به گزارش خبرنگار مهر، شهرام زارع، مدیر پیشین پروژه مطالعات باستانشناسی چمشیر درباره کاوشهای انجام شده در محوطههای باستانی این منطقه که به زودی آبگیری میشود و برای صد سال زیر آب میماند؛ توضیحاتی داد در این توضیحات به نقد مسائلی از جمله کفایت مطالعات باستان شناسی و عدم انجام مطالعات در محوطههای دیگری که هنوز کاوش نشدهاند پرداخت.
در این یاداشت که زارع آن را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده آمده است: گویا داستان میراث چم شیر پایان تأثرانگیزی پیدا کرده است. میخواهند پرونده منطقهای بکر از نظر باستانشناسی که میتوانست پاسخگوی پارهای از ابهامهای تاریخی و فرهنگی این سرزمین باشد را با وضعی نامطلوب ببندند.
میدانیم سه حکومت فرامنطقهای فلات ایران (عیلامیان، هخامنشیان و ساسانیان) در جنوب ایران شکل گرفتند. به گواه آرای محققان، سهم عمده در برآمدن این حکومتها با جوامع کوچرو بوده است. در هزاره گذشته هم سرنوشت سلسلههای حکومتی ایران با جوامع کوچرو در هم تنیده بوده است. در واقع، تا پیش از دوران جدید، کوچروی و کوچنشینی بخش مهمی از حیات جوامع انسانی فلات ایران و از اقتضائات زیستن در این سرزمین بود.
منطقه چمشیر بخشی از زیستگاه اینگونه جوامع کوچرو بوده و آثار زیست آنها در جایجای آن مشهود است. همین نکته نشان میدهد که استقرارگاههای کشفشده در این منطقه و مطالعه این شیوه زیستن تا چه پایه اهمیت دارد و نباید از مسؤولیت مطالعه آنها شانه خالی کرد.
مطالعات باستانشناسی محدوده سد چمشیر در سال ۱۳۹۰ آغاز شد، اما همان خشت اول کج نهاده شد. در حالی که شهرستان گچساران که چمشیر در مرز جنوبی آن واقع شده از میانه دهه ۱۳۸۰ در چارچوب مجوز و برنامههای پژوهشکده باستانشناسی توسط یک هیئت باستانشناسی تحت مطالعه قرار گرفته بود، انجام بررسی چم شیر را به پژوهشگری سپردند که سابقهای در مسائل پژوهشی آنجا نداشت.
در عین حال، حتی به نظرات او هم وقعی نگذاشتند و به اذعان مسؤولان وزارت نیرو مدیر وقت پژوهشکده باستانشناسی برخلاف قانون مجوز بلامانع بودن ساخت سد چم شیر را اعلام داشته بود! بنابراین، هم تحقیقات مذکور ایراد و ابهامهایی داشت و هم سهلانگاری مدیریتی یک مجوز غیرکارشناسی روی دست مدیران بعدی گذاشته بود. تاریخی که وزارت نیرو برای دریافت مجوز ذکر کرده برابر با روزهای آشفتگی و چندپاره شدن و انتقال پژوهشگاه از تهران به شیراز و اصفهان است.
چند سال بعد از آن واقعه، وقتی پژوهشگاه دوباره به تهران برگشت و نظمی پیدا کرد، مدیران وقت باستانشناسی با پیامدهای این قبیل تصمیمگیریهای نابجای مدیران پیشین مواجه شدند. نتیجه اینکه، در سال ۱۳۹۵ پژوهشگاه و پژوهشکده باستانشناسی به ضرورت بازبینی و تجدید مطالعات پی بردند و هیئتی به سرپرستی محمدتقی عطایی که اینجانب و برخی از همکاران دیگر هم عضو آن بودیم به بررسی منطقه پرداخت. یکی از نتایج آن طرح، شناسایی بیش از ۳۰ محوطه جدید بود. به دنبال آن، ارزیابی و گزینش محوطههای مهم برای کاوش با توجه به ضرورتهای پژوهشی منطقه در دستور کار قرار گرفت.
سرانجام از ۳۰ محوطهای که برای کاوش گسترده انتخاب و گمانهزنی شده بود، پس از رایزنی با همکاران و مسؤولان پژروهشکده باستانشناسی و بر اساس شناختی که از محیط و مواد و موضوعات فرهنگی و تاریخی منطقه وجود داشت، ۲۷ محوطه برای انجام کاوش گسترده انتخاب و معرفی شد.
