به گزارش خبرگزاری مهر، نشست «پیوند عشق و تدبیر» به مناسبت سومین سالگشت شهادت سردار پاسدار سپهبد قاسم سلیمانی با حضور و سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین رضا غلامی رئیس مؤسسه و عطااله رفیعی آتانی رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس عصر روز یکشنبه ۱۱ دی در مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری برگزار شد.
غلامی سخنرانی خود را در ایننشست به شرح زیر ارائه کرد؛
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
سلام عرض میکنم خدمت شما عزیزان و از اساتید بزرگواری که دعوت ما را برای سخنرانی در این نشست که به مناسبت سومین سالگشت شهادت حاج قاسم سلیمانی برگزار شده است، پذیرفتند، صمیمانه سپاسگزاری میکنم.
واقعیت این است که داغ شهید قاسم سلیمانی هنوز برای مردم ایران زنده است. هنوز بغض ما در از دست دادن این سردار عزیز فرو نرفته و در میانه گلو جا خوش کرده است. من خودم در ابتدای زمان یادداشت برداری برای این نشست، حالت بغض داشتم. ما شخصیت بزرگی را از دست دادیم که جای خالی او به راحتی پر نخواهد شد.
به نظر میرسد، حاج قاسم سلیمانی از یک جامعیت شخصیتی برخوردار بود و در این مناسبتها ارائه تصویر تک ساحته از او ظلم در حق این شهید بزگوار است. حاج قاسم سلیمانی، دو دسته ویژگی داشت که او را از بقیه متمایز میساخت: یکدسته از ویژگیها، ویژگیهای عقیدتی و اخلاقی او بودند مانند: اخلاص، عبودیت، صداقت، مهربانی، صفا، صمیمت، مسئولیت پذیری، عهدشناسی، بردباری و غیره
دسته دوم ویژگیها، مربوط به حوزه مدیریت و تدبیر بود؛ مانند: شجاعت، قاطعیت، متوهم نبودن، اهل طراحی و محاسبات دقیق بودن، اهل ارتباط و مشورت بودن، سعه صدر داشتن و غیره
من دوست ندارم درباره کسی اغراق کنم. به هرحال، هر کسی یک سری نقاط ضعف هم دارد که در جای خودش قال بحث است اما یادمان نرود که حاج قاسم یک فرمانده بزرگ و اکثراً موفق بود. کسی بود که جدای از افتخارات گوناگون در عصر دفاع مقدس و بعد از آن، در مبارزه با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدر در شرق کشور، و مهمتر از همه، در دوران اخیر، توانست با یک فرماندهی هوشمندانه و کم نظیر، با نابودی داعش- که یک غده سرطانی بدخیم در دنیای اسلام بود- توطئه عظیم غرب برای تغییر جغرافیای سیاسی جنوب غرب آسیا به نفع اسرائیل-که با همه توان و آبرو برای اجرای آن به میدان آمده بودند- را کاملاً خنثی کند.
کاری که شهید سلیمانی در عراق، سوریه، لبنان و سایر مناطق با کمک جوانهای بسیجی از ایران، لبنان، عراق، افغانستان، پاکستان و غیره کرد، یک کار عادی نبود. بلکه به شکست کشاندن و به زانو در آوردن جبهه سراسری نظام سلطه بود که امنیت ملتهای منطقه را به شدت به خطرانداخته بود. مردم ما بعد از نابودی داعش، او را یک پهلوانِ عاقل میدانستند که میتوان با اتکاء به او از گردنههای سخت گذشت و در بحرانها پیروز شد.
در واقع، مردم مطمئن بودند که با حضور شخصیت با اخلاق، پاکدست، شجاع و عاقلی چون قاسم سلیمانی، هیچ قدرتی، حتی فکر حمله به ایران را هم در ذهن خود راه نخواهد داد. یعنی وجود سلیمانی در جامعه ما به ملت نیرو، انگیزه و امید میداد.
در عین حال، همه میدانستند - و پس از شهادت او بیشتر فهمیدند- که قاسم سلیمانی یک عاشق وارسته است. از دنیا دل کنده است و برای لقاء دوست، لحظه شماری میکند.
سلیمانی عاشق لقاء الهی؛ عاشق شهادت و مشتاق پیوستن به دوستان شهیدش بود که او را صدا میزدند. «فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَیَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَلا هُم یَحزَنونَ» او کسی بود، کانّه در سالهای اخیر، بدنش در زمین بود ولی چه بسا روحش در این در عالم نبود. دست نوشته آخر او را ببینیم تا ظرفیت و انتظار او برای شهادت را درک کنیم.
