خبرگزاری مهر، گروه بین الملل: «پاپ فرانسیس» رهبر کاتولیکهای جهان قرار است سوم نوامبر، مصادف با ۱۲ آبان ماه به بحرین سفر کند. این سفر سر و صدای زیادی در شبکههای اجتماعی به راه انداخته زیرا سفر وی برای شرکت در نشست گفت وگوی شرق و غرب است که علمای مذهبی از سراسر جهان به این نشست دعوت میشوند.
بسیاری از مخالفان نظام آلخلیفه معتقدند که سفر پاپ فرانسیس و دیدار وی با پادشاه بحرین به نوعی در راستای مشروعیت بخشی به نظام آل خلیفه است؛ نظامی که با اشکالات و اتهامات زیادی مواجه است. در بحرین بسیاری از مخالفان نظام در زندان به سر میبرند؛ بسیاری سلب تابعیت شدهاند و شمار زیادی از مردم این کشور با شدیدترین سرکوبها مواجه هستند.
شایان ذکر است که بحرین دارای اکثریت جمعیت شیعه است اما اقلیت آل خلیفه یا به بیان بهتر رژیم آل سعود به شیعیان حکومت میکنند. به همین دلیل مخالفتها با این سفر یا حتی درخواستها در طول این سفر بسیار زیاد شدهاست.
امروز در این نشست برای بحث و تبادل نظر در این زمینه میزبان سه تن از کارشناسان این حوزه هستیم. آقای «باقر درویش» رئیس انجمن حقوق بشر بحرین که از طریق تماس ویدئویی با ایشان در ارتباط خواهیم بود، آقای «رضا میرابیان» سفیر پیشین ایران در کویت و دکتر «حسین آجرلو» کارشناس ارشد مسائل غرب آسیا مهمانان نشست هستند. متن کامل نشست در ادامه میآید؛
* سفر پاپ فرانسیس به بحرین بسیار خبرساز شدهاست و بسیاری از معترضان به حکومت آلخلیفه نامههایی نوشته یا کمپینهایی در اعتراض به این سفر تشکیل دادهاند. دلیل این حجم از حساسیت به سفر پاپ فرانسیس چه میتواند باشد؟
میرابیان: من در حال فکر کردن به این بودم که آیا پاپ تا کنون بهجز عراق به کشور عربی دیگری سفر کرده یا خیر. حتی سفر وی به عراق هم به دلیل جایگاه آیتالله سیستانی بود. در دیدار پاپ با آیتالله سیستانی، موضوعاتی در خصوص تقریب ادیان، تقریب مذاهب یا صلح و آشتی بیان شد اما ایشان در پاسخ به این گفتهها، بسیار بهجا و بهموقع درباره ظلم و تجاوز اسرائیل مواضع خود را مطرح کرد. این کار بسیار بزرگی بود که حتی خود پاپ هم انتظار آن را نداشت که چنین صحبتی از طرف آیتالله سیستانی مطرح شود.
حال سوال اینجاست که چرا پاپ بحرین را برای سفر انتخاب کردهاست؟ اگر هدف او مطرح کردن بحث ادیان بود که مکه یا ریاض را برای سفر انتخاب میکرد. یا حتی به مصر سفر میکرد زیرا دانشگاه الازهر در آنجا است. یا حتی کشورهای مسلمان عربی دیگری را انتخاب میکرد که جمعیت بالایی داشتهباشند. از طرف دیگر، سفر به بحرین در حالی صورت میگیرد که بحرین بدترین کارنامه را در زمینه حقوق بشر داشتهاست. بعد از اسرائیل، تنها کشوری که تابعیت شهروندان خود را به رسمیت نمیشناسد، سلب تابعیت کرده و حتی شهروندان را از کشور اخراج میکند، بحرین است. تا به حال چنین اقدامی علیه شهروندان در یک کشور دیده نشده است.
البته در دوران صدام به دلیل دشمنی که با جمهوری اسلامی داشت این اتفاق رخ دادهبود.
درباره اینکه چرا بحرین چنین اقدامی میکند، گمان میکنم لابی صهیونیست در این سفر دخیل است. لابی صهیونیست در کشورهای عرب همچون اردن و مصر که از قبل توافقی با اسرائیل کرده بودند، وجود داشت اما این نفوذ در دیگر کشورهای عرب همچون امارات، بحرین و مغرب طبق توافق «آبراهام» افزایش یافت و این کشورها نیز زیر چتر عادی سازی روابط قرار گرفتند. در حال حاضر بحرین کشوری است که نزدیکترین رابطه سیاسی، فرهنگی، امنیتی و نظامی را با اسرائیل دارد. کار به جایی رسیده که وزیر میراث فرهنگی بحرین که عضو خاندان خلیفه است، برای اینکه در سفارت آمریکا از وی دعوت به عمل آمده بود و حاضر نشد به سفیر آمریکا دست بدهد و همچنین متوجه شده بود که سفیر اسرائیل هم در جمع حضور دارد، مراسم را ترک کرد. این وزیر ۴۸ ساعت بعد برکنار شد. این نشان میدهد که لابی صهیونیست در بحرین زیاد شدهاست.