از حدود سه سال پیش به خواست رؤسای وقت پژوهشگاه و پژروهشکده باستانشناسی و بخاطر سوابق و تجارب مطالعاتیام در منطقه عهدهدار مدیریت «پروژه نجاتبخشی مطالعات باستانشناسی چمشیر» شدم. پیگیری و تلاش برای متقاعد کردن مسؤولان آبونیرو و پژوهشگاه میراث فرهنگی نسبت به لزوم تداوم پژوهش به خاطر همین علقهها و در همین چارچوب انجام شد که مکاتبات موجود گواه آن است. باور داشتم با مدیریت مناسب پژوهشها میتوان کار ارزندهای انجام داد و گرههایی را گشود.
باید اشاره کنم که یک فصل برنامه بررسی منطقه چم شیر در سال ۱۳۹۰ با مبلغ ۳۰ میلیون تومان، و دو فصل برنامه بررسی باستانشناسی و گمانهزنی ۳۰ محوطه باستانی نیز طی سالهای ۱۳۹۵ و ۱۳۹۸ درمجموع با مبلغ ۱۲۰ میلیون تومان به انجام رسیده بود.
در سال ۱۳۹۹ در نخستین مرحله از کاوشهای گسترده نیز ۵ محوطه توسط چهار هیئت باستانشناسی و مجموعاً با مبلغ ۲۱۰ میلیون تومان کاوش شد. بعداً در دو مقطع، در پاییز ۱۴۰۰ و نیمه اول سال ۱۴۰۱، سه هیئت باستانشناسی ۳ محوطه دیگر را کاویدند که مجموع بودجه آن ۳۰۵ میلیون تومان بود.
یعنی پژوهشگاه میراث فرهنگی تا تابستان ۱۴۰۱ برای دو فصل بررسی منطقه، یک فصل گمانهزنی باستانشناسی در ۳۰ محوطه، و کاوش باستانشناسی ۸ محوطه درمجموع رقمی حدود ۶۶۵ میلیون تومان صرف کرده است. البته بودجه این قراردادها هم گاه با یکی دو سال تأخیر و پس از کسورات مختلف به دست پژوهشگران میرسیده است.
طی دو سه ماه گذشته کسانی مدیریت و نظارت کاوشهای چمشیر را عهدهدار شدند که منطقه را «فقیر» و آثار آن را «نافاخر» و «کمارزش» میداندند. آنها در مصاحبههایی گفتهاند آنجا «منطقهای فقیر، و بدون بناهای فاخر و سفالهای شاخص است که حجم گستردهای اثرات کوچنشینی دارد و در شرایط عادی باستانشناسان ممکن بود در آن کاوشی انجام ندهند» و «…آثاری به فاخری آثار شوش، تخت جمشید، پاسارگاد و… ندارد»! این مقایسهها معالفارق است.
اینکه ایشان در نشستی جدی «فاخرترین و خاصترین» دستاورد کاوش باستانشناسان را «دو سکۀ مسی ایلخانی» معرفی میکند، به روشنی گویای طنزآمیزی موضوع است.
به همین سبب است که برخی مسؤولان وزارت نیرو هم یافته نشدن «شهرهای بزرگ» در چم شیر را ملاک ناارزشمندی آنجا اعلام کردهاند. اگر با معیار «علم» به میراث و بقایای فرهنگی چم شیر نگریسته میشد اینگونه قضاوت نمیکردند.
در چمشیر ترکیبی از آثار کوچنشینی، نیمهیکجانشینی، ارتباطی، و نظامی_امنیتی از دوره عیلامی تا روزگار معاصر وجود دارد. از جمله، روی شاخصترین عارضه طبیعی چم شیر که کوهی مخروطیشکل به نام شاه چرو یا دامن عروس است بقایای فرهنگی گسترهای شناسایی شد. این کوه بخاطر جنس آهکی و سست آن پس از آبگیری سد بهتدریج فروخواهد ریخت.
