به گزارش خبرنگار مهر، ادبیات به عنوان گوهر نایاب بشری همواره در ایران زمین از درجه و مرتبه متعالی برخوردار بوده و هست. در طول اعصار ایرانیان فرهیخته از این گنجینه پربار و با ارزش کمال استفاده را کرده و همواره با تمسک جستن از این وادی پر ارزش، کژی های بدخیم روزگار را از سر گذرانده و تا به امروز آمده اند.
پیشینه ما سرشار از مشاهیری است که شهرت شان آفاق این مملکت را در نوردیده و سر از آن سوی مرزها درآورده و گوته ها و نیکلسون ها را مجبور به قلم فرسایی در خصوص اندیشه ها و افکار شان کرده است. آثار ارزشمند و پربهایی که چون آب راه خود را در میان صخره های سخت باز کرده و به پای هر خاری که رسیده آن را به گل بنی بدل نموده است؛ تا آنجا که گوته می گوید: حافظ شیراز! آرزو دارم که چون تو شعر بسرایم.
اکنون می بینیم که شاهنامه فردوسی و مثنوی مولوی و آثار سعدی و اشعار حافظ و چارگانه های خیام برای فرهنگ ها و نژادهای مختلف جهان به زبان های متفاوت ترجمه شده و این تنها هویداکننده علاقه مندی دیگر فرهنگ ها به استفاده از گنجینه اندیشه مشاهیر ایران زمین است. آنان به جایی رسیده اند که درک می کنند که استفاده از باورهای صحیح یک فرهنگ ریشه دار و متمدن می تواند ضامن توسعه و اعتلای فرهنگی آنان شود. به حکم اینکه فرهنگ سالم، زیربنا و شالوده ساخت یک جامعه فرهنگی است و تنها یک جامعه فرهنگ مدار که به اصل و ریشه خود توجه دارد قادر است به توسعه همه جانبه دست یابد.
اکنون تنها یک پرسش باقی خواهد ماند و آن هم این است که مردم جامعه ما تا چه حد بر ارزش های متعالی و اندیشه های جامع گذشتگان شان ارج می نهند و آنها را در زندگی و رفتار و گفتار خود به کار می بندند؟
حال که افراد به جایی رسیدند که دریافتند می توانند با استفاده از اندیشه فرهیختگان، - چه حاضر و چه غایب - شرایط پیشرفت خود را فراهم آورند و هم از جهت معنوی و هم از جهت مادی موجبات پیشبرد اهداف خود را فراهم کنند، چرا ما که خود بستر شکل گیری فردوسی و حافظ و سعدی و بوعلی سینا و ملا صدرا و... بودیم، از این موهبت بی نصیب بمانیم؟! چرا سنت های اصیل و زیبای خود را با خرافه و خرافه پرستی مخلوط می کنیم و رو به کارهایی می آوریم که روز به روز بر شدت بحران فرهنگی جامعه مان بیفزاید؟
این روزها و در آستانه 20 مهرماه یادروز حافظ شیرازی، آخرین آماری که توسط مرکز حافظ شناسی ارائه شده و حساسیت اهالی فرهنگ را مطمئنا برخواهد انگیخت، حاکی از این است که در سال 85، 44 درصد کتبی که درباره حافظ شیرازی به چاپ رسیده، "فالنامه حافظ" بوده است؛ یعنی کتابی که تنها اشعاری گزینشی از حافظ را داراست و با تعبیرها و تفسیرهای بعضا غیرعلمی حافظ ناشناسانی همراه است که تنها خواهان پرتیراژ شدن کتابشان هستند.
در کتاب شناسی سال 85 فالنامه های حافظ با 53 عنوان و تیراژ 358 هزار نسخه در رتبه نخست کتب مرتبط با حافظ قرار داشته اند. این در حالی است که آثار منتشره در خصوص اندیشه، کلام، اجتماع و نقد علمی آثار حافظ به 20 اثر هم نمی رسد. چاپ اول کتابهایی که در پیوند با اندیشه و سخن حافظ تالیف شده، از شمارگان هزار تا 2500 نسخه تجاوز نکرده و تنها 2 عنوان از این کتابها به چاپ 3000 نسخه رسیده اند.
در بین کتاب های منتشره پیرامون اندیشه و کلام حافظ، شیراز رتبه نخست را با هفت عنوان از آن خود کرده و پس از آن تهران با شش عنوان و قزوین و تبریز و مشهد هر کدام تنها با یک اثر به فعالیت انتشاراتی خود پیرامون حافظ پژوهی پایان دادند.
اما از سوی دیگر یک انتشاراتی در قم در طول یک سال 10 بار یک فالنامه حافظ را تجدیدچاپ کرده است؛ آن هم با تیراژ 5000 نسخه!
دو ناشر تهرانی هم چاپ هفتم فالنامه را با شمارگان 20000 نسخه و دیگری چاپهای 13 و 14 و 15 را با تیراژ 15000 نسخه چاپ کرده است.
شایان ذکر است، در شیراز در سال 85 هیچ فالنامه ای چاپ نشده است. آیا این شرایط را جز با لفظ "معضل فرهنگی" می توان خواند؟! چرا باید سنت زیبای تفال زدن با دیوان خواجه اهل راز حافظ تا این حد نزول یابد و مردم هم تا این اندازه به ظاهر و پوسته اشعار حافظ توجه کنند و تنها دلخوش به تعابیر غیر علمی نوشته شده توسط حافظ شناسان باشند؟! آیا قدر و منزلت شعر حافظ تا این حد است؟