هادی مقدم‌دوست کارگردان فیلم سینمایی «عطرآلود» ضمن تشریح بخشی از مضامینی که در این فیلم به آن پرداخته است، تأکید کرد اهمیت جشنواره فجر فراتر از جایزه دادن و خوشحال کردن یک فیلمساز است.

خبرگزاری مهر - گروه هنر- زهرا منصوری: آرام و بی‌حاشیه است اما وقتی پای صحبت‌هایش می‌نشینید و سوالی سر ذوقش می‌آورد گویی یک دنیا حرف در سینه دارد و آنقدر در انتخاب واژگانش وسواس دارد که این‌طور به نظر می‌رسد که با هر جمله‌اش می‌خواهد یکی از مهمترین رازهایش را با شما در میان بگذارد.

هادی مقدم‌دوست کارگردانی صاحب فکر و صاحب قلم است. او هم در موضع فیلم‌نامه‌نویسی سهم مهمی در شکل‌گیری بخشی از خاطرات سینمایی و تلویزیونی ما دارد و هم از مقطعی که تصمیم گرفت ردای کارگردانی بر تن کند، جهانی مختص به خودش را در سینما خلق کرده است که حتی اگر با آن ارتباط برقرار نکرده باشید، بازشناسی آن در آثار مختلف او، برای‌تان دشوار نیست.

حالا او با دومین فیلم بلند سینمایی‌اش در مقام کارگردان راهی جشنواره فیلم فجر شده است.

به بهانه رونمایی فیلم سینمایی «عطر آلود» در چهل‌ویکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر میزبان هادی مقدم‌دوست کارگردان و یوسف منصوری تهیه‌کننده این فیلم در خبرگزاری مهر بودیم.

آنچه در ادامه می‌خوانید، ماحصل گفتگو با عوامل این فیلم به عنوان از محصولات سازمان سینمایی سوره در ویترین جشنواره فجر است.

* اصلی‌ترین کنجکاوی درباره فیلم «عطرآلود» این است که چرا هادی مقدم‌دوست با وجود آنکه خودش دست به قلم دارد و فیلم‌نامه‌نویس خوبی هم هست، برای دومین تجربه کارگردانی‌اش سراغ فیلم‌نامه‌ای از فرد دیگری رفته است؟ چرا «عطرآلود» را با فیلمنامه خودتان نساختید؟

هادی مقدم‌دوست: فکر می‌کنم اصولاً آدمی که فیلم می‌سازد و کارگردان است، اگر به فیلم‌نامه خوبی برسد که از جنس خودش باشد و به تعبیر ساده‌تر آن را بپسندد، رویکرد منطقی این است که آن را کارگردانی کند. چه چیز باید مانع شود که آدم فیلمنامه‌ای که دوست دارد را کارگردانی نکند؟ یکی شاید این باشد که من خودم نویسنده‌ام و خودم می‌توانم، چرا باید از فیلمنامه‌نویس دیگری متن بگیرم؟ معمولاً این قبیل دلایل است که احتمالاً باعث می‌شود کارگردانی فیلمنامه فرد دیگری را نسازد و جمله بعدی‌اش هم این می‌شود که من فقط فیلمنامه‌های خودم را کار می‌کنم! اما من فکر می‌کنم حالت طبیعی است همین است که آدم فیلمنامه‌ای را که می‌پسندد، کارگردانی کند. به نظرم رفتار طبیعی همین کار است و حاصلش هم می‌شود فیلم خود کارگردان.

* اینجا کنجکاوی دیگری شکل می‌گیرد و آن اینکه مواجهه‌تان با فیلمنامه «عطرآلود» چگونه بود؟ آیا ساخت آن به شما سفارش شد؟

مقدم‌دوست: یوسف منصوری و حسین حسنی، طرحی داشتند که وقتی من آن را خواندم احساس کردم موضوعات، مضامین و موقعیت‌هایی در آن هست که من به آن‌ها فکر کرده بودم و آن‌ها را کنار گذاشته بودم تا زمانی آن‌ها را در فیلمی بسازم.