این محوطه که مدتی نقش حاکمنشین منطقه را ایفا میکرده با بارویی محافظت میشده که محدودهای حدود ۱۳۰ هکتار را دربرمیگیرد. در درون و بیرون این بارو استقرارگاههای کوچک و بزرگی وجود دارد. ازجمله آنها محوطه شماره ۵۴ بقایای بنا و استقرارگاهی گسترده از اوایل و میانه دوره اسلامی و به زعم کاوشگر کاروانسرا یا قلعهای حکومتی است. وجود بقایای یک پل بر رود زهره نیز در پیوند با همین مجموعه است و دلالت بر اهمیت منطقه و سرمایهگذاری برای ایجاد راهی ارتباطی دارد.
بگذریم. از گفتگوها چنین برمیآید که اشتباهات متعددی رخ داده است. مثلاً برخی از کاوشگران به اشتباه یا به تشخیص ناظر در محوطههایی کاوش کردهاند که اصلاً در فهرست محوطههای منتخب قرار نداشت. یا برخی گلایه کردهاند که محوطه در بررسی اولیه به دورهای منسوب شده که مواد آن را در کاوش نیافتهایم. آنها یا گزارش گمانهزنیها را به دقت ندیده و نخواندهاند یا با مواد فرهنگی منطقه آشنا نبودهاند و یا پرسشها و انتظاراتی که از آن کاوش مد نظر بوده را نمیدانستهاند.
نمونهای دیگر، در فیلم و گزارش یکی از رسانهها گویا از کاوش محوطه ۸۹ منتشر شده، کاوشگر ضمن انتساب محوطه به کولیها، ایلیاتیها و چلنگرهای روزگار سلجوقی / ایلخانی گفته است که «در بررسی اولیه گفته بودند قدمت اینجا پساساسانی و پساهخامنشی بوده اما چنین چیزی نیست، من حداکثر تاریخی که میتوانم برای این محدوده بدهم سلجوقی است.» در حالی که، در «بررسی اولیه» نیز همین تاریخ برای آن محوطه برآورد شده بود. آثار پساهخامنشی به دژی در بالادست این محوطه تعلق دارد، نه محوطهای که او کاوش کرده است.
اما فارغ از «بررسی اولیه»، مگر کولیها و چلنگرها تاریخ ندارند؟ و تاریخ صنایع و پیشهها یا تاریخ محلی نباید مطالعه شود؟ در واقع، نه تنها تناسب تخصصی کاوشگر با محوطه رعایت نشده، بلکه اصلاً مکانیابی دقیق برای کاوش محوطه و تبیین ضرورت و هدف کاوش صورت نگرفته است.
از طرفی، طبق اعلام مسؤولان، برای کاوش همه محوطهها بودجه تقریباً یکسانی (حدود ۱۰۰ تا ۱۱۰ میلیون) در نظر گرفته شده است. این هم رویکرد نادرست دیگریست. برخی از محوطهها متناسب با بقایای فرهنگیشان با یکسوم و حتی کمتر از آن مبلغ میبایست کاوش میشدند و برخی دیگر با یک یا دو برابر بیش از آن مبلغ. شیوۀ مدیریت کاوشها در کیفیت نتایج و برنامهها مستقیماً تأثیر دارد. گزافگویی و اغراق درباره ابعاد طرح هم خواندنی است؛ جایی که ابراز داشتهاند «حدود ۲۵ درصد ظرفیت باستانشناسان کشور در سد چمشیر به کار گرفته شد!» با این حال، هنوز کاوش چند محوطه مهم در چم شیر پایان نیافته یا اصلاً انجام نشده است. در نشست مذکور ابراز شده است که پژوهشگاه یا شورایی در وزارت میراث فرهنگی درباره صدور مجوز آبگیری تصمیمگیری و اعلام نظر میکنند.
این عزیزان میبایست مطلع باشند که هنوز چند محوطه «ارزشمند» (۱۳۰، ۱۲۵، ۱۲۳ و ۸۲) کاوش نشده و در دریاچه سد منتظر کلنگ باستانشناسان هستند. همچنین با توجه به شرایط حاضر امیدوارم برای محوطههایی (مانند ۲۹، ۵۴، ۱۰۶ و ۱۳۲) که نیاز به فصل دوم کاوش دارند برنامهریزی کرده باشند. مضاف بر این، در گذشته بخاطر اختصاص ندادن بودجه از سوی پژوهشگاه امکان انجام مطالعات قومباستانشناسی و انسانشناسی میسر نشد که اکنون لازم است انجام گیرد.