بعد از اینکه رژیم صهیونیستی از سنتکام اروپا به سنتکام منطقه خلیج فارس منتقل شد، این رژیم به این بهانه یک فرستاده ویژه، افسر دریایی را به بحرین میفرستد و در سنتکام نیروهای مرکزی آمریکا که مقر آنان بحرین است، مستقر میشود؛ موضوعی که هیچگاه سابقه نداشتهاست. کمی بعد، یک نشانه دیگر میبینیم. نشستی تحت عنوان «کنفرانس کشاورزی برای سرزمینهای صحرایی و دریایی» در «ایلات» شهری در جنوب اسرائیل برگزار شد که از اکثر کشورها همچون امارات، بحرین، مغرب و اردن دعوت به عمل آمد اما هیچکدام از کشورها به جز بحرین وزیر خود را به این همایش نمیفرستند و فقط یک فرستاده از این کشورها در مراسم شرکت میکند. تنها وزیر بحرین بود که در این کنفرانس حضور یافت. در این مراسم، وزیر کشاورزی اسرائیل و بحرین یک موافقتنامه با یکدیگر امضا میکنند که وزیر کشاورزی اسرائیل از آن به عنوان موافقتنامه تاریخی با کشور بحرین یاد میکند.
این سطح نزدیک روابط و لابی قوی اسرائیل و بحرین را میرساند. یا به عنوان مثال، به مناسبت دومین سالگرد توافق آبراهام، مراسمی در بحرین برگزار میشود و بنا بر پیشنهاد سفیر آمریکا و اسرائیل در بحرین، ۴۰ تن از چتربازان آمریکا، اسرائیل، بحرین و امارات از آسمان در خاک بحرین فرود میآیند. این کار سمبلیک نه در امارات یا مغرب بلکه در بحرین صورت میگیرد که به دلیل وجود روابط تنگاتنگ آنان است.
جالب است که نمایشگاه صنایع هوایی اسرائیل برای اولین بار در بحرین برگزار میشود. که این بیسابقه است. شاهد آن بودیم که به مناسبت دومین سالگرد توافق آبراهام، تعدادی هنرمند یا هنرمندنما به سفارت اسرائیل رفتند و از اسرائیل تعهد میگیرند که فیلم و گزارش این خبر داخل سفارت اسرائیل پخش نشود. اسرائیل همانطور که کشورهای دیگر را فریب میدهد و پس از لابی با آنها خبر ملاقات با سران کشورهای عربی را خودش منتشر و آن مقامات عرب را بیحیثیت میکند، همین کار را با این هنرمندان انجام میدهد. سفیر اسرائیل عکس و گزارش ملاقات داخل سفارت را منتشر میکند. کار به جایی میرسد که اتحادیه هنرمندان کویت به شدت این اقدام آنها را محکوم میکند و سپس آنان را تحریم کرده و از دولت کویت میخواهند که این افراد را به کویت راه ندهند.
این مجموعه فاکتورهایی که بهوجود آمده، نشان میدهد بحرینیها در واقع امنیت خود در منطقه را از اسرائیل طلب میکنند. شاید این مأموریت از طرف آمریکا به اسرائیل واگذار شده که حمایت بحرین را در اختیار بگیرد. به عبارت دیگر بحرینیها بیش از سایر کشورها متکی به حمایت اسرائیل هستند.
در گذشته یکی از افتخارات بحرینیها این بود که زیر چتر حمایت برادر بزرگ خود یعنی عربستان هستند اما اکنون اینطور احساس میشود که بحرینیها با حمایت آمریکا به تدریج به این سمت وسو سوق مییابند که کاملاً در اختیار اسرائیل قرار بگیرند. در گذشته یکی از افتخارات بحرینیها این بود که زیر چتر حمایت برادر بزرگ خود یعنی عربستان هستند اما اکنون اینطور احساس میشود که بحرینیها با حمایت آمریکا به تدریج به این سمت وسو سوق مییابند که کاملاً در اختیار اسرائیل قرار بگیرند. فکر میکنم فرستادن یک نماینده نظامی به سنتکام بحرین، بستن چند قرارداد و فرود نمادین چتربازان چهار کشور روی خاک بحرین میتواند چتر حمایتی را برای بحرین ایجاد کند. به نظر میرسد که این حدِ یقف نخواهد داشت. اماراتیها، اردنیها و مغربیها در روابط خود ملاحظاتی دارند اما بحرین کاملاً آشکارا با اسرائیل همراهی میکنند. موضوعی که نشاندهنده این است که عملاً این چتر حمایتی را پذیرفتهاند.
