خبرگزاری مهر، گروه بین الملل: پس از پایان جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین در برابر «فاشیستها»، آمریکا سعی کرد با هدف دیکته نظم بینالمللی مورد تأیید خود و جلوگیری از نفوذ کمونیسم در نقاط مختلف جهان، روی به سیاست گسترش حقوق، سازمانها و رژیم بینالمللی بیاورد. در اوج «جنگ سرد» و کشمکش میان واشنگتن- مسکو پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (Nuclear Non_ Proliferation Treaty) در ژانویه ۱۹۶۷، با هدف جلوگیری از مسابقه تسلیحاتی و جلوگیری از افزوده شدن کشورهای در حال توسعه به باشگاه کشورهای هستهای منعقد شد. تاکنون قریب به ۱۹۰ کشور جهان به این پیمان پیوستند اما همچنان کشورهای همچون هند، تایوان، پاکستان و همچنین رژیم صهیونیستی و سودان جنوبی به این پیمان نپیوستند و کره شمالی از آن خارج شده است. لیست کشورهایی که به این پیمان هنوز نپیوستند و یا از آن خارج شدند سبب میشود تا کارشناسان حوزه روابط بینالملل نسبت به احتمال رقابت تسلیحاتی یا جنگ هستهای در آینده نزدیک هشدار دهند. برهمین اساس در یادداشت سعی خواهیم کرد به این سوال پاسخ دهیم که پیمان «ان پی تی» در احتمال کاهش وقوع جنگ هستهای در جهان چه نقشی دارد؟
رؤیای لیبرالها
در نگاه اندیشمندان کلاسیک دو نگاه اصلی نسبت به سرشت بشر و به دنبال نظامهای سیاسی وجود دارد. در نگاه گروه اول «انسان گرگ انسان دیگر است». توماس هابز فیلسوف شهیر انگلیسی با بدبینی نسبت به ذات انسان، اساس عالم را بر بقا و مبارزه برای حیات میداند. این نگاه از سوی افرادی همچون توسیدید و ماکیاولی تأیید میشود. در نگاه گروه دوم انسان اساساً موجودی «نیک سرشت» است که میل به آزادی و سعادت دارد. نظر گروه دوم توسط فیلسوفان همچون جان لاک و ژان ژاک روسو تأیید میشود. این دو جریان در فلسفه سیاسی غرب بعدها بر روی دو گرایش اصلی در روابط بینالمللی یعنی رئالیستها (واقعگرایان) و لیبرالها (آرمانگرایان) تأثیر مستقیم گذاشته است.
پس از جنگ جهانی اول، وودرو ویلسون با انتشار اعلامیه ۱۴ مادهای خود به دنبال ایجاد جامعه ملل و تضمین استقلال ملتهای جهان سوم یافته بود اما واقعیت نظام بینالملل نشان داد که همچنان منطق قدرت در جهان حکمرانی میکند و جنگ دوم جهانی از دل خاکسترهای «جنگ بزرگ» سر بر میآورد. در این جنگ بود که آمریکا به عنوان نخستین دولت تاریخ جهان از بمب هستهای علیه ژاپن استفاده کرده و هیروشیما- ناکازاکی را با خاک یکسان کرد. با پایان جنگ جهانی دوم بار دیگر لیبرالها سعی کردند با تاکید بر برپایی «نهادهای برتن وودز»، «تجارت آزاد»، «سازمانها و رژیمهای بینالمللی» و «صلح دموکراتیک» محیط آنارشیک جهانی را از بین ببرند و صلح ابدی ایجاد کنند؛ اما واقعیتهای جنگ سرد و جنگهای کره، ویتنام و … نشان داد که همچنان رئالیسم تئوری بهتری برای توضیح مناسبات جهانی است.
پس از سقوط شوروی و فروپاشی بلوک شرق، بسیاری از اندیشمندان لیبرال مانند فرانسیس فوکویاما ندای پایان تاریخ سر دادند و ایدئولوژی لیبرال دموکراسی را تنها مدل حکمرانی و آمریکا تنها ابر قدرت جهان دانستند. سایه ایدئولوژی لیبرالیسم در آن دوران به قدری گسترده بود که گفتمان «تهاجمی» و «توسعهطلبانه» را در سیاست خارجی آمریکا تقویت کرد. در دکترین سیاست خارجی بوش پسر کشورها به گروه «جهان آزاد» و «دولتهای یاغی» تقسیم شدند. در نگاه نئومحافظهکاران در کاخ سفید تغییر نظام سیاسی کشورهای غیرهمسو و گسترش لیبرالیسم به هر قیمتی حتی جنگ یکجانبه و استراتژی حمله پیشدستانه دنبال شد. تضعیف چندجانبهگرایی، کند شدن روند جهانی شدن، ظهور چین به عنوان بلوک اقتصادی و روسیه عنوان قدرتی ژئوپلیتیکی، افزایش رقابتها و تنشهای منطقهای، آغاز بحران اوکراین و … نشان از بازگشت منطق رئالیسم بر روابط بینالملل و افزایش احتمال وقوع جنگ هستهای در نقاط مختلف جهان را تقویت کرده است.
بر لبه تیغ
با وجود تضعیف نهادهای بینالمللی و رژیمهای حقوقی اما برخی کارشناسان معتقدند که ضامن اجرای معاهداتی همچون «ان پی تی» قدرتهای بزرگ جهانی (اعضای شورای امنیت سازمان ملل) هستند. به عبارت دیگر ضامن اجرای قطعنامههای شورای امنیت یا معاهدات بینالمللی قدرتهایی هستند که خود دارای سلاح هستهای میباشند. با این حال روند تحولات جهانی به سمتی پیش میرود که امکان وقوع درگیری میان قدرتها و احتمال استفاده از تسلیحات هستهای افزایش پیدا میکند. در شرایطی که روسیه و غرب در جبهه اوکراین، چین و آمریکا در تایوان روبهروی هم صف آرایی کردند؛ سطح همکاری قدرتها کاهش یافته و ضمانت اجرای معاهدات راهبردی مانند منع گسترش سلاحهای هستهای تضعیف شده است.
به عنوان مثال با تشدید درگیریها در اوکراین ممکن است تا روسیه برای تضعیف ساختارهای دفاعی کی یف از تسلیحات تاکتیکی اتمی استفاده کند. این احتمال پس از آن مطرح شد که مقامات کرملین، در صدر آنها ولادیمیر پوتین از جدی بودن گزینه پاسخ هستهای سخن گفتند. دیگر سناریو قوی در میانه تشدید رقایت میان قدرتهای بزرگ، سو استفاده قدرتهای منطقهای مانند ترکیه یا عربستان از شرایط بینالمللی و حرکت به سمت ساخت تسلیحات هستهای است. با تحقق این سناریو احتمال برخورد هستهای میان قطبهای منطقهای افزایش پیدا خواهد کرد.
دیگر مانعی که سبب کاهش بازدارندگی «ان پی تی» میشود، لیست کشورهایی است که عضو این پیمان نیستند یا از آن خارج شدند. فعال شدن گسلهای تنش میان هند- پاکستان در منطقه جنوب آسیا، تشدید تنش میان کره شمالی با ژاپن و کره جنوبی، احتمال عملیات نظامی چین علیه تایوان و افزایش احتمال برخورد نظامی میان ایران و رژیم اسرائیل میتواند جهان را وارد دورانی پر تنش و خطرناک کند. هنگامی که دولتها براساس منطق «بقا» و «خودیاری» به دنبال مقابله اتمی با دشمن خود باشند، در صورت نبود اجماع میان قدرتهای جهانی، احتمال فعال شدن این گزینه بسیار افزایش مییابد.
بهره سخن
تاریخ روابط بینالملل نشان دهنده حاکمیت منطق «قدرت محوری»، «امنیت گرایی» و «منفعت جویی» و در یک کلام «رئالیسم» است. قطعنامههای شورای امنیت یا رژیمهای کنترل تسلیحات مانند «ان پی تی» تنها زمانی میتوانند کارایی داشته باشند که مورد تأیید و حمایت ابر قدرتهای جهانی باشند. با تشدید اختلافات میان سه ضلح قدرت جهانی یعنی آمریکا، چین و روسیه به نظر میرسد که به تدریج شکافها در محیط بینالمللی افزایش یافته و منجر به افزایش تنشها در محیط بینالمللی شود. در شرایطی که «ثبات» بینالمللی تحت الشعاع منازعه قدرتها قرار بگیرد آنگاه احتمال مسابقه تسلیحاتی، ساخت بمب اتمی و برخورد هستهای میان کشورهای جهان افزایش پیدا میکند. به عبارت دیگر پیمانهایی همچون «ان پی تی» زمانی میتواند کارایی داشته باشد و جلوی وقوع تراژدیهایی همچون جنگ هستهای را بگیرد که روابط میان قدرتها «عادی» و «کم تنش» باشد.
* محمد بیات، کارشناس مسائل بین الملل