شیراز- شاعران مانند سایر اقشار کشور با سرایش شعر، با مردم شیراز و کشور همدردی کردند.

خبرگزاری مهر - گروه استان‌ها: واکنش‌ها به شهادت ۱۳ نفر و مجروح شدن ۱۹ نفر از مردم در حمله تروریستی داعش در شاهچراغ (ع) ادامه دارد.

اهالی قلم همچنان این جنایت جگرسوز را در قالب نثر، شعر و داستانک تصویر سازی می‌کنند.

شاعران کشور نیز مانند سایر اهالی ادب و فرهنگ برای حمله تروریستی شاهچراغ (ع) شعر سروده اند.

احمد رفیعی وردنجانی

خوشا به حال قشنگت شهید شاهچراغ

خدا برای تو آغوش رایگان وا کرد

سیده فرشته حسینی

غم است و هرچه بگویم از این قضیه کم است
نگو دروغ که راوی کبوتر حرم است

به بال خونی گلدسته‌ی حرم بنگر
از این شهادت صادق چه شاهدی بهتر

شکسته آینه کاری عزا گرفته حرم
به دوش پیکر زوار را گرفته حرم

اگر چه جسم شهیدان ورق ورق شده است
ولی زیارت زائر قبول حق شده است

کجاست آنکه تسلی دهد دل ما را
که غم گرفته دل احمد ابن موسی را

به این شکسته دلی ای شکسته دل تو مساز
تفألی بزن اینک به خواجه شیراز

تفألی زدم و گریه کرد دیوان، گفت
شکسته سینه‌ی حافط ز داغ ایران گفت:

«ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون است»

ز جام غم، می لعلی که میخورم خون است
در این عزا دل حافظ غمین و محزون است

چه کرده اند که امروز ما پر از درد است
چه کرده اند که رخسار لاله‌ها زرد است

در این زمانه سفله دگر دلی خوش نیست
و کام سعدی شیرین سخن، پر از تلخی است

دلا خموش، دلا خون بخور، در این غوغا
که گفته سعدی شیراز اینچنین غم تو را:

«دل شکسته که مرهم نهد دگر بارش؟
یتیم خسته که از پای برکند خارش؟»

حریم دوست همیشه محل احرام است
گلوله خورده ببین کودکی که بی نام است

گلوله خورده خدایا سرور و سبزی باغ
گرفته شاه خراسان عزای شاهچراغ

و خادمی که از این داغ شعله ور شده بود
شهید بود و در آن دم شهید تر شده بود

گلوله خورده در این بین نخبه ی ایران
آهای نخبه پرستان کجاست غیرت تان

به تیغ جهل تن نخبه پاره شد افسوس
رواست شروه بخواند نصیر دین در توس

گلوله خورده زن مهربان آبادی
کجاست مدعی حقه‌ی زن آزادی

گلوله می‌زند و سینه منفجر شده است
دوباره درد در این خطه منتشر شده است

مباد مرثیه ما را اسیر غم سازد
حماسه شهدا را مباد کم سازد

و روی سرخ شقایق مباد زرد شود
و خون گرم شهیدان مباد سرد شود

به دشمنان قسم خورده حرف ما این است
که ضرب سیلی مردم مهیب و سنگین است

حسن میرزانیا

چرا چشمان «ارتینم» غمین است؟
چرا پس مادرش نقش زمین است؟
چرا غم همدم روز وشبش شد!
مگر «زن، زندگی، ازادی» این است؟

سیدمحمدجواد شرافت

دلت را داغ‌ها در بر کشیدند..
به خون و خاک و خاکستر کشیدند

سه غم آمد سراغت هر سه یکبار!
پدر.. مادر.. برادر.. پر کشیدند..

رضا طبیب زاده

شتک زده‌ست به خورشید خونِ بسیاران
بر آسمان که شنیده‌ست از زمین باران؟

محمد مرادی

لاله‌های شکفته در شیراز
عطر و رنگ بهار داده به باغ
رو به محراب نور وا شده: سرخ
گل ِ گلدسته‌های شاه چراغ

بانگ خون و حماسه می‌آید
از گلوی حماسه‌خوانی ما
باز آواز کوچ پیچیده
در تکاپوی / هیا هوی آسمانی ما

باد از باغ اشک زائرها
دستمالی سپید آورده
از مسیر کبوتران حرم
کاروانی شهید آورده

طلا کاظمی

شیرازُ میگن؛ تَش افتاده میونِ باغِش
می سوزه دلِ یه عالمی سی شاچراغِش
بلبل تو کوچا تو پس کوچا زد زیر گریه
از شهر چه خبر؟ یه داعشی اومد سراغش

ابوالقاسم سیفی

خوشا شاهچراغ و شور و حالش
خوشا عطر شهید و پرّ و بالش

در باغ شهادت باز باز است
خوشا شیراز و وصف بی‌مثالش

اسماً میرشکاری فرد

به روی سینه شیراز داغ است
ولی از لاله‌ها این شهر باغ است
چراغانی ست این شام غریبان
اگر صاحب عزا شاهِ چراغ است