با توجه به همه این عوامل من احساس میکنم سفر پاپ به بحرین تحت هر عنوانی که روی آن بگذارند، توجیه دیگری ندارد. پاپ میتوانست وارد یک کشور مقدس اسلامی دیگر شود یا حتی به کشور غیر اسلامی اما با جمعیت بیشتر همچون مالزی، اندونزی، مصر و حتی اردن سفر کند. این سفر به بحرین نشانه خوبی نیست، ضمن اینکه پرونده حقوق بشر بحرین هم بسیار نامناسب و تیره است. ما در جهان کشوری که همچون بحرین پرونده سیاهی در زمینه حقوق بشر داشتهباشد نداریم، شاید تنها نمونه مشابه بحرین، پرونده حقوق بشری خود اسرائیل و رفتار وی با فلسطینیها باشد.
* هدف آل خلیفه از دعوت پاپ فرانسیس به کشورش چیست و وی از برگزاری نشست شرق و غرب چه اهدافی را دنبال میکند؟
آجرلو: در دنیای امروز واحدهای سیاسی گوناگونی ایجاد شدهاست. در گذشته و دوران قبلتر از دوره معاصر، اصولاً کشورهای کوچک وجود نداشتند، بلکه امپراطوریهایی وجود داشت که عرصه نظام بینالملل را شکل میداد. در دوران جدید بهویژه پس از جنگ جهانی دوم شاهد شکلگیری کشورهای کوچکی بودیم که اگرچه دارای استقلالی به معنای کم یعنی استقلال سیاسی از یک کشور خارجی را داشتند اما کشورهای کوچکی بودند.
هرچقدر این کشورهای کوچک بینالمللی شوند، توجهات به این کشورها بیشتر میشود و به یک منبع قدرت برای آنان تبدیل میشود. اینک اساساً خود بحرین تلاش میکند بین المللی شود. البته نمیتواند به کشوری همچون قطر برسد چون نه ثروت قطر و نه قدرت این کشور را دارد اما در سطحی ضعیفتر کارهایی میتواند انجام بدهد. مثلاً یکی از پایگاههای آمریکا را در مرزهای خود قرار دادهاست زیرا این اقدام به نوعی بحرین را بینالمللی میکند. البته به طور خاص این اقدام هدف داخلی نیز دارد.
دوماً بحرین اقداماتی انجام میدهد که طی آن خود را به یکی از فرومهای داخلی تبدیل میکند. به عنوان مثال شیخ سلمان بن ابراهیم آل خلیفه با حمایتهای بینالمللی سمت ریاست «ای اف سی» را دریافت میکند. یعنی این کشور بسیار کوچک میتواند با یکسری حمایتهای خارجی مقامات خود را در کرسیهایی در عرصه بینالملل وارد کند. یکی از این فرومها نیز، ایجاد فرومهای جدید ابتکاری است. همین بحث میزبانی نشست شرق و غرب یکی از این نمونهها است که بحرین میزبانی آن را بهعهده گرفتهاست.
حال سوال این است که چرا کشوری همچون ایالات متحده آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ از این کشور حمایت میکند؟ باید گفت به چند دلیل این حمایت صورت میگیرد. در عرصه بین المللی دو بخش وجود دارد: اول نظام بینالمللی است که در آن کشورها بر اساس قدرت نظامی و اقتصادی که دارند، دسته بندی میشوند. مثلاً ابرقدرتها، قدرتهای بزرگ و قدرتهای کوچک. اساساً قدرتهای ریز در نظام بینالملل جایگاهی ندارند. بخش دوم نظم بینالمللی است که بیشتر توسط قدرتهای بزرگ ایجاد میشود. این کشورهای بزرگ همچون آمریکا، نهادهایی را شکل میدهند که به نظمی که در عرصه بینالمللی ایجاد کردهاند، کمک کند. به عنوان مثال آمریکا بانک جهانی را شکل میدهد یا رژیمهایی را ایجاد میکند و سپس آنها را برای گسترش هژمونی خودش بسط میدهد. آمریکا برای رسیدن به نظمی که در منطقه ایجاد میکند، به بازیگرانی که همسو با این نظم هستند و در چارچوب آن بازی میکنند، امتیازاتی ارائه میدهد و برای آنان یک وجهه بینالمللی ایجاد میکند.
