خبرگزاری مهر، گروه استانها- رؤیا متکیائی: حکایت ماندگار سلحشوران و دلاور مردان غیور کرمانشاهی در دفاع از انقلاب و میهن با خلق تصاویر زیبایی از ایثار، حماسه و شجاعت در دفتر تاریخ این مرز و بوم اسلامی همواره درخشیده است و مبارزات شیرمردان این خطه از پیش از انقلاب تا دوران هشت سال جنگ تحمیلی و تهاجم رژیم بعث عراق با حمایت کشورهای استکباری به خاک پاک ایران اسلامی تداوم داشته و جوانان دلیر کرمانشاهی در جبهههای نبرد حق علیه باطل جنگیدند و حماسه آفریدند.
سردار رشید و شجاع کرمانشاهی شهید «اسمعلی فرهنگیان» در یکی از روزهای سال ۱۳۴۰ در روستای لیلمانج شهرستان سنقر به دنیا آمد و پس از طی دوران کودکی و نوجوانی قبل از انقلاب در مبارزات و تظاهراتها برعلیه رژیم طاغوت حضوری فعال داشت و یک بار نیز در این راه مجروح شد و بارها توسط ساواک تحت تعقیب قرار گرفت.
از عضویت در سپاه تا فرماندهی گردان تبوک
با آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز رژیم ارتش بعث به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران در حالی که مشغول گذراندن سال آخر دوران متوسطه بود در سال ۱۳۶۰ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد با توانمندی و نبوغ نظامی که داشت به سمت مسئول عملیات سپاه سنقر و سپس فرمانده گردان ۲۰۷ شهید بهشتی منصوب شد و از رشادتهایش حضور فعال در پاکسازی منطقه کیونان کردستان از لوث وجود گروههای ضد انقلاب بود تا اینکه در بهمن ماه سال ۱۳۶۲ همراه با گردان تحت امرش راهی جبهههای نبرد شد و به تیپ نبی اکرم (ص) مأمور شد و در آن یگان فرماندهی گردان تبوک را به عهده گرفت.
شهید فرهنگیان در مدت فرماندهی علاوه بر پاکسازی مناطقی مانند شیخ صالح دالاهو از وجود دموکرات و کومله در دفاع از وطن، شرکت در عملیاتهای والفجر پنج، عاشورا، میمک، قادر گزیل، والفجر ۹ و تک سومار، کربلای چهار و پنج از جمله حماسهسازی ها و دلاوریها و شجاعتهای بی مانند این شهید والامقام است. شهید فرهنگیان زندگی در کنار بسیجیان را دوست داشت و از جمله فرماندهان مهربان و با سعه صدر بود که بارها حتی با پیکر مجروح در خط مقدم جبههها دوشادوش بسیجیان به دفاع از میهن پرداخت. یکی از مهمترین اوصاف شهید خستگی ناپذیری بود او با واژههای خواب آسایش سازگاری نداشت و سرانجام در حالی که در دانشگاه دافوس مشغول تحصیل بود جهت شرکت در عملیات کربلای ۴ و ۵ مجدداً راهی جبهههای جنوب شد و در تاریخ ۲۴ دی ماه سال ۱۳۶۵ در عملیات پیروزمندانه کربلای ۵ به شهادت رسید.
در اوایل پیروزی انقلاب، شهرستان سنقر به دلیل همجواری با استان کردستان و شهرهای کامیاران، قروه و دهگلان محل استقرار گروهک دموکرات و حزب کومله بود و در آن شهید اسمعلی فرهنگیان فرمانده سپاه سنقر بود و توانست تعداد زیادی از ضد انقلاب وابسته که به اطراف سنقر رخنه کرده بودند به ویژه فرماندهان خائن و منافق را به هلاک برساند.