مینویسد:
«الهی لا تکلنی
خداوندا مرا بپذیر
خداوندا عاشق دیدارتم
همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود
خداوندا مرا پاکیزه بپذیر
الحمدلله رب العالمین
خداوندا مرا پاکیزه بپذیر»
این نوشته خیلی عظمت دارد. خیلی حرفها در آن هست. میتواند برای اهل، دل رمزها و رازهایی داشته باشد. حال، سوال اصلی این است که آیا عشق با تدبیر و محاسبه، و با عقلانیت ابزاری، قابل پیوند هست یا نه؟ این حرفی که عرفای بزرگ و سالکان طریق الهی میزنند که عشق و عقل در عالَم عشق تاب تحمل همدیگر را ندارند، در خصوص شهید سلیمانی و امثال شهید سلیمانی صادق است؟
اول از همه، باید این مطلب را متذکر شوم که منظور مولانا از «پای استدلالیان چوبین بود، پای چوبین سخت بیتمکین بود «؛ یا منظور حافظ از: «عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوشست، عاقلان دیوانه گردند از پیزنجیر ما» مربوط به جهان عشق است. بله، در جهان عشق، عقل درمانده و زمین گیر است. نه قدرت رؤیت دارد و نه به طریق اولی، قدرت هدایت و ایصال به مطلوب را دارد، اما مگر منظور ما از عشق و تدبیر، تدبیر و محاسبه در یک جهان یعنی جهان عشق است؟ خیر، منظور ما دنیای دیگری است که بزرگان عالم بشریت یعنی پیامبران و اولیای الهی، به واقع، هم در آن دنیا بودند؛ هم در ملکوت بودند، و هم در عالم مُلک.
در حقیقت، حاملان وحی بر خلاف انتظار کفار، یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ بودند. مگر پیامبر اکرم (ص) نبود؟ مگر امیرالمؤمنین علی (ع) نبود؟ چه کسی را میتوان از جهت مقام عاشقی در تراز علی (ع) توصیف کرد؟
روزی امام باقر (ع) محضر پدر بزرگوارش امام زین العابدین (ع) مشرف شد و احساس کرد که حضرت در عبادت کردن به جایی رسیده که هیچ کس به آن مرحله نرسیده است. صورتش از شب زنده داری زرد شده، چشمهایش از گریه سرخ شده، پیشانیاش پینه بسته، و دو ساق پای او از کثرت ایستادن در نماز، ورم کرده است. حضرت امام باقر (ع) میفرمایند: چون پدرم را در این حال دیدم، دیگر نتوانستم خودداری کنم و به گریه افتادم. پدرم در آن وقت به فکر فرو رفته بود. پس از لحظاتی از ورود من به اتاق آگاه شد. دید که من گریه میکنم. روی به من کرد و فرمود: فرزندم! یکی از نوشتهها که عبادت امیر المؤمنین (ع) در آن نوشته شده را بیاور. من نوشته را تقدیم کردم. کمی از آن را خواندند، سپس با حالتی افسرده و ناراحت نوشته را بر زمین گذاشتند و فرمودند: چه کسی میتواند مانند علی ابن ابی طالب (ع) عبادت کند؟!
با این حال، نهج البلاغه را دقیقتر ببینید تا متوجه شوید او در جامعه پردازی، در حکومت داری، در به چرخش درآوردن سرمایه در جامعه و در فقرزدایی، و در فن و طراحی جنگ با دشمن چقدر هوشمند است؟ چقدر حسابشده عمل میکند؟ حتی در قضیه عاشورا، که اوج مظلومیت و اوج عشق ورزی است، در هیچ نقطهای بی تدبیری و حرکت بیفکر و بی محاسبه از اباعبدالله (ع) و اصحاب حضرت دیده نمیشود و این خیلی مهم است.
خود عرفا مانند مولانا، اهمیت عقل تدبیر را که رد نمیکنند؛ اتفاقاً این نوع عقل را عقل ایمانی معرفی میکنند. البته عقل ایمانی با عقل تحصّلی و ابزاری فرق دارد اما عقلی است که همراهی او با عاشق، لازم و کارساز است، کاّنه زیستگاه این عقل در عالم عشق است.
طبع خواهد تا کَشَد از خصم کین
عقل بر نفس است بند آهنین
آید و منعش کند واداردش
عقل چون شحنه است در نیک و بدش
عقل ایمانی چو شحنهی عادل است
پاسبان و حاکم شهر دل است
مولوی کار عقل ایمانی را به گربهای تشبیه میکند که موشان را فراری داده و از پهنه دل میراند. بلکه بالاتر، نقش او چون شیرِ شیرافکن است.
همچو گربه باشد او بیدار هوش
دزد در سوراخ ماند همچو موش
در هر آن جا که برآرد موش دست
نیست گربه، یا که نقش گربه است
گربهی، چه شیر شیرافکن بود
عقل ایمانی که اندر تن بود
غُرّه او حاکم درّندگان
نعره او مانع چرّندگان
بنابراین، اینگونه نیست که در خارج از جهان عشق، عقل تحقیر شود یا اهمیت و ضرورت آن نادیده گرفته شود. مگر میشود زندگی اجتماعی داشت و عقل تدبیری و عقل ابزاری را نادیده گرفت؟ البته این پیوند، یعنی پیوند عشق و عقل، به چند شرط امکان پذیر است که این شرایط را خیلی سربسته خدمتتان عرض میکنم:
یک. عشق، واقعی باشد نه عشق وهمی و خیالی
دو. عاشق از چنان سعه وجودی برخوردار باشد که بتواند هم زمان در دو دنیا که همچون دو روی یک سکه است، زیست کند بدون آنکه تعارضی به وجود بیاید.
