابل کنترل می‌شود.

دلیل این موضوع مشخص است؟

در تاریخ ثابت شده که به صورت طبیعی روی مغز با مرور زمان اتفاق‌هایی می‌افتد که ناشی از عبور از نسل قبل است. هر نسل مازاد بر طبیعت نسل قبل جهش‌هایی داشته اند.

سومین مورد که باید توجه کنیم «مثلث خواسته‌ها و توانسته‌ها و دانسته ها» ست. سه راس مثل خواستن و توانستن و اطلاعات عمومی در سن نوجوانی فرق کرده است. قبلاً منِ دهه شصتی برای بدست آوردن اطلاعات باید ساعت‌ها و روزها و مدت‌ها مشغول به مطالعه می‌شدم و برای جمع آوری اطلاعات تلاش قابل توجهی داشته باشم. اما این روزها این طور نیست. دسترسی به دنیای نامحدود اطلاعات خواسته‌های این نسل را زیاد کرده است. هم از نظر کمی تعداد خواسته‌ها بالاست و هم نوع خواسته‌ها بعضاً عجیب و نامتناسب است. فاصله خواسته‌ها و رسیدن به آنها خیلی زیاد شده است. در دهه شصت اغلب خواسته‌ها با کمی تلاش به توانستن منجر می‌شد و همین بود که می‌گفتند: «خواستن، توانستن است.» اما الان دیگر «خواستن توانستن نیست.» چون خیلی می‌خواهند اما نمی‌شود. بچه‌ها چیزهای گسترده و زیادی می‌بیند که تعارض خواسته‌ها و دور بودن از دسترسی باعث این نرسیدن‌ها می‌شود.
حالا این سوال پیش می‌آید که آیا ما باید پای حرف‌های نسل جدید بنشینیم و بشنویم و به خواسته‌ها توجه کنیم؟ نه! این واقعی نیست که به خواسته‌های او حتماً برسیم.

بی‌مرز

نوجوانان امروز بی‌مرز و نامحدود بودن را از طریق شبکه‌های اجتماعی دارد تجربه می‌کند. دارد وارد دهکده جهانی می‌شود. دو اتفاق می‌افتد: اول وقتی ما از عرق و مرز و خطوط جغرافیایی می‌پرسیم ارتباطی برقرار نمی‌کند. از او می‌پرسیم که نظرت در مورد فلان بازیگر و فلان فوتبالیست که فلان کشور را برای زندگی انتخاب کرده و از ایران رفته چیست؟ می‌گوید: «چه فرقی می‌کند؟ مگر ما از شیراز به اصفهان مهاجرت کنیم یعنی بی عرقیم؟ او هم یک گوشه‌ای از خاک خداست. رفته و دارد زندگی اش را می‌کند.» او بی‌مرز است. او همه چیز را نامحدود می‌داند و مرزی برای خاک قائل نیست.

همین موضوع باعث می‌شود که در روابط و در اخلاقیات هم بی‌مرز باشد. یعنی در حریم‌ها اگر حرفی بزنیم می‌گوید: «به او چه کار داری؟ می‌خواهد باحجاب باشد و یا می‌خواهد بی‌حجاب باشد. بگذار راحت باشد. لزومی ندارد که مرزبندی کنیم و درست و غلط به کار ببریم و این مرزها را بگذاریم. ما همه با هر اعتقادی که داریم و هر نوع حجاب و انتخابی که داریم می‌توانیم در یک شهر و در یک مجموعه کنار هم در نهایت مسالمت زندگی کنیم.»

قانون‌گریز!

نسل جدید معنویت‌گراست و قانون گریز. گفته می‌شود که اگر می‌خواهید چیزی را به او تفهیم کنید باید از قدرت اقناع استفاده کرد. این روش کارآمد نیست و باید روش‌هایی رو استفاده کنیم که جلوتر در موردش صحبت خواهم کرد.

در گزارش بی‌بی‌سی ذکر شده که از نوجوانان سوال کنید که «اگر بتوانی یک قانون خانه را عوض کنی کدام را عوض می‌کنی؟». سوال اینجاست که اگر نتوانستی قانون مورد نظر فرزند را تغییر دهید چه می‌کنید؟

این رویکر یک رویکرد فردگرایانه است. یعنی اگر من حرف یک فرزندم را گوش بدهم، دوتا که باشند چه کنم؟ اختلاف نظر همیشه بین آدم‌ها هست. تعداد که بالا می‌رود همین روال را بیشتر می‌کند. نگاه جمعی در این رویکرد وجود ندارد.

اخلاق‌مداری

مهم‌ترین چیزی که در نسل جدید می‌بینم «اخلاق مداری» است. منظور چیست؟ اگر این نسل احساس کند دارد چیزی را برای خودش ارزشمند می‌کند آن را نگه می‌دارد. ما اتفاقاً با نسل آپدیت روبه رو هستیم! نسلی که اگر با یک ویژگی جدید از پدیده رو به رو شوند که قبلاً آن را پذیرفتند، باز آن را با همه تغییراتش می‌پذیرند. یعنی اگر طرفدار یک خواننده با مشخصات خاص خودش بودند، بعد از ده سال اگر تغییراتی کرده باشد و نوع رفتار و پوشش او تغییر کرده که شاید با ارزش‌های اولیه‌اش در تعارض باشد اما با ورژن‌های جدید وقتی به او نگاه می‌کند تمام تغییرات را در قالب «به روز شدن» از این خواننده می‌پذیرد و هنوز طرفدار او است. در مورد رفتارها هم همین‌طور است. او اگر چیزی را ارزشمند بداند و خودش به آن برسد، یعنی ما به عنوان پدر و مادر و معلم و جامعه، برایش چنین محیطی را فراهم کنیم تا او خودش به آن ارزش برسد، به این چیز پای‌بند است و خوب هم پایش می‌ماند. کاری که ما نکردیم برای این نسل. ما برای این بچه‌ها بستری آماده نکردیم که قانون را و دین را خودشان درک کنند. اولاً فضای درک را ندادیم که خود او برای این موضوع تلاش کند. از سویی ابزار این کار را هم برایش فراهم نکردیم. مثلاً ما درس «سواد رسانه» را برای مدرسه قرار دادیم اما چه زمانی؟ سال دهم! زمانی که ذهن او دیگر شکل گرفته و عملاً زمان مناسب آن دسته از آموزش‌هایی که باید به او انتقال بیابد گذشته است. این باید از کودکی و دبستان اتفاق بیافتد. باید دست نوجوان را برای درک جهان خودش پر کنیم. ما می‌خواهیم با تحکم نوجوان را مجاب کنیم که دین را بپذیرد، قانون را بپذیرد و زندگی را بپذیرد. که او نمی‌پذیرد.

پس لزومی ندارد که ما سناریو را از او بگیریم. بلکه باید کاری کنیم که او خودش به نیکی‌ها و خوبی‌ها برسد چون فطرت پاکش را دارد. رفتار سلبی ما اغلب ناشی از رفتار سلبی‌ای است که از رنج سنی جوانان در ذهن داریم. مثلاً در دانشگاه از دانشجویان رفتارهایی دیدیم و احساس کردیم که همین برخورد در گروه نوجوانان هم دیده خواهد شد. ما تریبون‌های آزاد را در دانشگاه‌ها داشتیم. الان جمع شده است. نباید از نوجوان ترسید چرا که حرف‌های او اغلب از ته دلش نیست و به نظر من خودش هم هنوز به صورت کامل بخش زیادی از آن را نپذیرفته است. چه رسد به این‌که ما نگران باشیم برای این‌که تاثیری در او نتوانیم داشته باشیم. او هنوز پاک است و لوح پاکش می‌تواند سره را از ناسره تشخیص دهد.

اگر کتاب دینی مدرسه ما این‌طور نبود و شاید اگر الگویی شبیه دروس حوزه‌های علمیه داشت که بچه‌ها بتوانند در این موضوعات «مباحثه» کنند و کشف و جستجو داشته باشند این مسائل را الان نداشتیم. در آن صورت تطمیع نمی‌شدند برای دینی، بلکه اقناع می‌شدند.

آسیب تربیتی

اغلب نوجوانان و افراد زیر ۱۸ سالی که در آشوب‌های اخیر دستگیر شده‌اند درگیر خانواده‌های خوبی نبودند. خانواده‌های طلاق، تک‌فرزندی و … که بستری برای این گفتگو و تعامل در آنها نبوده است. حتی اگر خانواده‌های خوبی داشتند، بعد از ریشه‌یابی درمی‌یابیم که در مدرسه خوبی محصل نبوده‌اند و این مباحث را با روش مناسبی که او را اقناع کند دریافت نکرده‌اند. حتی بچه‌های درس‌خوان مدارس خوب را در بین این بچه‌ها نمی‌بینید.

در اقشار جوان هم بخشی از درس‌خوان‌های‌شان در بین معترضین دیده می‌شود اما در بین نوجوانان اتفاقاً این را نمی‌بینید. در سنین نوجوانی برعکس است. در بین بچه‌های معترض با این نوع، شما دانش‌آموز درس‌خوان و برتر مدارس و مخصوصاً مدارس خوب و فرهیخته و مثلاً سمپادی را نمی‌بینید. بچه درس‌خوان‌های دبیرستان در نوجوانی و این سن تمایلی به این نوع حضور و اعتراض ندارند. این بچه‌ها که در اعتراضات آسیب دیدند و حضور داشتند کسانی هستند که اغلب از مسئله تربیت به گونه‌ای رنج می‌برند.

بی‌بی‌سی در گزارش خود گفته: «اخبار را با بچه‌های خود ببینید.» نظر شما چیست؟

در مورد دسته‌بندی نوجوانان صحبت کردیم. من با رنج سنی ۱۳ تا ۲۱ سال کار دارم. دلیلش هم ریشه دینی می‌بینم. سه دسته زمانی را در تربیت فرزند در حدیث‌ها آورده‌اند. خردسالی، کودکی و نوجوانی. هر کدام ۷ سال. در دوران نوجوانی که همان سن ۱۳ تا ۲۱ سالگی است، با سه دسته از بچه‌ها مواجهیم. بدو ورود به نوجوانی که حدود ۱۳ تا ۱۵ سال است. این قشر هنوز جدول ذهنی کاملی ندارد و وقایع و مطالب را در جایگاه‌های مختلف آنهم به تنهایی نمی‌تواند به درستی قرار دهد. اما سنین بالاتر از آنیعنی میانه نوجوانی و مرحله ورود و پیوند به جوانی و به خصوص سال‌های آخر این دوره که در حال پیوند بین نوجوانی و جوانی است را ما خیلی کم کاری کردیم. وقتی نوجوان را از پیش آماده نکرده باشیم برای فرایندهای اطلاع‌رسانی و تحلیل، نباید توقع خروجی درست از او باشیم.

بخشی از این آمادگی را _هرچند دیر_ اما کتاب سواد رسانه دبیرستان دارد انجام می‌دهد که البته همان هم از سمت مدارس مورد کم‌لطفی است. یا استاد خوبی ندارد یا در زنگ سواد رسانه ریاضی درس می‌دهیم و بالاخره چون ارزش کنکوری ندارد درست و جدی ارائه نمی‌شود. ما در این خلا کاملاً فرو رفتیم و این تفکیک، نفکیک بسیار خنده‌داری است که ما تنها تا لحظه فارغ التحصیلی شخص تصور می‌کنیم که او نوجوان است.