مقدم دوست: وقتی فیلمنامه «عطرآلود» را خواندم دیدم عناصر اصلی آن همان عناصری است که من دوست داشتم زمانی درباره آن‌ها فیلم بسازم و اگر این طرح به دستم نمی‌رسید هم بعید نبود عنقریب من فیلمنامه‌ای با همین مضامین بنویسم. احساس کردم چقدر تجربه جالبی است که این دو مسئله با هم مصادف شد

* خیلی هم این مضامین به جهان فکری شما نزدیک است.

مقدم‌دوست: قطعاً همین‌طور است. این همان «پسند» است که به آن اشاره کردم. تا زمانی که این پسند اتفاق نیفتد، کارگردان نمی‌تواند آن فیلمنامه را بسازد. من وقتی فیلمنامه «عطرآلود» را خواندم دیدم عناصر اصلی آن همان عناصری است که من دوست داشتم زمانی درباره آن‌ها فیلم بسازم و اگر این طرح به دستم نمی‌رسید هم بعید نبود عنقریب من فیلمنامه‌ای با همین مضامین بنویسم. احساس کردم چقدر تجربه جالبی است که این دو مسئله با هم مصادف شد. چقدر این اتفاق معنادار بود. همان چیزی که دوست داشتم روی آن کار کنم، داشت به من پیشنهاد می‌شد. بر همین مبنا هم جلو رفتیم و کار شکل گرفت.

* آقای منصوری اینجا روایت شما هم می‌تواند جالب باشد؛ زمانی که این طرح را در دست داشتید چقدر به قرابت فضای آن با فضای فکری هادی مقدم‌دوست آگاه بودید؟

یوسف منصوری: ابتدا که می‌خواستیم کاری را آغاز کنیم، با حسین حسنی نشستیم و در قالب هم‌فکری ایده‌هایی را مطرح کردیم. اگر محدوده ایده‌ها هر فرد را یک دایره در نظر بگیریم، این دایره‌ها گاهی سطوح مشترکی دارد و اگر بتوانیم روی این وجوه مشترک تمرکز کنیم می‌توانیم در کنار یکدیگر تولیداتی داشته باشیم که برای هر دو طرف خوب است. فارغ از سایر اختلاف نظرها و سلیقه‌ها که شاید داشته باشیم.

فضای این فیلم از کارهای دیگری که حسین حسنی در آن‌ها سهم داشته متفاوت است. مانند فیلمنامه‌های «درخت گردو»، «زخم کاری» و یا همین فیلم سال گذشته‌شان یعنی «مرد بازنده». فضای این فیلم از کارهای قبلی حسین کاملاً متفاوت است. وقتی نشستیم هر یک ایده‌هایی را مطرح کردیم تا اینکه به چند ایده مشترک رسیدیم. وقتی به طرح نهایی رسیدیم این سوال را مطرح کردیم که دنیای این طرح به چه کسی نزدیک‌تر است. فارغ از اینکه من از قدیم شاگرد هادی مقدم‌دوست بودم و این شاگردی به رفاقت رسیده است، دیدیم دنیای این طرح به دنیای سینمای هادی مقدم‌دوست بسیار نزدیک است. همین شد که با آقا هادی تماس گرفتم. از این به بعد مسیر خیلی خوب پیش رفت. ما در مرحله پس از طرح اولیه، همراهی هادی مقدم‌دوست را در کنار خود داشتیم. جلسات متعدد و مکرر داشتیم و حسین مدل فیلمنامه‌نویسی خود را در خدمت سبک فیلمسازی هادی مقدم‌دوست قرار داد. نگارش فیلمنامه با همراهی کامل هادی مقدم‌دوست بود و به همین دلیل هم هر کس که فیلم را می‌بیند نمی‌تواند بگوید این فیلم از دنیای هادی مقدم‌دوست دور است.