پیشرو در مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب
در سال ۱۳۶۱ به عنوان فرمانده گردان مستقل ۲۰۷ شهید بهشتی معرفی شد این گردان توانست تا اوایل سال ۱۳۶۲ ریشه گروهک دمکرات و کومله را در مناطق سنقر برای همیشه نابود کند و پس از تشکیل تیپ ۲۹ نبی اکرم (ص) این گردان به نام گردان تبوک نامگذاری شد و در رأس شهید اسمعلی فرهنگیان به عنوان فرمانده گردان منصوب شد این شهید والامقام دارای استعداد و توانمندی خاصی در مبارزه با دشمن بود و در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه فرمانده کل سپاه سرلشکر رضایی به سردار ناصح اعلام نمودند مواظب این نیرو با ارزش (شهید فرهنگیان) باشید.
همرزمی با فرماندهان عالی کشوری
وی اولین دانشجوی استان کرمانشاه بود که در دوره عالی فرماندهی (ستاد دافوس) پذیرفته شد و طی دورههای متعددی نظیر دوره عالی عملیاتی با فرماندهان عالی سطح کشور نظیر شهید همت، شهید باکری، شهید احمد کاظمی، سردار صفوی هم دوره بود که تحصیل در دانشگاه وی را از جانبازی و جهاد در راه خدا باز نداشت و گمشده خود را در جبههها میجست و همواره در هر عملیاتی که در پیش بود شرکت میکرد اینگونه بود که آن سردار عزیز در ۷۰ عملیات بزرگ و کوچک حضور داشت و سه بار نیز مجروح شد و سردار دلاور سپاه اسلام در عملیات کربلای ۵ شور و شوق دیگری داشت که بالاخره توسط تک تیرانداز دشمن مورد اصابت قرار گرفت و دعوت حق را لبیک گفت و رادیو دشمن بعثی خبر شهادت اسمعلی فرهنگیان فرمانده سپاه اسلام را تنها چند ساعت بعد از شهادتش اعلام کرد.
آرزوی ملاقات با امام خمینی (ره)
شهید فرهنگیان رزمنده ای ولایتمدار و عاشق حضرت امام خمینی (ره) بود و در اولین ملاقات با حضرت امام راحل (ره) گفت بود که دیگر هیچ آرزویی ندارم آرزوی من دیدن رهبرم بود.
پیکر پاکش در میان اشک و اندوه هزاران نفر از مردم و عاشقان راهش و هم سنگران وفادارش تشیع و به خاک سپرده شد و از این شهید دو فرزند دختر و یک پسر به یادگار مانده است.
هادی فرهنگیان فرزند شهید در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار کرد: در زمان شهادت پدر من ۶ ماهه بودم و حسرت دیدار با پدر برای همیشه با من ماندگار شده است اما از فداکاریها و قهرمانیها و شجاعت و شهامت پدر خاطرات بسیاری شنیدهام.
شهید هدیهای از طرف پیامبر (ص) بود
وی با اشاره به اینکه از پدربزرگ و مادربزرگم خاطرات بسیاری از پدر شنیده ام، بیان کرد: مادر شهید مدت سالیان طولانی صاحب فرزند نبود تا اینکه مادر شهید به پدر شهید میگوید من خودم شخصاً میروم برای تو خواستگاری تو باید بچهای داشته باشی و پدر شهید هم این پیشنهاد رو قبول نمیکند شب هنگام خواب مادر شهید در خواب پیامبر (ص) را می بیند که حضرت میفرمایند نگران نباش من به تو پسری خواهم داد که اسم آن را علی بگذارید و خیلی مواظبش باشید و به این فرزند تندی و پرخاش نکنی چون نزد شما امانتی است.
وقتی خدا شهید فرهنگیان را به مادر شهید داد اسم شهید را اسم علی گذاشتند و مادر شهید میفرمودند شهید خیلی زیرک و هوشیار و نیرومند بود که از همان بچگی ویژگیهای بارزی داشت و خیلی علاقه به تفنگ داشت و یک چوب را به عنوان تفنگ برای ایشان درست کرده بودم و در آن زمان که برق نبود و یک عدد چراغ روغن سوز برای روشنایی داشتیم و به علت اینکه وضع اقتصادی خوبی نداشتیم آن چراغ را با سختی تهیه کرده بودیم و شهید ۵ سال بیشتر نداشت ناگهان اسمعلی با چوب زد و شیشه چراغ روغن سوز را شکست و خواستم با اسم علی برخورد کنم که ناگهان افتادم یاد خوابی که دیده بودم و صحبت پیامبر (ص) در این خواب فرمودند امانت هست و مواظب اسم علی باشید و شهید و کار خانه نیز کمک کارم بود.