سه. عاشق، مقام واقع بینی اجتماعی را از دست ندهد و در حیات دنیوی دچار اوهام نشود.
چهار. عاشق بداند که وعده الهی و نصرت الهی به کسانی که خود را از عقل و دانش برای اداره جامعه محروم میکنند، نمیرسد. در حقیقت، تقوا نصرت آفرین است اما اقتضای همین تقوا، عقلانیت است. اقتضای همین تقوا سعی و تلاش شبانه روزی است. لذا باید دانست که سنت الهی بر إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ استوار است و سنت الهی ثابت و ابدی است.
دوستان عزیز! امروز کشور ما برای عبور از شرایط سخت و پیچیدهای که با آن روبروست به فکر و منش حاج قاسمها حقیقتاً نیاز دارد. فکر و منِشی که انسانهای بزرگی پرورش دهد تا پدر و برادری برای همه مردم ایران باشند؛ دست نوازشان بر سر همه دختر و پسرهای ایران باشد. چه اصلاح طلب، چه اصولگرا، چه این و چه آن!
سلیمانیها کسانی هستند که خودشان را در دسته بندیهای کاذب سیاسی تعریف نکنند؛ خودشان را از خط کشیهای جعلی و کاذب بیرون بیندازند؛ با رفتارهای غیر منطقی خودشان، دائم شکاف اجتماعی را بیشتر و بیشتر نکنند.
از طرف دیگر، چه در حوزه سیاسی، چه در حوزه مدیریت، اقتصاد و فرهنگ، نباید کسی تصور کند کشور را میشود با خواب و رؤیا و تفأل به قرآن و دیوان حافظ اداره کرد! آدم از سخنان و رفتار عدهای، اینگونه تصور میکند که شاید در این عوالم نامعقول سیر میکنند!
همچنان که حکمرانی با سخنرانی صرف و با حرفهای کلی و شعار هم عینیت پیدا نمیکند. باید برخواست، کار کرد، تلاش کرد، جلو افتاد، مشورت کرد، به نظریه رسید، بهترین روشهای علمی را به میدان آورد، هماهنگی را به بالاترین سطح ارتقا داد، بین نخبگان کشور اتفاق نظر بوجود آورد؛ بهترین ابزارهای پیشرفته را به خدمت در آورد، سیستم سازی کرد و از همه مهمتر، نقدها را با آغوش باز پذیرفت تا بتوان گام به گام به یک حکمرانی قوی رسید.
نباید ذرهای شک داشت که جمهوری اسلامی و حکمرانی ما در این نظام، باید تماماً بر عقلانیت تکیه داشته باشد. یکی از دوستان حرف حکیمانهای میزند که نباید مسئولین در جمهوری اسلامی حرفهایی بزنند یا اقداماتی بکنند که طرفداران اصلی و محکم نظام هم قادر به دفاع عقلانی از جمهوری اسلامی نباشند. گاهی اوقات بعضی صاحبان تریبون، سخنانی میگویند که جوان انقلابی نمیتواند سخنان آنها را توجیه عقلانی کند. بعضی مسئولان اقداماتی میکنند که نخبه انقلابی نمیتواند از اقدامات آنها دفاع عقلانی بکند و این خیلی بد است؛ یعنی اول ایجاد یأس میکند و بعد زمینه بی تفاوت شدن یا حتی ریزش از جریان انقلاب را فراهم میکند.
معتقدم، امروز دور کردن کسانی که فاقد عقل پیشرفته سیاسی هستند و دائماً نظام را به سمت رفتارهای نامعقول سوق میدهند، از بدنه حکمرانی کشور، یک امر کاملاً حیاتی است. البته این کار هزینه دارد اما هزینه آن در برابر فایده اش هیچ است. هزاران برابر هزینهاش، سود دارد.
البته ما افراد خبیر، افراد ژرف اندیش، افراد کارشناس، افراد باهوش و با تدبیر کم نداریم اما روشن است که تجمیع و انباشتهشدن شدن عقلانیت سیاسی در یک نقطه و در کنج بدنه حکمرانی ثمرهای ندارد؛ اگر صدها هزار نخبه هم داشته باشیم اما در مرکز بدنه حکمرانی نباشند، چه فایدهای دارد؟ عقلانیت سیاسی باید مانند خون در رگها و مویرگهای نظامحکمرانی جاری و ساری شود تا بتواند کارساز و اثرش در جامعه قابل لمس باشد.
از خداوند متعال، علوّ درجات شهید سلیمانی را مسألت دارم. امیدوارم بتوانیم قدر این شهید را به درستی درک کنیم و راه این شهید بزرگوار را با قوت ادامه دهیم. از خدای مهربان مسألت داریم، بتوانیم با حداکثر درایت و هوشمندی از این شرایطی که در آن قرار داریم و به نظر من شرایط خطیری است، گذر کنیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته