خبرگزاری مهر - گروه استانها- فاطمه سادات مصطفوی: خوشا آنان که در راه معبود در خون غلیتدند و آنان که با عشق به سالار شهیدان شهادت را پذیرفتند و خوشا به حال کسانی که عقل و ایمان را سلاح خود دانسته و با ایثارگری آن را تقویت بخشیدند.
شهادت اوج کمال است آنگاه که انسان تمام هستی خود را یکجا نثار معبود میکند و قطره وجودش به دریای بیکران هستی مطلق میپیوندد.
شهید مصداق عینی شهادت است که با انتخاب آگاهانه و در کمال خلوص هستی خود را یکجا به آفریدگار جهان تقدیم میکند و به سر چشمه بقا و حیات پیوند مییابد.
امام خمینی (ره) در رابطه با شهدا میفرماید از شهدا نمیشود چیزی گفت، شهدا شمع محفل دوستاناند، شهدا در قهقهی مستانهشان و در شادی وصولشان «عِندَ رَبِّهم یُرزَقون» هستند و از «نفوس مطمئنهای» هستند که مورد خطاب «فادخُلی فی عبادی وادخُلی جَنَّتی» پروردگارند، اینجا صحبت از عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش بر خود میشکافد.
تلاش و پشتکار و غیرت دینی جوانان، توکل و صبر و زیرکی بر قلب و روح جوانان انقلابی رسوخ کرده و خروجی آن به شهادت رقم خورده است، تقوای این اسطورهها بی مثال بوده است.
شهید علی انصاری، شهید انقلاب کرمانشاهی که ۲ ماه قبل از پیروزی انقلاب در سن ۱۸ سالگی به شهادت رسید، شهیدی که به یقین رسیده بود که حاکمان وقت تنها تباهی به وجود میآورند و در زیر بیرق یزید زمان سینه نباید زد و فریاد داد خواهی سر داد.
شهید علی انصاری از فرزندان امام خمینی (ره) بود و به گونهای که رهبر انقلاب فرموده بودن یاران من در گهواره خوابیدهاند، شهید علی انصاری مشتاق جهاد فی سبیل الله و در آرزوی شهادت بود.
پای صحبتهای خواهر شهید مینشینیم تا بلکه بتوانیم قطرهای از دریای شهیدان را بشناسیم و عمل و کردار خود را به آنها نزدیک کنیم.
شهیدی که تنها آرزویش شهادت بود
طاهره انصاری خواهر شهید علی انصاری بیان کرد: شهید علی در چهارم آبانماه سال ۱۳۳۹ در خانوادهای مذهبی و علمایی متولد شد، هدیهای بی بدیل برای پدر و مادر بود، پدر مداح اهل بیت و مادر با رعایت حجاب و فرامین دینی هر کدام جداگانه الگو برای برادر بودند.
وی افزود: با توجه به اینکه چند سالی از برادر خود کوچکتر بودم ولی در زمان کودکی به گونهای با من صحبت میکردند که انگار از زبان خود من با من صحبت میکنند و آن صحبتها در ذهن و قلب من باقی مانده است.
انصاری گفت: علی آقا مبارزات خود را از سال ۵۶ علنی کرده بود و در خانوادهای رشد کرد که اکثریت مبارز بودند و پدر بر منابر در مورد انقلاب صحبت میکردند و مبلغ در تظاهرات بودند.
خواهر شهید ادامه داد: شهید در رشته ریاضی تحصیل کرد و مقطع دبیرستان خود را تا سوم دبیرستان در مدرسه مکرم درس خواند و سال چهارم را در مدرسه محمد رضا پهلوی آن زمان شروع کرد.
وی افزود: خط بسیار زیبایی داشتند و آثاری را در دفتر جبر و ریاضی خود بر جای گذاشته بودند به دلیل بد شدن حال مادرم بعد از شهادت برادر بزرگترم تمامی وسایل شهید را به مسجد اهدا کرد به همین خاطر نتوانستیم وصیت نامهای از شهید به یادگار داشته باشیم ولی اعتقادات خود را در گوشه و کنار دفتر و کتابهای خود به یادگار گذاشتند.
انصاری گفت: به گفته مادرم علی در محرم سال ۵۷ مشکی نمیپوشید و لباس سفید بر تن داشت، روز عاشورای سال ۵۷ تظاهرات گستردهای ایجاد شد و شهید علی غمگین و ناراحت به منزل آمده و میگویند میخواستم لباس سفید تنم با خون بدنم گلگون شود و مادرم در جوابش بی اختیار گفته هر کس هر آرزوای دارد به آرزویش برسد.