* ولی فیلمنامه‌های شما جزئیاتی از زندگی روزمره دارد که بسیار آن را برای مخاطب ملموس می‌کند. چیزی که در سریال «سرباز» به دل می‌نشست همین جزئیات بود و فکر می‌کنم وجه تمایز این فیلم با آثاری که براساس فیلمنامه‌های خود ساخته‌اید، همین نکته باشد. ثبت این لحظه‌های خاص آنقدر برخاسته از تجربه زیسته خود شماست که مخاطب به راحتی آن را درک می‌کند و همه‌اش برایش ملموس است. احساس می‌کنم جای این جزئیات در «عطرآلود» خالی است.

مقدم‌دوست: از نظر خودم اینکه در کنار روایت جزئیات زندگی معمولی و روزمره، گاهی سراغ سوژه‌های مهمتری مانند مرگ بروم را نه از خودم بعید می‌دانم و نه خودم را از آن محروم می‌کنم. من کاملاً متوجه منظور شما هستم. لحظه‌هایی از زندگی معمولی را در کارهای قبلی من لمس کرده‌اید که گویی زیبایی‌شناسی آن‌ها از دل زندگی عادی استخراج شده و شما هم طبیعتاً آن را درک می‌کنید. لحظه‌هایی که به شدت به اتفاقات بکر و کلیشه‌نشده در زندگی عادی نزدیک است و شما هم احتمالاً در زندگی خود آن‌ها را تجربه کرده‌اید. تکرار این اتفاق و استمرار آن اما می‌تواند این معنا را پیدا کند که تو دیگر نباید درباره مرگ فیلم بسازی چرا که مرگ دیگر جزو آن موضوعات روزمره و تکراری نیست. برای اغلب مردمی که در قید حیات هستند هم تجربه مواجهه با آن رقم نخورده است. آنچه شما لطف دارید و درباره کارهای قبلی به آن اشاره می‌کنید، تجربه‌ای است که نمی‌خواهم به‌واسطه استمرار و تکرار آن، خودم را از تجربه‌های دیگر محروم کنم.

*می‌توانم اینگونه برداشت کنم که سوژه فیلم «عطرآلود» یعنی مرگ‌اندیشی را آنقدر بزرگ می‌دانستید که لازمه‌اش فقدان چنین جزئیاتی در فیلمنامه بوده است؟

مقدم‌دوست: طبعاً این سوژه شما را به سمت و سوی دیگری می‌برد. زندگی روزمره در شکل‌گیری جزئیات چنین فیلمنامه‌ای نقش کمی می‌تواند داشته باشد. مسائل می‌توانند هم مهم باشند و هم ساده اما مرگ موضوع مهمی است که در عین حال ساده نیست. دیگر این سوژه، سادگی امور روزمره را ندارد. مرگ دیگر چیزی از جنس اندوه تنهایی یک آدم نیست. موضوعی است که شدت بیشتری دارد و خود به خود هر کس که درگیر آن شود، زندگی‌اش به شکل دیگری تغییر می‌کند. اگر چیزهای ساده و غیرکلیشه‌ای را در فیلم‌های قبلی من به یاد می‌آورید که دیدن آن‌ها شما را به هیجان می‌آورده است، اینجا دیگر نمی‌توانم سراغ آن جزئیات بروم. در موقعیتی که شخصیت فیلم من در آن قرار گرفته است دیگر چنین جزئیاتی راه ندارد.

مقدم‌دوست: این مدل از فیلم‌ها قرار است برای شما از تجربه‌های رخ‌نداده بگوید. در آن مدل فیلم‌ها شما با مرور تجربه‌های رخ‌داده مواجه می‌شوید. ما تجربه مرگ نداریم اما دشواری خرید یک خانه را احتمال دارد تجربه کرده باشیم. تجربه‌های متنوع دیگری را هم شاید در زندگی داشته باشیم اما تجربه مواجهه با مرگ، تجربه‌ای است که همه چیز را تحت تأثیر خود تغییر می‌دهد

فرض کنید بخواهید فیلمی با موضوع جنایی بسازید، طبیعتاً نمی‌تواند فضای فیلم‌های دیگر شما را داشته باشد. طبیعتاً ساخت فیلمی درباره مرگ هم نمی‌تواند همان جزئیات فیلم‌های دیگرم را داشته باشد. من خودم پیش‌تر در یک اپیزود به نام «چسب زخم» در یک فیلم دیگر هم به موضوع مرگ پرداخته بودم اما آنجا با آدم‌هایی طرف بودم که خودشان درگیر مرگ نشده بودند. در آن فیلم هم جزئیاتی که شما مدنظر دارید وجود داشت اما فکر می‌کنم این مدل از فیلم‌ها قرار است برای شما از تجربه‌های رخ‌نداده بگوید.