اگر قرار بر گفت وگو بود اکنون کشورهایی هستند که بافت جمعیتی چند بعدی دارند. مثلاً در مصر هم مسیحی و هم قبطی و مسلمان زندگی میکنند. یا کشوری مثل عراق چند وجهی است و از مذهبها و نژادهای مختلف در آن زندگی میکنند. اگر هم بحث جهان اسلام باشد که باز عربستان سعودی یک کشور مطرح در این زمینه بود. دلیل انتخاب بحرین به عنوان مقصد سفر این بود که این کشور بیش از دیگران در چارچوب نظم مورد نظر بازی میکند که باعث شده امتیازاتی دریافت کند.
اساساً قرار است در این کنفرانس به نوعی نمایندگان مختلف شرکت کنند. اکثر کشورهای منطقه یعنی آنهایی که جمعیت بالایی دارند و قابلیت بیشتری دارند، زیر بار چنین جلسهای نمیروند زیرا باید میزبان نشست شوند و از آن طرف به مردم پاسخگو باشند. رژیم آل خلیفه با برگزاری این نشست نشان داد که حتی پایههای مردمی نیز برای وی مهم نیست زیرا میخواهد میزبان صهیونیستها باشد و پاسخگوی مردم نیز نباشد.
در مجموع به نظر من برگزاری این نشست در بحرین به دلیل بازیگری این کشور در چارچوب نظم بینالمللی آمریکا، غرب و صهیونیستها است. نکته جالب این است که میخواهند این نشست را در مقابل گفتمان اصلی که در منطقه با نام گفتمان انقلاب اسلامی وجود دارد قرار دهند. این گفتمان انقلاب اسلامی در ذات خود تفاهم را دارد. در مجموع به نظر من برگزاری این نشست در بحرین به دلیل بازیگری این کشور در چارچوب نظم بینالمللی آمریکا، غرب و صهیونیستها است. نکته جالب این است که میخواهند این نشست را در مقابل گفتمان اصلی که در منطقه با نام گفتمان انقلاب اسلامی وجود دارد قرار دهند. این گفتمان انقلاب اسلامی در ذات خود تفاهم را دارد. به عنوان مثال، خیلیها تلاش دارند که جبهه مقاومت را شیعی نشان دهند اما جالب این است که مهمترین هدف این جبهه مقاومت، آزاد سازی مناطقی است که همچون بیتالمقدس غیرشیعی هستند.
مهمترین متحدین گروههای مقاومت اهل سنت هستند. بخشی از نیروهایی که در قالب نیروهای مردمی یمن مطرح میشوند، شیعیان زیدی اند اما بخش دیگری از آنها اهل سنت هستند. همچنین، در عراق و سوریه همین جبهه مقاومت از حامیان اصلی مسیحیان شرق هستند. اگر جبهه مقاومت نبود مسیحیت شرق را صهیونیستها و گروههای تکفیری در قالب پروژههای مختلف از بین برده بودند. جالب اینکه اکثریت احزاب مسیحیت در لبنان به عنوان نماد مسیحیت شرق جزئی از جبهه مقاومت هستند. بنابراین، آمریکا و اسرائیل در تلاشند در مقابل این گفتمان اصیل منطقهای به نوعی رقیبسازی انجام دهند. از طرفی انتخاب بحرین به عنوان میزبان نشست یعنی توهین به ادیان و اقوام. زیرا این کشور از ارائه حداقلترین حقوق به مردمش پرهیز میکند.
سلب تابعیت یکی از بدترین اقداماتی است که بحرین علیه مردمش انجام میدهد زیرا فرد خانواده دارد و دچار مشکلات زیادی میشود. حتی اگر فردی بخواهد به کشور دیگری پناهنده شود باید تابعیت داشته باشد و بگوید که تابعیت کجا را دارد اما با سلب تابعیت حتی این امکان هم از افراد گرفته میشود. این امر اکنون در صدر مناقشات بینالمللی قرار دارد. این موضوع حتی از حق حیات نیز مهمتر است. اکنون کشوری که حقوق اساسی افراد را به رسمیت نمیشناسد و آن را سلب میکند، نماینده برگزاری این نشست شده است.
از طرف دیگر، موضوع بعدی که باید به آن اشاره کرد، مربوط به سفر خود پاپ است. پاپ تلاش دارد یک وجهه حقوق بشری داشتهباشد و در مناقشات مختلف نقش میانه داشته باشد و بتواند حمایت کند. در واقع این کارکرد مثبتی است که بارها تأثیر آن را دیدهایم. به نظر من بهویژه بعد از بحران اوکراین و یمن مشخص شد که حتی جایگاه پاپ هم تحت تأثیر برسازیهای نظام بینالملل قرار میگیرد. پاپ تلاش دارد یک وجهه حقوق بشری داشتهباشد و در مناقشات مختلف نقش میانه داشته باشد و بتواند حمایت کند. در واقع این کارکرد مثبتی است که بارها تأثیر آن را دیدهایم. به نظر من بهویژه بعد از بحران اوکراین و یمن مشخص شد که حتی جایگاه پاپ هم تحت تأثیر برسازیهای نظام بینالملل قرار میگیرد. به عنوان مثال، پاپ در بحث یمن اگرچه اشاراتی داشته و خواهان توقف درگیریها شد اما در بحث اوکراین جدیتر وارد شد. این استانداردهای دوگانه نیز در رفتار آنان قابل مشاهده است.
البته این تشخیص خود پاپ است که چگونه رفتار کند اما به نظر میرسد مشاورانی که در این جهت هستند و شاید هدف آنان ابتذال این مقام باشد نیز در این تصمیم نقش داشتند زیرا اگر به نوعی کوچکترین مشاوره درستی داده میشد شاید این اتفاق رخ نمیداد. در یک جمعبندی باید گفت این تصمیم را میتوان حاصل ارائه یک امتیاز از طرف یک قدرت بزرگ به بحرین برای عمق بخشی به نظم آمریکایی و به تبع آن اسرائیل در منطقه و همچنین مقابله با نقطه مقابل آن یعنی محور مقاومت بدانیم.
* کشورهای حاشیه خلیج فارس هر کدام دستکم یکی از ویژگیهای قدرت را دارند. به عنوان مثال، عمان خود را به یک مرکز گفت وگو در منطقه تبدیل کردهاست. قطر بیشترین سرمایه منطقه را در دست دارد و به لحاظ رسانهای بسیار قدرتمند است. امارات اقتصاد قوی دارد و کویت انتخابات تا حدودی آزاد دارد. به عبارتی همه کشورها یکی از ویژگیها را دارند اما هرچه جست وجو کردم بحرین هیچ ویژگی شایان توجهی از قدرتمندی را نداشت. بحرین یک کشور کوچک است که اقلیت بر اکثریت حکومت میکند. همچنین بیشترین ظلم و تبعید را دارد که تنها نمونه مشابه آن رژیم صهیونیستی است. بنابراین تمام این رفتارها با هدف جبران مشروعیتِ نداشته است. آقای میرابیان لطفاً کمی درباره وضعیت حقوق بشر در بحرین، وضعیت مسلمانان و اینکه سلب تابعیت در این کشور با چه هدفی صورت میگیرد صحبت کنید؟
میرابیان: شیعیان در جاهای دیگر هم مظلوم هستند، به عنوان مثال در افغانستان اما نمونه دیگری جز بحرین نداریم که مسلمانان در اکثریت باشند و مظلوم هم باشند. بالای ۷۰ درصد از جمعیت این کشور در سالهای قبل شیعه بودند اما با یک سیستم تبعیضی نژادی- مذهبی، نژادی-قومی و یا نژادی- قبیلهای و یک نظام بسته به تدریج سلب تابعیت میشوند و به ازای چند برابر آن به مردم کشورهای دیگر تابعیت میدهد. جالب است که از یمن، عربستان، اردن و حتی به هر فردی خارج از کشورهای مسلمان و عرب نیز تابعیت میدهند. یعنی به گونهای تابعیت را واگذار میکنند که این ترکیب جمعیت شیعه و سنی و حتی بحرینی و غیر بحرینی را بر هم میزنند.
با این حال این تغییر برای نظام بحرین اهمیتی ندارد زیرا قدرت را نه از مردم، پارلمان یا انتخابات بلکه از بیگانگان گرفتهاست. تا چندی پیش بزرگترین حامی این کشور آمریکا و در منطقه عربستان بود اما اکنون با چراغ سبز آمریکا بسیار بیپروا و بیپرده زیر چتر اسرائیل قرار گرفتهاست. تجربه نشان داده که چنین نظامهایی که قدرت خود را از خارج از مرزها میگیرند، حکومت با دوامی نخواهند داشت. شرایط بینالمللی و منطقهای نیز این را نشان میدهد.
برخی ادعا دارند که بحرین به این دلیل به آمریکا و عربستان متکی است زیرا از دخالتهای ایران هراس دارد. ایران تاکنون در این کشور دخالت نکرده است، حتی رهبر معظم انقلاب در صحبتهای خود به این مساله پرداختند و فرمودند که اگر ایران در امور بحرین دخالت میکرد که وضعیت بحرین این نبود. برخی ادعا دارند که بحرین به این دلیل به آمریکا و عربستان متکی است زیرا از دخالتهای ایران هراس دارد. ایران تاکنون در این کشور دخالت نکرده است، حتی رهبر معظم انقلاب در صحبتهای خود به این مساله پرداختند و فرمودند که اگر ایران در امور بحرین دخالت میکرد که وضعیت بحرین این نبود. اگر ایران دخالت داشت بحرین توسط عربستان اشغال نمیشد. بنابراین این یک بهانه است که نفوذ ایران در منطقه را بزرگ میکنند تا بعد استدلال کنند که چون کشور ضعیفی هستند نیاز به کمک و حمایت آمریکا و اسرائیل دارند. به نظر میرسد که دورنمای این موضوع توفیق آمیز نخواهد بود. سفر پاپ نیز چیزی به قدرت، وجهه و مشروعیت بحرین اضافه نخواهد کرد. با این اقدامات نظام نژادی- قومی بحرین اصلاح نخواهد شد. بحرین در نهایت باید مردم خود و اکثریت مذهبی- قومی کشورش را به رسمیت بشناسد.
* با توجه به این حجم از نقض حقوق بشری که در بحرین رخ میدهد اما در جامعه جهانی برخوردی با این کشور صورت نمیگیرد، به عبارتی موضوع سلب تابعیت فکر نمیکنم در هیچ قاموسی جایی داشتهباشد. چرا جامعه بینالمللی و حتی خود آمریکا که خود را مدعی حمایت از حقوق بشر میداند به هیچ عنوان حتی در ظاهر نیز به این موضوع دخالت نمیکند؟
آجرلو: در روابط بینالملل مربوط به کشورهایی که غربگرا هستند، چیزی که فرمان میدهد، منافع است. اولین چیزی که در روابط بینالملل مطرح میشود این است که منافع ملی چراغ راهنمای سیاست خارجی است. تمام بحثهایی که در این زمینه در سیاست خارجی مطرح میشود، ابزار است. بنابراین در نگاه غربیها حقوق بشر، دفاع از مظلومان، آزادی رسانه، دیپلماسی و حتی جنگ ابزاری برای رسیدن به منافع مورد نظر میشود. وقتی این آیتمها تبدیل به ابزار میشوند، رویکردها با یکدیگر متفاوت و دوگانه میشود.
بنابراین میبینیم در قبال بازیگری که با آنان همسو نیست و در چارچوب نظم و خواستههای آنان حرکت نمیکند، اگر کوچکترین اتفاقی در این کشورها بیفتد، با بدترین واکنشها به آن پاسخ میدهند اما در مقابل اگر اتفاق مشابهی در کشوری که در چارچوب خواستههای آنان حرکت میکند، بیفتد، آنان سکوت کرده و از کنار موضوع به سادگی گذر میکنند. در مورد مساله «جمال خاشقچی» روزنامه نگار منتقد سعودی نمونهای از این ماجرا است. «شیرین ابو عاقله» خبرنگار دارای پاسپورت آمریکایی که در فلسطین اشغالی در یک تیراندازی مستقیم به قتل رسید، از آن جمله است. آنان این را به منزله شکستن بالاترین ارزشها و آرمانها در زمینه حقوق بشر و آزادی بیان میدانند. در مقابل در بحرین به طور آشکارا سرکوب انجام میشود اما در رسانههای حامی نظام هیچ واکنش چشمگیری دیده نمیشود.
اینها نشان میدهد که در دیدگاه غربی در جبهه کشورهای موافق غرب هر رخدادی که به نفع آنان است به آن میپردازند و اگر بر خلاف منافع آنها باشد، آن را کمرنگ میکنند. در جبهه مخالف اما برعکس عمل میکنند که این استاندارد دوگانه را نشان میدهد. در زمان تحولات جهان عرب در بحرین انواع اتفاقاتی افتاد که میتوانست در سازمانهای بینالمللی حتی تحت منشور سازمان ملل قرار بگیرند. ما شاهد سرکوب هدفمند قومی، طایفهای و مذهبی در این کشور بودیم. این در منشور سازمان ملل دیگر دخالت محسوب نمیشود بلکه دفاع از حقوق بشر به شمار میرود.
اینها شرایطی است که در بحرین شاهد آن هستیم و نشان میدهد که این ژستهای حقوق بشری و امثال آنکه غرب ادعای آن را دارد اساساً ابزاری است برای تداوم منافع آنها. در همین بحران یمن که به عنوان نماد ظلم شناخته میشود، «آنتونیو گوترش» صراحتاً اعلام کرد که پرونده عربستان را به دلیل فشارهای دیپلماتیک و مالی نمیتوانیم بررسی کنیم. در مقابل پرونده یک کشور دیگر را به دلیل مسائل مختلف سعی دارند که به شورای امنیت بکشانند. وجود این استانداردهای دوگانه منجر شده حداقل کسانی که سعی دارند بیطرف به قضایا نگاه کنند به رویکردهای غربی و حتی گفت وگوهایی که انجام میدهند مشکوک کنند؛ تاجایی که برای آنها سوال ایجاد شود که در این اقدام غرب خیری وجود دارد یا خیر؟.
از میان این گفت وگوها طرحهایی همچون خاورمیانه بزرگ بهوجود آمدهاست که از قبل ۱۱ سپتامبر شروع شد و نتیجه آن یک جنگ بزرگ بین شیعه، سنی و مسیحی در جهان بود. ایجاد فضاهای اینچنینی نشان میدهد که منافع آنها ایجاب کرده که چنین فضایی را ایجاد کنند. منافع آنان در این نیست که اگر یک نظم حق طلبانهای وجود داشته باشد، آن را ترویج کنند بلکه فقط نظم مورد نظر آنان باید ترویج شود.
مثالی دیگر در بحران اوکراین مشهود است. برخوردی که با اقلیتهای نژادی در کشورهای اروپایی کردند و جالب است که اقلیتها را از قطار پیاده میکردند. این در حالی است که در کشور ما طی سالهایی که بحران افغانستان ایجاد شدهبود و مردم این کشور وارد ایران میشدند، با وجود اینکه کشور و هویتی شیعی بودیم ولی ما بر اساس قوانین مسلمانی رفتار کردیم و اجازه دادیم همه اقشار آنان وارد کشور شوند. در جنگ جهانی دوم ایران میزبان مهاجران لهستانی بود. فرهنگ و گفتمان اسلامی نشان میدهد که هیچ تفاوتی بین انسانها وجود ندارد اما در کشورهای آنان استانداردهای دوگانه وجود داشته و خواهد داشت.
* اسرائیل طی چند سال اخیر پروژه عادیسازی روابط با کشورهای همسایه را در پیش گرفتهاست. این رژیم با امارات و بحرین در منطقه خلیج فارس این طرح را به سرانجام رسانده و میبینیم که روابط آنان بسیار گسترده شده و حتی به تبادل سفیر تسری یافته است. با این وجود طبق نظرسنجیهای صورت گرفته، مردم هنوز به دلیل موضوع فلسطین مخالف این روابط هستند. در عربستان که مردم به شدت مخالفند و در کشورهای دیگر حوزه خلیج فارس نیز بر خلاف نظر حکام، مردم با این موضوع مخالفند. با توجه به تناقضی که بین نظر مردم و نظام این کشورها با روند عادیسازی وجود دارد، به نظر شما آینده طرح عادیسازی روابط بین اسرائیل و سایر کشورهای منطقه به کجا خواهد رسید؟
میرابیان: این طرح به بنبست خواهد رسید. بهترین الگو مصر است. «کمپ دیوید» مربوط به سال ۱۳۷۹ بود. سفیر اسرائیل هنوز میگوید من جایی برای زندگی ندارم و در هتل مستقر شده است زیرا کسی حاضر نیست خانه خود را به آنها اجاره دهد یا بفروشد. این شرایط سفیر اسرائیل در مصر است در کشورهای دیگر همچون اردن و به ویژه بحرین هم وضع به همین منوال است. نفرتی که از اسرائیل هست قطعاً در جهان اسلام به صورت مضاعف وجود دارد چون هم مسلمانند و هم عربها به عنوان خط مقدم درگیری با اسرائیل بودند. به ویژه اردن، مصر، سوریه و سرزمین مردم فلسطین. بنابراین در این ۶ ماه گذشته بسیاری از شرق شناسان، فیلسوفان، نظریهپردازان و مقامات ارشد، مقامات در حد نماینده مجلس، وزیر اسبق، نخست وزیر اسبق، رئیس اسبق موساد و… در مطبوعات عرب همه اعتراف کردند که اسرائیل رو به اضمحلال است و با این روند نمیتواند ادامه دهد. مردم اسرائیل باید بدانند که این کشور بدون ملت نیست و ملتی به نام مردم فلسطین را دارد.
بنابراین شما نمیتوانید واقعیت وجود مردمی که هزاران سال در یک کشور ریشه داشتهاند را نادیده بگیرید. در سال اولی که توافقنامه آبراهام امضا شده بود یک روزنامه اسرائیلی تراز تجاری و بازرگانی بین امارات و اسرائیل را مقایسه کرده و نوشته بود که ما به دنبال این بودیم پول اماراتیها را به کشور خود بیاوریم اما الان قضیه برعکس شده است زیرا اسرائیلیها در امارات سرمایه گذاری میکنند چرا که اسرائیل ناامن است. بعد نوشته است که متأسفانه امارتهای دیگر نیز همچون رأس الخیمه، شارجه، ام القوین و عجمان با اسرائیل دشمنی دارند و این رژیم در امارتهای امارات متحده حتی دبی هیچ جایگاهی ندارد. کل مبادلات بازرگانی در این یکسال حتی ۱۰۰ میلیون دلار هم نبوده است و همین مبادله ناچیز نیز از اسرائیل به امارات بوده است.
بنابراینبه نظر من اسرائیل هیچ جایگاهی نه در جهان اسلام، نه در جهان عرب و نه مشخصاً در کشور همسایه سرزمینهای اشغالی در گذشته نداشته و در آینده هم نخواهد داشت. این یک پیشگویی نیست بلکه واقعیتی است که توسط خود شرق شناسان و کارشناسان بیان شده است. به نظر من اسرائیل هیچ جایگاهی نه در جهان اسلام، نه در جهان عرب و نه مشخصاً در کشور همسایه سرزمینهای اشغالی در گذشته نداشته و در آینده هم نخواهد داشت. این یک پیشگویی نیست بلکه واقعیتی است که توسط خود شرق شناسان و کارشناسان بیان شده است.
* وضعیت حقوق بشر و وضعیت مخالفان بحرین در شرایط کنونی چگونه است و آیا آماری از تعداد شیعیانی که زندانی یا سلب تابعیت شدهاند، دارید؟
باقر درویش: حاکمیت بحرین در نظر دارد از سفر پاپ سو استفاده کرده و از طریق آن پرچم تسامح دینی را برافراشته کند. ابزار آنها در این مسیر رسانهها هستند که میخواهند روی واقعیتهایی که در جامعه بحرین وجود دارد سرپوش گذاشته و آن را طور دیگری نشان دهند. در چندماه آینده دو اتفاق مهم در بحرین رخ خواهد داد: یکی بحث انتخابات و دیگری بحث طرح مسئله حقوق بشری بحرین در سازمان ملل است که با توجه به اینها حاکمیت آل خلیفه تلاش دارد از این موضوع سوءاستفاده کند و در مسیر موفقیت در این ۲ موضوع تلاشی صورت دهد.
اکثر جریانهای سیاسی با انتخابات مخالفت کرده و آن را تحریم کرده اند زیرا جریان بسیار بدی را در گذشته با رژیم آل خلیفه داشتند و طی جریانهای رخ داده آنها از انتخابات حذف شدند. در انتخابات اخیر مشارکت مردم زیر ۳۵ درصد بوده است و آن چیزی که الان در انتخابات پیش رو قرار است رخ دهد یک سیاست سازمانیافته حذف سیاسی مخالفان از سوی رژیم آل خلیفه است. این رژیم تلاش دارد افرادی را که قرار است به مخالفانش تبدیل شوند از میدان به در میکند و حتی در این زمینه موضوع ارائه هویت به خارجیهای مقیم بحرین برای تغییر ترکیب جمعیت در این کشور و غلبه بر شیعیان را نیز به صورت سازمان یافته دنبال میکنند.
در واقع حاکمیت رژیم آل خلیفه تصمیم گرفت در مواجه با این ۲ رخداد بزرگ یک نشستی رسانهای و پر سرو صدا با حضور پاپ و شیخ الازهر برگزار کند تا بر واقعیتهایی که در یمن جریان دارد سرپوش بگذارد. همچنین میخواهند این را به جامعه بین الملل نشان دهند که ما بعد از ۱۱ سال مخالفتها و خیزش مردمی در این کشور توانستیم مخالفان را مهار کرده و وضعیت را آرام کنیم. در مواجهه با این اقدام اما مخالفان ساکت ننشستند و در جاهای مختلف همچون شبکههای اجتماعی مواضع خود را بیان کردند و حتی تلاش کردند رایزنیهایی را دفتر پاپ و واتیکان انجام دهند. همه این رایزنیها انجام و مواضعی اتخاذ شد که اهداف رژیم آل خلیفه برای سرپوش گذاشتن بر این واقعیتها در بحرین موفق نشود. اتفاقات جاری بحرین و همچون «شیخ عیسی قاسم» که به عنوان رهبر عالی شیعیان در حال حاضر در تبعید به سر میبرد، باعث میشود حاکمیت نتواند ادعا کند که در بحرین آزادی بیان جریان دارد و به رأی مخالف احترام میگذارد.
* نشست امروز درباره سفر پاپ فرانسیس به بحرین بود؛ سفر پر سروصدایی که خیلی از شخصیتهای بحرینی به آن اعتراض کردند. همان طور که در صحبتها اشاره شد، هدف از سفر آن است که آل خلیفه مشروعیت خود را نزد جهان مستحکم و این طور تصویرسازی کند که در داخل کشور پایههای نظام مستحکم و موازین حقوق بشری رعایت میشود. بنابراین قصد دارد با این سفر بر کارنامه سیاه حقوق بشری خود سرپوش گذارد. به نظر میرسد اما این گونه اقدامات برای آل خلیفه چندان نتیجه بخش نباشد چرا که برخورد آل خلیفه با شیعیان و مخالفان همانند سلب تابعیت و اخراج آنها از کشور موضوعی نیست که وی بتواند با برگزاری چند دور نشست، گفت وگو و یا دعوت از مقامات سیاسی و حتی مذهبی کارنامه سیاه خود را تطهیر کند.