خواهر شهید انصاری تعریف میکند: روز ۲۲ آذر سال ۵۷ که با دوازدهم محرم مصادف بود را کاملاً یادم است صبح از خواب بیدار شدند و حمام رفتند و با توجهای که مادرم داشت از ابتدای محرم غسل شهادت انجام داده و روز ۱۲ محرم هم غسل شهادت خود را انجام دادند.
وی ادامه داد: سر صبحانه با من شوخی کرده و با مادر خیلی بیشتر از قبل صحبت کردند، همیشه هنگام خروج از منزل مادر به ایشان میگفتند وسیلهای را برای منزل تهیه کنند و شهید علی هم به مقدار نیاز آن روز مایحتاج روزانه را تهیه میکرد ولی آن روز مادر به علی خریدی نداد.
انصاری بیان کرد: حسینیه آقای جلیلی ۱۲ روز اول محرم صبحها مراسم داشتند و شهید علی به آنجا رفت یکی از سخنرانهای حسینیه پدرم بود و پدرم تعریف میکند که علی را دیدم و به او گفتم که منزل نمیآیی و ایشان گفتن بعداً میآیم.
خواهر شهید گفت: علی چون مبارزات گستردهای از جمله پایین کشیدن تابلوی مدرسه محمد رضا پهلوی و تغییر نام به امام خمینی و بالا بردن تابلو در چند مرحله داشت آقای جلیلی به پدرم یادآوری کرده بودند که ساواک به دنبال علی است و مراقب او باشیم.
وی افزود: صبح روز ۱۲ محرم بعد از مراسم حسینیه، علی در جمع عزاداران سخنرانی کرده و فریاد بر علیه ظلم و کفر سر میدهد و سخنان امام خمینی (ره) را یاد آور میشود.
انصاری خاطر نشان کرد: علی مردم را به تظاهرات علیه رژیم منحوس پهلوی دعوت میکند و مردم هم دعوت او را لبیک گفته و به سوی خیابان جلیلی راه میافتند و روبهروی مسجد امام حسن مجتبی (ع) کنونی میرسند.
وی بیان کرد: آن زمانی که فریاد الله اکبر خمینی رهبر سر میداد و مرگ بر شاه میگفت و سنگهای درون جیب خود را به طرف مزدوران پهلوی نشانه میرفت یک نبرد نابرابر اتفاق افتاد، نبرد نابرابر سنگ در برابر گلوله، گلولهای از سرب داغ و برای یک هدف از پیش تعیین شده و آن هم برای قلب پر مهر علی بود.
خواهر شهید در ادامه تعریف میکند: گلولهای که قلب علی را شکافته و طاقت ماندن در قلبی که حب اهل بیت (ع) را در خود داشته را ندارد و از پس مهرهها بیرون میآید، گلولهای از جنس ژ ۳ یعنی هدف ورودی خیلی کوچک به گونهای که کل مهرهها را از بین برده بود.
شهدا تا پای جان از انقلاب اسلامی در برابر رژیم پهلوی دفاع کردند
وی گفت: به دلیل اینکه پیکر شهید علی به دست ساواک نیفتد و پول تیر طلب نکنند دوستان علی پیکر را تا مسجد صباغ خیابان بهار میآورند.
انصاری افزود: پدر از اینکه علی به خانه نیامده بود نگران بود و چون ظهر باید به منبر میرفت غذا خورده و یک استراحت کوتاهی انجام دادند و مادر هم به نماز ایستاد تا علی سالم به منزل برگردد.
وی ادامه داد: زنگ در را زدند پدر برای باز کردن در رفت و با پیکر بی جان علی برگشت و آن را در جایی گذاشت که مادرم دست بر دعا برداشته بود و علی را میخواست با حالت کودکی نگاهش میکردم و احساس میکردم که زنده است و لبخند بر لب دارد.
انصاری گفت: نگاهم به پیراهن علی افتاد و تفسیری که در ذهنم دارم این است علی میخواست با لباس سفیدش سرخی گل سینهاش زیباتر رخ بنماید.
خواهر شهید بیان کرد: بعد از دیدن پیکر علی مادرم از حال رفت و پدر در تلاش بود که هر چه زودتر علی را دفن کند تا به دست ساواک نیفتد و به پیشنهاد یکی از دوستان مقبره شماره هفت را به علی اختصاص دادند.
انصاری گفت: علی در روز ۲۲ آذر سال ۱۳۵۷ مصادف با ۱۲ محرم به آرزوی شهادت خود رسید و نگاهش آنچنان محتاج رسیدن به وصال بود که کوله بار بسته بود و یقین داشت که دعایش مستجاب میشود و نماز عشق را با وضوی خون خواهد خواند.