به گزارش خبرنگار مهر، فردا سالروز شهادت امام هادی علیه السلام است.مرحوم علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب مناقب اهل بیت به مناسبت شهادت امام هادی علیه السلام، در بیانی به شرح حدیثی از آن امام همام پرداخته که چنین آمده است:
قال إمامُنا الهادی علیُّ بنُ مُحَمَّدٍ علیهما السّلام: «الإیمانُ ما وَقَّرَتهُ القُلوبُ وَ صَدَّقَتهُ الأعمالُ؛ وَ الإسلامُ ما جَری بِهِ اللِّسانُ وَ حَلَّت بِهِ المُناکَحَة. (مروج الذهب، ج ۴، ص ۸۵.)
این فرمایش حضرت را مسعودی نقل می کند از محمّد بن أبی الفرج، از أبودُعامه که میگوید:
«خدمت حضرت امام علیّ النقی علیه السّلام رسیدم و از آن حضرت سؤال کردم که برای من حدیثی بیان کنید.
آن حضرت فرمودند: روایت کرد برای من پدرم حضرت محمّد بن علی، از پدرش حضرت علی بن موسی، از پدرش حضرت موسی بن جعفر، از پدرش حضرت جعفر بن محمّد، از پدرش حضرت محمّد بن علی، از پدرش حضرت علی بن الحسین، از پدرش حضرت حسین بن علی، از پدرش حضرت علی بن أبیطالب، از حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمود: ”یا علی بنویس! گفتم: چه بنویسم؟ حضرت فرمودند: بنویس: الإیمانُ ما وَقَّرَتهُ القُلوبُ وَ صَدَّقَتهُ الأعمالُ؛ وَ الإسلامُ ما جَری بِهِ اللِّسانُ و حَلَّت بِهِ المُناکَحَة.“
من نوشتم این روایتی را که حضرت با آن سلسلۀ سند متصّل از پدرانشان، از حضرت رسول اکرم روایت کرده اند و عرض کردم: یا بن رسول الله! نمیدانم که کدامیک در نزد من معجب تر است، آیا این سند عالی از این بزرگواران و این سند متّصل؟! یا خود متن این روایت از حضرت رسول که اینقدر با ارزش است؟!»
معنی این روایت این است که ایمان، آن چیزی است که قلب، او را به استحکام می گیرد و در خود نگاه می دارد و جا می دهد و سُکنیٰ می دهد، و اعمالِ انسان هم تصدیق آن ایمان را می کنند؛ ولی اسلام آن چیزی است که بر زبان جاری میشود و به واسطۀ آن، نکاح حلال می شود. این فرمایش حضرت بر اساس اختلافی که بین معنی ایمان و اسلام است نقل شده است، و ریشه اش متّخذ از قرآن کریم است که میفرماید:
«قالتِ الأعرابُ امَنّا قُل لَم تُؤمِنوا وَلکن قُولُوا أسلَمنا وَلمّا یَدخُلِ الإیمانُ فی قُلوبِکم (سوره حجرات آیه ۱۴.)
«اعراب می گویند: ای پیغمبر ما ایمان آوردیم! ای پیغمبر به آنها بگو: شما هرگز ایمان نیاورده اید! لیکن بگویید که: ما تسلیم شده ایم، ما اسلام آورده ایم، و حال اینکه هنوز ایمان در دلهای شما وارد نشده است.»
این اسلام در این آیۀ شریفه و در این روایتی که حضرت بیان میفرمایند، عبارت از تسلیم ظاهری و انقیاد و اطاعت است. در مقام ظاهر هر کس بر زبان شهادتین جاری کند، این مسلمان است و از نقطۀ نظر احکام و قوانین ظاهریّۀ اسلام بهره مند است؛ یعنی احکام اسلام بر او مترتّب میشود؛ بدنش پاک است؛ دختر مسلمان را میتواند به ازدواج بگیرد؛ در مساجد مسلمانها میتواند وارد بشود؛ در قبرستان مسلمانها دفنش میکنند؛ از غنائم جنگ می برد؛ از أفیاء (فیء) و بیتالمال آنچه را که سهم او میشود مانند یکی از مسلمانان بهره میبرد؛ و همچنین سایر احکام ظاهریّۀ اسلام بر او مترتّب میشود. حالا خواه این اسلام به قلب او هم اثر کرده باشد، دل او را هم مؤمن کرده باشد یا نکرده باشد؛ این از لوازم ظاهری حکم به اسلام است.
امّا اگر قلب، این اسلام را بپذیرد و تصدیق کند و اعتقاد برای دل باشد؛ و علامتش هم این است که اعمالی را که انسان انجام میدهد گواهی این معنا را میکنند، طبق آن عقیده ای که انسان در دل دارد، جوارح و دست و پا و چشم و زبان و سایر اعضاء بر آن اساس حرکت می کند و تصدیق آن ایمان قلبی را می کند، این میشود ایمان. پس احکام ظاهری بر اسلام مترتّب است؛ و ایمان، عملی است که در قلب صورت میگیرد و نتایج اُخروی و مَثوبات اُخروی بر ایمان مترتّب است.
حضرت میفرماید: «الإیمانُ ما وَقَّرَتهُ القُلوبُ»؛ وَقَّرَه: أی استَحکمَهُ وَ جَعَلَ لَهُ سُکنیٰ وَ شَدَّدهُ وَ أحکمَهُ وَ أتقَنَه. وَقَّرَه یعنی: محکم آن را گرفت، جا داد، مراعات جوانبش را کرد.
وقتی دل ایمان را بگیرد و در خود بپذیرد و اعضاء و جوارح هم تصدیق کند، کسی که مؤمن باشد زبانش بر طبق ایمان حرکت میکند، گوشش بر طبق ایمان حرکت میکند، دستش، پایش بر همان اساس و ایمان حرکت میکند؛ این میشود ایمان. امّا اسلام آن چیزی است که فقط بر زبان جاری میشود و به واسطۀ او، نکاح و سایر احکام ظاهری اسلام مترتّب است.
البتّه در قرآن مجید آیاتی هم داریم که اسلام به معنی ایمان باشد؛ آن بر اصطلاح دیگر است. این یک اصطلاح بود که طبق این آیۀ قرآن خداوند علیّ أعلیٰ اسلام را که در اینجا به معنی تسلیم ظاهری است، در مقابل ایمان قرار داده است. امّا آنجایی که اسلام عین معنی ایمان دارد، آنجا اسلامی است که در قلب اثر کرده باشد، مرتبۀ انقیاد و تسلیم و اطاعت، از ظاهر به باطن سرایت کرده باشد؛ آنوقت معنی اسلام مساوق با معنی ایمان است....
«الإیمان ما وَقَّرَتهُ القُلوبُ و صَدَّقَتهُ الأعمالُ.» در هر زمانی ایمان قلبی به درد میخورد؛ دل انسان ایمان را بگیرد و بپذیرد و واقعاً به آن عقیده مؤمن باشد و اعمالی هم که انسان انجام میدهد منافات با آن ایمان نداشته باشد. نه اینکه بگوید: من ایمان را در قلب خودم وارد کردم، امّا دست و پا و چشم و گوش و اینها یک حکایت دیگری بکند؛ این درست نیست! در آیه قرآن داریم که: آن کسانی در روز قیامت روسفیدند که کسب ایمان کنند و با ایمانشان عمل صالح انجام بدهند. آن عمل صالح، تصدیق ایمان میکند. و الاّ تمام افرادی که در زمان متوکّل بودند از همان بزرگان، روساء، وزراء، مخالفین، اینها همه مسلمان بودند. حضرت با این جمله به أبودَعامه میخواهد بفهماند: این اسلام به درد نمیخورد! «وَ الإسلامُ ما جَریٰ بِهِ اللِّسانُ و حَلَّت بِهِ المُناکَحَةُ؛» اینها برای تمتّعات ظاهری و استفاده از محیط اسلام و.... اسلام میآورند؛ ولی آنچه به درد انسان میخورد، آن اسلامی است که در دل بنشیند.