به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی این برنامه، حاتمیکیا درباره نحوه آشنایی خود با سردار سلیمانی گفت: من چهار دهه عمر خودم را در سینما گذراندم و زمانی که جنگ تمام شد تا جاهایی حرف برای گفتن داشتم، اما به یکباره این برایم مسأله شد که دیگر چه چیزی برای گفتن داریم؟ … میدیدم بچههایی که آنها را میشناختم، هر کدام به نوعی پراکنده و بعضی وارد سیاست و عدهای وارد اقتصاد شدند و برخی هم به پادگانها رفتند؛ من این افق و آرمانها را بیشتر از این نمیدیدم و روی آن گیر و بحث داشتم که از اینجا به بعد باید چه چیزی را تبدیل به مسأله کنیم تا اینکه موضوع حاج قاسم پیش آمد.
این کارگردان ادامه داد: احساس کردم نفسم در حال بند آمدن است و انگار حاج قاسم این نفس را باز کرد؛ یعنی وقتی بحث محور مقاومت، سوریه و لبنان مطرح شد، با زبان و ادبیات دیگری ایشان وارد میدان عمل شد.
شباهت حیدر ذبیحی «بادیگارد» به سردار سلیمانی
حاتمیکیا با تأیید اینکه اولین بار حاج قاسم را در زمان حضور «بادیگارد» در جشنواره فیلم فجر سال ۹۴ و شب قبل از اختتامیه دیدم، عنوان کرد: به این دلیل که نسبت به ایشان ارادت داشتم، سعی کردم چهره بازیگر اصلیام (پرویز پرستویی) شبیه حاج قاسم سلیمانی باشد. معتقدم حاج قاسم فراتر از نقش حیدر ذبیحی فیلم «بادیگارد» بود، اما دوست داشتم به او نزدیک شوم. البته حاج قاسم فیلم را دید و پسندید. بعد هم ما را به دفترش دعوت کرد و من قضیه ساخت فیلم «به وقت شام» را مطرح کردم و گفتم اجازه بدهید بروم و تحقیق کنم، اما راه نمیدادند و به جهت مسائل امنیتی سخت میگرفتند، چون ما از جهاتی در معرض دید بودیم و این برای تشکیلات سپاه قدس دردسرساز بود.
التماس به حاج قاسم برای رفتن به سوریه و ساخت فیلم «بهوقت شام»
این کارگردان با بیان اینکه آن شب با صراحت همراه با التماس با حاج قاسم برای «به وقت شام» صحبت کردم، ادامه داد: یادم میآید در جلسه اولی که سردار سلیمانی را دیدم، خیلی صریح اعتراض کردم و ایشان هم گوش میدادند. اعتراضم به این بود به جای اینکه از سمت شما تشویق شوم، در حال التماسم و چرا راه برای فیلمسازی من در سوریه باز نیست؛ تا اینکه بالاخره سردار اجازه داد و یکی از مؤثرترین شخصیتها و نیروهای منطقه خود را پیش من گذاشت.
وی افزود: این شخصیت سرگذشت و تاریخچه اتفاقاتی را که در سوریه اعم از پیشرویها و عقبنشینی رخ داده برایم توضیح داد تا اینکه به تدمور، حلب و جاهایی رفتیم که میخواستم ببینم.
حاتمیکیا عنوان کرد: برایم جالب بود در آنجا بچههایی را که بعدها فکر میکردم بعد از جنگ دیگر نیستند و هر کدام وارد حیطه خاصی از سیاست و اقتصاد شدهاند دیدم. ادبیات این بچهها همان ادبیات جنگ است؛ اما با آمدن رسانه، زرنگتر شدهاند و میدانند با تلفنهای همراه خود چه کاری انجام میدهند. اینها نه تنها برایم جالب بود؛ بلکه نفس بسته مرا باز میکرد.
وقتی قرار بود حاج قاسم «به وقت شام» را ببیند قلبم داخل دهانم آمده بود
این کارگردان افزود: «به وقت شام» که آماده شد؛ مطمئن بودم دلش شور خواهد زد که چه کار کردم. وقتی حاج قاسم میخواست بیاید فیلم را ببیند، از اضطراب، انگار قلبم به داخل دهانم میآمد. الحمدالله وقتی حاج قاسم فیلم را دیدند، هم چشمهای اشکآلود و هم واکنشش را که دستم را گرفت تا راهروی مصاحبه بروم، دیدم و نفسم باز شد.
وی افزود: حاج قاسم نسبت به «به وقت شام» محبت داشت، اما این فیلم در مقابل آنچه این عزیزان انجام میدادند، واقعاً کوچک است. من سر هیچ فیلمی به این شکل از خانواده شهدا هدیه نگرفتم که سر این فیلم گرفتم. به عنوان مثال، فرزند یک مدافع حرم اهل آبادان عینک ریبن، یکی چفیه و دیگری انگشتر خود را به من هدیه کرد. مطمئنم حاج قاسم کوهی از این مسائل را با خود داشت، اما با خودش برد.
سینما دوست نداشت فیلمی در فضای سوریه ساخته شود
کارگردان فیلم «چمران» با اشاره به اینکه سینما دوست نداشت فیلمی در این فضاها ساخته شود، گفت: بعضی از دوستان خیرخواهم مرا از رفتن در این مسیر نهی کردند. من «چ» را ساختم و در خود جشنواره فیلم فجر مهجور واقع شد و آن موقع به این دلیل ناراحت بودم که چرا به این مسائل توجه نمیکنند و در واقع بحثم فراتر از سیمرغ بود.