مجید یوسفی تهیهکننده و کارگردان مستند «برادرم اکبر» همزمان با عرضه اینترنتی این مستند در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره آن توضیح داد: این مستند درباره زندگی و شهادت شهید اکبر چهرهقانی است که همرزم و محافظ شهید مصطفی چمران بودند. او در عملیات آزادسازی سوسنگرد در ۲۶ آبان ۱۳۵۹ با تیر مستقیم تکتیرانداز به شهادت رسید. در همین حادثه شهید چمران هم مجروح میشوند.
وی ادامه داد: شهید چهرهقانی در خانوادهای متمکن متولد شده و در منطقه نارمک تهران زندگی میکرد. بعد از آنکه دیپلم علوم طبیعی را میگیرد، برای ادامه تحصیل راهی انگلیس میشود. او حتی در شهر منچستر سوئیتی را اجاره میکند و مراحل پذیرش در دانشگاه را هم طی میکند اما در همان شرایط ناگهان انقلاب پیروز میشود و او از این سفر انصراف میدهد. از همان مقطع او وارد کمیته انقلاب اسلامی میشود آن هم در حالی که والدینش اصرار داشتند که عازم انگلیس شود. او میگوید تا زمانی که شرایط به ثبات نرسد و انقلاب به من نیاز داشته باشد، در کشور میمانم.
این مستندساز افزود: اولین مسئولیتی که آن زمان به گروه شهید چهرهقانی واگذار میشود، حفاظت از ساختمان وقت ساواک بود. آنها بعدها وارد گارد نخستوزیری میشوند و در همین مرحله است که او با دکتر چمران آشنا میشود. شهید چهرهقانی جزو اولین افرادی هم بود که وارد سپاه پاسداران شد. او عاشق روحیات شهید چمران میشود و بهعنوان محافظ شخصی ایشان در نخستوزیری فعالیتش را آغاز میکند. دکتر چمران از همان زمان روحیات عرفانی و عاطفی داشت و وقتی میبیند یک جوان ۲۲ ساله، اینگونه دلبسته او شده و در تمرینات با جربزه ظاهر میشود، از همراهی او استقبال میکند.
وی ادامه داد: شهید چهرهقانی زمانی محافظ دکتر چمران میشود که او وزیر دفاع در دولت مهندس بازرگان بود. این دو خاطرات بسیار جالبی با هم داشتهاند که نتوانستیم همه آنها را در مستند منعکس کنیم. خیلی از روایتها را نمیتوانستیم در مستند بگنجانیم. با دوستان و نزدیکان و خانواده شهید مصاحبههایی داشتیم که حجم آنها خیلی بیشتر از یک مستند شد و به همین دلیل تصمیم گرفتیم آنها را در قالب یک کتاب منتشر کنیم. کتاب «سوسنگرد به جای منچستر» در سال ۹۶ با همین رویکرد از سوی انتشارات شهید ابراهیم هادی منتشر شد.
حس عاطفی دوسویه میان شهید چمران و محافظش
یوسفی با اشاره به رابطه نزدیک شهید چهرهقانی و شهید چمران گفت: به نوعی این دو از مرحلهای به بعد مرید و مراد یکدیگر میشوند و یک حس عاطفی دوسویه میان آنها برقرار میشود. این دو حتی شوخیهای بسیاری با هم داشتند و شاید تا به امروز چندان در روایت رسمی، مطرح نکرده بودیم که شهید چمران اهل شوخی هم بودهاند. ایشان بهشدت خندهرو و اهل شوخی با اطرافیان بودند. در میان این اطرافیان هم کسی که بیشترین شوخی را با دکتر چمران داشت، همین شهید چهرهقانی بود.
از آنجایی که خانواده شهید چهرهقانی، وضعیت مالی خیلی خوبی داشتند، او حقوق ۲ هزار تومانی خود را به خانه نمیبرد و آن را خرج نیازمندان میکرد. خیلیها بعد از شهادت او، به کاخ نخستوزیری میآمدند و سراغ «اکبر» را میگرفتند
وی با اشاره به گفتگویی که با همسر شهید چمران داشته است، گفت: همسر شهید تعریف میکرد که ما در نخستوزیری حضور داشتیم و قرار بود مهمانی از لبنان برای ما بیاید. آن موقع شهید چمران حضور نداشته و همسر شهید به اکبر چهرهقانی میگوید، چه کنیم؟ او میگوید نگران نباشید و بعد از آن به منزل میرود و مواد خوراکی و وسایل پذیرایی با خود به همراه میآورد. رابطه شهید چهرهقانی با خانواده شهید چمران تا این اندازه نزدیک بود.
این مستندساز افزود: اکبر چهرهقانی بهعنوان نیروی ویژه نخستوزیری، آن زمان، حدود ۲ هزار تومان حقوق میگرفت و هر از گاهی دیدارها و جلساتی با رهبر انقلاب هم داشتند. از آنجایی که خانواده شهید چهرهقانی، وضعیت مالی خیلی خوبی داشتند، او حقوق ۲ هزارتومانی خود را به خانه نمیبرد و آن را خرج نیازمندان میکرد. خیلیها بعد از شهادت او، به کاخ نخستوزیری میآمدند و سراغ «اکبر» را میگرفتند. او حتی هفتهای یک بار، یک گوسفند را قربانی میکرد و با همراهی دوستانش آن را میان فقرا قسمت میکرد.
یوسفی با اشاره به شهادت شهید چهرهقانی تنها ۴۰ روز بعد از آغاز جنگ تحمیلی، گفت: اوایل جنگ شهید چهرهقانی با چهرههایی همچون حضرت آقای خامنهای و شهید چمران با همراهی نیروهای جنگهای نامنظم در اهواز حضور داشتند که عروسی برادر شهید چهرهقانی میشود. مادرش تماس میگیرد و از شهید چمران میخواهد، اکبر به خانه برگردد. شهید چمران وقتی این مسئله را با شهید چهرهقانی مطرح میکند، او قبول نمیکند اما دکتر چمران به اجبار او را راهی تهران میکند. زمانی که حضرت آقا به قصد برگزاری نماز جمعه عازم تهران میشود، شهید چمران، اکبر چهرهقانی را با او همراه میکند. حضرت آقا به شهید چهرهقانی میگوید شنیدهام امر خیری در پیش دارید و همانجا به اکبر چهرهقانی وعده میدهد که اگر خودت ازدواج کنی، عقدت را خودم میخواهم. شهید چهرهقانی اما میگوید من مرد جنگ هستم و فعلاً میدان را ترک نمیکنم. بعدها هم زمانی که در سن ۲۲ سالگی به شهادت رسید، همچنان مجرد بود.
برخورد شهید با سفیر شوروی که جاسوس بود
وی ادامه داد: شهید چهرهقانی هیکل بزرگ و رشیدی داشت و هر شب هم مسافتی را در دور پادگان میدوید تا بدنش روی فرم باقی بماند. همه این سختیها را هم در حالی تحمل میکرد که به واسطه صافی کف پا، اساساً او از خدمت معاف بود. امروز شاید خیلی از جوانان این مسئله را باور کنند و حتی این تصمیم برایشان خندهدار هم باشد اما آن زمان این شهید چنین باورهایی داشت.
این مستندساز با روایت برخی خاطرات مشترک شهید چهرهقانی و شهید چمران، گفت: زمانی مشخص میشود که سفیر شوروی در حال جاسوسی است و شهید چهرهقانی به همراه تیم نخستوزیری او را دستگیر میکنند. وقتی میخواهند او را بگیرند، او مقاومت میکند و میگوید من مصونیت سیاسی دارم. شهید چهرهقانی که هیکل ورزیدهای هم داشت با یک دست یقه او را میگیرد و با دست دیگر، بند کمربندش را و او را روی صندلی عقب ماشین میاندازد! یکی از دوستانش معترض میشود که سفیر واقعاً مصونیت سیاسی دارد و این حرکت برائت گران تمام میشود اما شهید چهرهقانی میگوید وقتی پای خیانت به کشور در میان باشد، من تا آخر ایستادهام و تلاشم را میکنم تا خیانت او را برملا کنم. اصلاً هم برایم مهم نیست چه بلایی سرم میآید.