در آن مدل فیلم‌ها شما با مرور تجربه‌های رخ‌داده مواجه می‌شوید. ما تجربه مرگ نداریم اما دشواری خرید یک خانه را احتمال دارد تجربه کرده باشیم. تجربه‌های متنوع دیگری را هم شاید در زندگی داشته باشیم اما تجربه مواجهه با مرگ، تجربه‌ای است که همه چیز را تحت تأثیر خود تغییر می‌دهد. پرداختن به این تجربه همان چالشی است که آدم را وادار می‌کند به گونه دیگری فیلم بسازد.

* با این توضیحاتی که دادید می‌خواهم بدانم «عطرآلود» درباره مرگ است، یا زندگی؟

مقدم‌دوست: وقتی از «درباره» صحبت می‌کنیم، الزاماً ً همه فیلم را به خود اختصاص نمی‌دهد. یکی از «درباره‌» های این فیلم «مرگ» است اما در عین حال این فیلم درباره رشد و ارتقا هم هست. به نوعی درباره درک متفاوتی از زندگی کردم با فهمیدن حضور مرگ است. از این منظر نمی‌توان گفت فیلم فقط درباره مرگ است، بلکه همزمان درباره رشد در زندگی هم هست.

* آن هم همزمان با داشتن امید. کاراکتر فیلم با وجود اطلاعی که از ۵ ماه زنده بودن خود دارد، هنوز از تلاش برای خانواده‌اش دست برنمی‌دارد.

مقدم‌دوست: بله و همین ویژگی‌هاست که این کار را برای من تبدیل به تجربه تازه‌ای می‌کرد در عین اینکه ویژگی‌های دیگری دارد که با آثار قبلی من مشترک است. مانند مسئله تغییر آدم‌ها. چه در فیلم «سر به مهر» و چه در سریال «سرباز» برنامه عمده من نمایش تغییر آدم‌ها بوده است. در کارهایی که با حمید نعمت‌الله کرده‌ام هم همین ویژگی درباره تغییر آدم‌ها وجود دارد.

* اجازه دهید این تعبیر را دقیق‌تر کنیم؛ درباره «تغییر درونی آدم‌ها» صحبت می‌کنید. یعنی این تغییر الزاماً متأثر از شرایط پیرامونی فرد نیست و او خودش درگیر یک جنگ درونی با خودش می‌شود.

مقدم‌دوست: این تغییر درونی است که گریبان آدم‌ها را می‌گیرد و می‌توان به‌عنوان یک عنصر دراماتیک به آن نگاه کرد. دغدغه این است که این تغییر چگونه می‌تواند اتفاق بیفتد؟ زندگی هم همین‌طور است. گاهی با آدمی مواجه می‌شوید که از خودتان می‌پرسید چگونه اینقدر عوض شده است!

* البته این نظریه هم وجود دارد که معتقد است آدم‌ها از سنی به بعد گویی دیگر تغییر نمی‌کنند.

مقدم‌دوست: آدم‌ها همیشه تغییر می‌کنند. لااقل به نظر من همیشه در حال تغییر هستند. از سنی به بعد شاید به آن سمتی که مطلوب نظر شما هست تغییر نکنند اما حتماً دارند به سمت دیگری تغییر می‌کنند. صرفاً هم منظورم تغییر فیزیکی نیست. حتی خلق و خوی آدم‌ها هم تغییر می‌کند. آدم‌ها به سمت منفی صفر حرکت می‌کنند یا به سمت مثبت در حال تغییر هستند. اما نکته اینجاست؛ آن تغییری برای آدم مطلوب است که خودش در آن سهمی داشته باشد. آدم‌ها خودشان باید بخواهند که تغییر کنند تا بتوانند سهم تأثیر خود را متوجه شوند. نمایش چنین تغییری قطعاً شگفت‌انگیز است.