کارخانه تربیت انسان

ما فرزندمان را به محض خروج از مدرسه تحویل می‌گیریم و تصور می‌کنیم که او دیگر نوجوان نیست. بچه‌ها بخش عمده‌ای از زندگی خود را در مدرسه سپری کرده‌اند که در این بخش عمده در «رهاشدگی محض» بوده‌اند. این موضوع دو خلا ایجاد کرده است. یکی این‌که مدرسه کنونی اصلاً جای مناسبی برای تربیت نیست. مطلب دیگری که خیلی هم دردناک است این‌که خانواده‌ها اغلب مدرسه را متولی اصلی تربیت فرزند خود می‌دانند و خودشان را کنار می‌کشند و کار نمی‌کنند. تربیت باید نفس به نفس بین پدر و مادر و فرزند اتفاق بیافتد چرا که نقطه امن و تکیه‌گاه درست برای تربیت فرزند اوست. در صورتی که تصور بر این است که مدرسه یک کارخانه تربیت انسان است که قرار است از ۷ سالگی تا ۱۹ سالگی فرزند ما را بپذیرد و تربیت کند. در حالی که نه تنها این کارخانه کار خود را درست انجام نمی‌دهد، بلکه این تفکر هم اشتباه است.

ما نمی‌خواهیم بچه‌ها شبیه هم بزرگ شوند. بچه‌ها با هم متفاوتند و همین تفاوت هاست که زندگی را زیبا می‌کند. همین می‌شود که ناگهان می‌بینیم که چند تا از مدارس بالاخص در تهران، سر و صدا می‌کنند و شلوغ می‌شود و… شاید دانش‌آموزان خیلی از آنها با ایدئولوژی این مسئله (اعتراض خیابانی) حتی مخالفت داشته باشند یا برای‌شان مهم نباشند اما در یک ارتباط و تعامل با چند نفر رفیق و پکیج دوستی که همه چیزشان را از آنها دارند می‌گیرند و تحت تحریکات آنها و کل‌کل و جانماندن از این جو، ممکن است دست به هر کاری بزنند.

چقدر برای ما مهم‌ند؟

مهم‌ترین کاری که ما با این‌ها نکردیم این است که بگوییم آنها چقدر برای ما مهمند. برای شما یک تصویر را می‌سازم. اگر شما وارد یک بانک شوید و پشت باجه یک نوجوان نشسته باشد حتماً متعجب می‌شوید و عکس‌العمل نشان می‌دهید. اما از همان بانگ اگر بیرون بیایید و یک نوجوان بخواهد کفش‌تان را واکس بزند، شما مشکلی ندارید و کفش‌تان را می‌دهید. این حتی سوژه دوربین مخفی هم بوده است. چرا این‌طور است؟ ما نفهمیدیم بالاخره، کار کردن برای نوجوان باید باشد یا نه؟ اگر کار کردن بد است، اگر خوب است؟ پس این شان اجتماعی را برای نوجوان به صورت درستی قائل نیستیم.

بسیاری از نوجوانان امروزی دنبال کسب درآمدند، که هرچقدر هم جلوتر برویم مطمئن باشیم اتفاقات عجیب‌تری برای‌مان رقم می‌زنند. مخصوصاً با ورود دهه نودی‌ها به این عرصه، می‌رسیم به جایی که نوجوان‌ها به اولیائشان پول توجیبی می‌دهند. بچه‌های این روزها به شدت درگیر پول درآوردن هستند و نیازی هم نیست که کنار درسشان این کار را انجام ندهند. نه! در کنار درسشان دارند از روش‌های نوین پول درآوردن هم کسب درآمد می‌کنند.