گاهی یک فرد وارد دنیای بزه‌کاران می‌شود و تبدیل به بزه‌کار می‌شود و این یعنی فرد تحت تأثیر شرایط تغییر کرده اما آنچه شگفت‌انگیز است این است که یک آدم، خودش خودش را تغییر بدهد. اینکه به کدام جهت حرکت می‌کند، بحث دیگری است اما این شگفت‌انگیز است که در یک فیلم بتوانید اثبات کنید که یک آدم روی تغییرات خود می‌تواند مؤثر باشد. در کارهایی که تا به امروز ساخته‌ام این مسئله همواره برایم چالش بوده است که یک فرد سازوکار تغییر خود را بفهمد و بتواند بر آن تأثیر بگذارد. شما تا امروز تایم‌لپس‌ها را دیده‌اید. یک دانه را در خاک می‌کارند و بعد جوانه می‌زند و از خاک بیرون می‌آید و برگ می‌دهد. اگر یک نفر بگوید آخر این فرآیند که معلوم است چه می‌شود، به او می‌گوئید ساکت باش، برای من تماشای این روند تغییر مهم است.

* یعنی زیبایی اصلی این فیلم‌ها در ثبت این روند تغییر است.

مقدم‌دوست: دقیقاً. عنصر اصلی جذابیت، تماشای روند تغییر است. این یک اصل دراماتیک است که در متون درسی این حوزه اسمش را قوس شخصیت می‌گذارند. اینکه بدانیم شخصیت چه مسیری را برای این تغییر طی کردهT این یک شرط دراماتیک است. در همین فیلم «عطرآلود» متوجه شدید که این شخصیت از ابتدا تا انتهای فیلم چقدر تغییر کرده است؟ خودمان که کار را تدوین می‌کردیم، با خود می‌گفتیم این اساساً یک کاراکتر دیگر شده است. نشان دادن روند این تغییر یک چالش جالب برای من است. مانند نمایش همان روند تبدیل یک دانه به گل. ثبت این روند حتی از منظر جذابیت، برای مخاطب هم سرگرم‌کننده است. خیلی از فیلم‌های ماندگار تاریخ سینما، در واقع نمایش همین تغییر آدم‌ها هستند. به تصویر درآوردن این تغییر بسیار سخت است و جان کندن می‌خواهد.

منصوری: وقتی مصطفی زمانی شروع به صحبت درباره کاراکتر علی کرد، شاید زایش‌هایی بودیم که حاصل همان زیست فردی خودش بود. همان زیستی که معتقدم بر روی چهره او هم تأثیر گذاشته است. از مرحله‌ای به بعد به جایی رسیدیم که برای نقش علی دیگر نمی‌توانستیم به بازیگر دیگری غیر از مصطفی زمانی فکر کنیم

* حالا که صحبت از نمایش روند تغییر یک کاراکتر است بد نیست درباره انتخاب مصطفی زمانی برای نقش اصلی و چیدمان دیگر بازیگران فیلم هم توضیح بدهید.

منصوری: ما برای انتخاب ترکیب بازیگران، تمرکز خود را روی شخصیت اصلی یعنی علی گذاشتیم. باید آدمی را انتخاب می‌کردیم که نمایش روند تغییر او برای مخاطب باورپذیر باشد. باید این روند تغییر را در چهره او می‌دیدیم. مصطفی زمانی هم ویژگی‌های خاصی دارد که یکی از آن‌ها این است که از وقتی پا به سن گذاشته، جنسی از دردکشیده بودن در چهره‌اش نمایان است. گویی با آن جوان صرفاً خوش سیمای دهه ۸۰ فرق کرده است. اگر همین امروز پای صحبت با خودش بنشینید و حرف بزنید، متوجه تجربیاتی که در این سال‌ها کسب کرده است می‌شوید. او بازیگری است که با زحمت و رنج به جایگاهی که امروز دارد رسیده و اهداف بزرگ‌تری هم پیش روی خود دارد. وقتی برای بازیگران بحث می‌کردیم، احساس کردیم شخصیت علی خیلی به مصطفی زمانی نزدیک است. وقتی هم که پیشنهاد همکاری را مطرح کردیم، مصطفی زمانی با انرژی بسیار بالای پای کار آمد و این انرژی بالا هم برای من خوب بود و هم برای آقاهادی.

وقتی مصطفی زمانی شروع به صحبت درباره کاراکتر علی کرد، شاهد زایش‌هایی بودیم که حاصل همان زیست فردی خودش بود. همان زیستی که معتقدم روی چهره او هم تأثیر گذاشته است. از مرحله‌ای به بعد به جایی رسیدیم که برای نقش علی دیگر نمی‌توانستیم به بازیگر دیگری غیر از مصطفی زمانی فکر کنیم. اصلاً وقتی می‌گفتیم، علی چهره مصطفی جلوی چشم‌مان می‌آمد. تصمیم گرفتیم مابقی شخصیت‌ها را حول همین کاراکتر علی، انتخاب کنیم. خانم زین‌العابدین در میان گزینه‌هایی که برای نقش‌آفرینی در کنار مصطفی زمانی داشتیم، به نظرمان می‌رسید که زوج جالبی را شکل می‌دهد. زوجی که می‌توانست داستان فیلم ما را برای مخاطب باورپذیر کند. به‌خصوص که برای مخاطب هم بکر بودند. برای باقی شخصیت‌ها هم از ابتدا ویژگی‌هایی را مدنظر داشتیم که براساس همان بازیگران را انتخاب کردیم. کورش تهامی را در ابتدا برای کاراکتر شمس در فیلم درنظر گرفته بودیم. از ابتدا هم فیلمنامه را به او دادیم تا همین نقش را بخواند. وقتی داشتیم با او حرف می‌زدیم، هادی گفت این شمس نیست، بیشتر پدر حسام است.

* کورش تهامی به نسبت قبل‌ها خیلی هم تکیده و شکسته شده است.

منصوری: بله همین‌طور بود و با گریم هم کمی تشدید کردیم. به او گفتم که تو باید نقش پدر حسام را بازی کنی، او هم پذیرفت و در حاصل کار هم دیدیم که چقدر بهتر روی این نقش نشسته، این جزو آن اتفاقاتی است که می‌توان گفت خدا روزی ما کرد و جزو برنامه‌ریزی‌های ما نبود.

* استفاده از شهروز ابراهیمی هم خیلی جالب بود. او هم از بازیگرانی بود که سال‌ها حضور نداشت برخلاف سال‌هایی که خیلی در اوج بود.

منصوری‌: وقتی با هادی درباره نقش بهارلو صحبت می‌کردیم، شهروز یکی از گزینه‌های اول ما بود. اتفاقاً همان زمان برخی به ما می‌گفتند او دیگر در جریان بازیگری حضور ندارد و غایب است. ولی براساس شناختی که هادی مقدم‌دوست از او داشت، متوجه شدیم او هنوز این توانمندی را دارد و اتفاقاً به همین نقش هم نزدیک است. یکی از ویژگی‌های آقاهادی در کارگردانی این است که به‌گونه‌ای با بازیگران ارتباط برقرار می‌گیرد و صحبت می‌کند که آن‌ها را به حد اعلی با شخصیت نزدیک می‌کند. گاهی تک جمله‌های ویژه‌ای را حین اجرا به بازیگر می‌گوید که آن‌ها جنس بازی‌شان را تغییر می‌دهند. می‌توانم یکی از نمونه‌ها را بگویم؟

مقدم‌دوست: بگو اتفاقاً برای خودم جالب است!