نوجوان چیست؟

ما اساساً با واژه نوجوان هم خیلی آشنا نیستیم و نبوده ایم. شنیدن نام «نوجوان» حاصل تلاش امثال ما و همکاران ماست که عمری را پای آن گذاشته‌ایم. نهایت نام بردن از بچه‌ها در سنین نوجوانی به کار بردن واژه «دانش‌آموز» به جای نوجوان بود. مثل این است که به همه رنج سنی ۱۹ به بالا بگوییم دانشجو. ما برای او ساحتی قائل نبودیم و او را تنها در قالب یک دانش‌آموز می‌دیدیم. این مهم است که او را به صورت رسمی بپذیریم فارغ از این‌که برایش بارگذاری کنیم. «این بد است ما خوب بودیم. دهه نودی‌ها فلانند و اینها بهمانند. و…» نه این درست نیست. ما باید برای این نسل و تفاوت‌های‌شان احترام قائل باشیم. این تفاوت را نیز به رسمیت بشناسیم و متناسب با این تفاوت روش‌های تعامل را درست بچینیم. متناسب با آنها برویم سراغ روش‌های اقناع. نباید سخنگوی متکلم وحده باشیم و اتفاقاً باید دو طرفه صحبت کنیم و وارد روابط تعاملی با شخص شویم.

اگر با این نسل زد(z) وارد روابط دو طرفه شویم می‌بینیم که اصلاً اعتراضات اخیر برای اینها ایدئولوژیک نیست. حتی در همین چند سال اخیر همان نوجوانی که رفت و پرچم ایران را آتش زد می‌خواست پول گیم نتش را دربیاورد. یا کسی که لگد به تصویر حاج قاسم را لگد می‌کرد اصلاً با این دید نیست. خیلی از این‌هایی که کف خیابان آمده‌اند این نگاه را ندارند. او دنبال اعتراض‌های خودش است.

تهاجم فرهنگی

ما حتی تهاجم فرهنگی را هم اغلب در مسائل جنسی و جنسیتی می‌بینیم. اما خودمان چقدر داریم تنه به این کار می زنیم؟ بزرگترین بلایی که سر نوجوانان می‌اوردیم چون برگرفته از فرهنگ غرب و شرق است همان «مصرف گرایی» است. ما داریم نوجوان مان را در انواع و اقسام مصارف می‌آوریم. وقتی فرزند ما چند نوع لباس برایش تعریف شود طبیعتاً تمایل به دیده شدن در او تحریک می‌شود و می‌گوید من چرا این خرجی کهکردم و تلاشی که داشتم و لباس زیبا را در عرصه نمایش نگذارم. چه در فضای مجازی و استوری و پست و.. چه در خیابان.

ما می‌گوییم چرا نوجوان به موسیقی کره‌ای گرایش پیدا کرده است؟ حواسمان نیست که یخچال و لباسشویی و وسایل خانه و گوشی دست ما هم همه تولیدات همان کشور است. تلویزیون ما هم دارد فیلم‌های کره‌ای نشان می‌دهد. وقتی خودمان داریم دو دستی بچه‌ها را با سبک زندگی غرب و شرق بزرگ می‌کنیم. لایف استایل غرب و شرق که اومانیستی است حتماً با لایف استایل ما که آسمانی و اسلامی است در تعارض است. چون چیزی که این سبک زندگی از انسان می‌خواهد با چیزی که غرب و شرق از انسان می‌خواهد متفاوت است پس جهان بینی‌ها متفاوت است. ما اتاق بینی هم به این بچه‌ها یاد ندادیم. شهربینی هم یاد نداده ایم. چه رسد به «جهان بینی».

همین می‌شود که وقتی با او صحبت می‌کنیم و می‌پرسیم بعد از این‌که حجاب را برداشتیم چه؟ به هیچ می رسند. آنها اساساً ایدئولوژی‌ای ندارند. به یک ملغمه‌ای می رسند که داده‌های عجیب و غریبی است که از شرق و غرب به آنها وارد شده و دارند عجیب و غریب بزرگ می‌شدند.

خلاصه … این آشی است که خودمان برای‌شان بارگذاشته‌ایم.