منصوری: یکی از سکانس‌های جذاب بازی مصطفی زمانی در فیلم که معتقدم تا سال‌ها در سینما باقی خواهد ماند مربوط به رقص او در مجلس عروسی می‌شود. حین اجرای این صحنه هادی یک جمله در گوش مصطفی زمانی گفت. خودت یادت می‌آید؟

مقدم‌دوست: نه!

منصوری: وقتی اجرای آن صحنه تمام شد، به مصطفی گفتم چطور بود؟ گفت همه چیز خوب بود، ولی هادی هم خیلی خوب است! گفتم چرا؟ گفت لحظه آخر آمد و در گوشم گفت: «تو داری رقص مرگت را انجام می‌دهی؛ عادی نرقص، برای مرگ برقص!» مصطفی زمانی می‌گفت همین تک جمله باعث شد که کلاً جنس بازی‌اش در آن صحنه تغییر کند. از این دست تک‌جمله‌ها از بازیگران زیاد شنیده‌ام اما روایت همین یکی کفایت می‌کند.

* قبول دارید این فیلم به نسبت مثلاً سریال «سرباز» که ریتم خیلی کندی داشت، ضرباهنگ بالاتری در روایت دارد؟ دلیل این تفاوت چیست؟

مقدم‌دوست: وقتی قرار است شما یک سریال بسازید، سعی می‌کنید پر از آدم‌ها و لحظه‌های گوناگونی باشد که برای مخاطب تکراری نباشد. در این شرایط خیلی میلیمتری و گاهی تا حد اعشاری، روند تغییر یک آدم را نشان می‌دهید. مسئله اصلی زمان و تغییر است. نکته این است که آیا تغییر را می‌خواهیم در خلوت یک آدم به تصویر بکشیم و یا در شلوغی؟ غالباً تصور بر این است که اگر بخواهیم تغییرات را ثبت بکنیم باید به‌صورت پرتره به یک آدم نزدیک شویم و به‌گونه‌ای رفتار کنیم که انگار داریم همین یک آدم را مطالعه می‌کنیم. این تنها یک مدل از رویکرد است آن هم مربوط به زمانی که شما می‌خواهید درباره تأثیر تنهایی بر تغییر یک آدم صحبت کنیم. چنین آدمی، مسئله‌اش تنهایی است. اما وقتی می‌خواهیم در یک فضای شلوغ مانند تحریریه یک نشریه که روزانه ۵۰ نفر در آن رفت و آمد دارند یک تغییر را روایت کنید، طبعاً باید رویکرد متفاوتی داشته باشید. مانند زندگی معمولی که آدم‌ها در یک بازه زمانی مشخص متوجه تغییر آدم‌های دیگر می‌شوند.

وقتی روی خلوتی و تنهایی یک آدم تمرکز می‌کنید، خود به خود روایت شما خلوت‌تر و آرام‌تر می‌شود اما وقتی می‌خواهید یک آدم را در ارتباط با آدم‌های دیگر به تصویر بکشید و چند خط روایی متفاوت از ساخت عطر تا مشکلات اقتصادی و حتی تولد فرزند دارید، خود به خود فضای قصه شلوغ‌تر می‌شود و ریتم روایت هم بالاتر می‌رود. مثل سریال «وضعیت سفید» که آنجا هم فضا شلوغ بود و آدم‌ها در روابط با یکدیگر تغییر می‌کردند. شما آنجا احساس نمی‌کردید که ریتم روایت آرام است. روایت کردن تغییر آدم‌ها در فضاهای شلوغ هم البته خودش یک چالش جالب است.

* دوست دارم حس و حال‌تان از حضور «عطرآلود» در ویترین جشنواره فجر را هم بدانم، به‌خصوص که شما پیش‌تر شکار سیمرغ را هم تجربه کرده‌اید و سال‌ها هم در جشنواره بوده‌اید. چقدر بابت حضور فیلم تازه‌تان در جشنواره هیجان داشتید؟

مقدم‌دوست: ما زمانی که پارسال می‌خواستیم تولید فیلم را کلید بزنیم می‌توانستیم فیلم را به جشنواره برسانیم اما باید با شتاب کار می‌کردیم. امسال با علاقه تمام فیلم را آماده حضور در جشنواره کردیم. جشنواره فیلم فجر جشنواره مهمی است و اگر پارسال هم می‌توانستیم کار را با کیفیت تمام کنیم، حتماً همان سال گذشته آن را می‌رساندیم.

منصوری: اقتصاد سال آینده سینمای ایران به‌شدت به جشنواره فجر گره خورده است. برخی احساس می‌کنند جشنواره فجر در همین ۱۰ روز برگزار می‌شود و تمام می‌شود اما اگر از عقب‌تر نگاه کنیم و به یاد بیاوریم که زندگی ۵ هزار عضو خانواده سینما در گرو شکل‌گیری این چرخه اقتصادی است، متوجه می‌شویم که بخشی از این چرخه تحت تأثیر جشنواره فجر است

* یعنی حضور در جشنواره فجر بعد از این همه سال هنوز برای شما تکراری نشده است؟

مقدم‌دوست: حضور در جشنواره فیلم فجر، برای هر فیلم تازه‌ای یک اتفاق ویژه است. به همین دلیل هم سازندگان هر فیلمی دوست دارند که فیلم‌شان در جشنواره حضور داشته باشد. فیلمی که متعلق به سینمای ایران است، عواملش دوست دارند در جشنواره حضور داشته باشد. جشنواره فیلم فجر بخشی از سازه بزرگ سینمای ایران است. جشنواره‌ها اصولاً بخشی از صنعتی سینما هستند که کارشان فقط جایزه دادن و خوشحال کردن من نیست. این رویدادها قسمتی از اکوسیستم سینما به حساب می‌آیند که حضورشان برای حیات طبیعی سینما ضروری است. در همه جای دنیا هم کار جشنواره‌ها تنها جایزه دادن و خوشحال کردن آدم‌ها نیست. جشنواره‌ها کارهای دیگری هم می‌کنند که می‌توان بر روی آن‌ها مطالعه کرد.

منصوری: اساساً حضور در هر محفلی که محل دیده شدن کار شما باشد، همواره آدم را سر ذوق می‌آورد. در هر حوزه‌ای هم که فعالیت می‌کنید، اینکه درباره حاصل کارتان صحبت و گفتگو شکل بگیرد بسیار جذاب است. از این منظر حضور در جشنواره فجر برای من بسیار جذاب است. این دورهم جمع شدن و صحبت کردن درباره کارها، باعث پیشرفت ما می‌شود.

فارغ از این مسائل، اقتصاد سال آینده سینمای ایران به‌شدت به جشنواره فجر گره خورده است. برخی احساس می‌کنند جشنواره فجر در همین ۱۰ روز برگزار می‌شود و تمام می‌شود اما اگر از عقب‌تر نگاه کنیم و به یاد بیاوریم که زندگی ۵ هزار عضو خانواده سینما در گرو شکل‌گیری این چرخه اقتصادی است، متوجه می‌شویم که بخشی از این چرخه تحت تأثیر جشنواره فجر است. از این منظر جشنواره فجر هیچ‌گاه نباید از رونق بیفتد.

زمانی که در برنامه هفت بودیم، یکی از بازیگران مطرح سینما، مهمان ما بود. سیمرغ دوم یا سوم را گرفته بود و بعد از اختتامیه قرار بود در برنامه حضور داشته باشد. دستیارم از او پرسید شما که سیمرغ گرفته بودید، هنوز هم هیجان دارید؟ او گفت من اگر ۲۰ سیمرغ هم بگیرم، موقع دریافت سیمرغ بیست‌ویکم بازهم ضربان قلب خواهم داشت. چرا باید این اتفاق برای من عادی شود؟ معنی اهدای این جایزه این است که به من می‌گویند تو هنوز هم خوبی و جای تو را نگرفته‌اند. جشنواره فجر از این منظر محلی است برای اینکه به خودمان یادآوری کنیم هنوز هم خوبیم یا باید برخی بدی‌هایمان را اصلاح کنیم.