پدربزرگم میگفت که اسمعلی خیلی علاقه به مسجد و قرآن و نماز داشت تا اینکه گاهی اوقات وقتی در کنارم بود موقع نماز کار را تعطیل میکرد و نماز اول وقت را میخواند و در سال اول دبیرستان یک روز دیدم اسمعلی با دو نفر از دوستان دارند نواری کاست را گوش میکنند پرسیدم این نوار چیست گفت این صدای آقای خمینی هست کسی که یاور مظلومان و مدافع مردم و اسلام هست میخواهد انقلابی به پا کند و ما نیز باید سخنان ایشان را برای روی کاغذ بنویسیم و در میان مردم شهرها و روستاها پخش کنیم.
مجروحیت در مبارزه با طاغوت
پدر شهید میگفتند که اسمعلی یکبار در تظاهراتها مجروح شده بود این در حالی بود ما خبر نداشتیم و وقتی اسمعلی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد یک روز از ایشان درخواست غیرقانونی برای یکی از اقوام داشتم که در جواب به من گفت پدر جان آیا برای شما خوشایند هست برای جلب رضایت یکی از اقوام اقدام به انجام کار غیر قانونی کنم و قیامت خودم رو بسوزانم.
پدر شهید فرمودند وقتی که تقسیم اراضی انجام شد مقداری زمین خوانین را به ما واگذار کردند که یک روز رفتم تحویل گرفتم هنگامی که شب اسمعلی از شهر برگشت روستا موضوع را برای ایشان مطرح کردم که بلافاصله گفتند برو و زمینها رو پس بده، میگفت اگر شده حتی از حق خودتان گذشته مبادا حرام وارد زندگی شود. شبها در مسجد روستای لیلمانج کلاس قرآن برگزار میگردد و قرآن به جوانان و خردسالان آموزش میداد.
مادرم از پدر خاطرات بسیاری از برایم تعریف کرده است که شهید همیشه ما را به نماز اول وقت و احترام به بزرگترها و همسایهها توصیه میکرد و تاکید داشت که حرمت خانواده شهدا پدر و مادر و همسر و فرزندان شهدا از واجبات است.
همسر شهید گفتند در طول هشت سال زندگی مشترک با شهید یک شب فقط لحظه تحویل سال در منزل حضور داشتند که ناگهان برق قطع شد و خاموشی مطلقی همه جا را فرا گرفت ناگهان شهید با خندهای گفت خدایا شکرت که برق قطع شد و همه جا خاموش شد از ایشان سوال کردم چرا اینجور گفتی در جواب من گفتند چون الان با آن رزمندگانی که در جبهه هستند و در کنار خانوادههایشان نیستند و یا خانوادههای شهدای که الان پسرشان یا پدرشان یا همسرشان شهید شده و در کنارشان نیست یکسان شده ایم خدا رو شکر که همه جا تاریک شد دیگه همه یکسان هستیم.
مادر تعریف کردند که منزل ما در روستا بود و شهید در حال ساخت یک منزل یک طبقهای در شهر سنقر بود. چهار ماه قبل از شهادت، شهید فرهنگیان گفت که خانه در حال تکمیل است این خانه باید به حسینیهای برای ترویج اسلام و نهضت حسینی تبدیل شود و منزل شهید همدر سال ۷۵ به حسینیه تبدیل شد و تا الان نیز مراسم ملی مذهبی و فرهنگی برگزار میشود.
یکی از همرزمان شهید بنام صدری تعریف میکرد در پادگان ابوذر مستقر شده بودیم شهید فرهنگیان من را فراخواند گفتند برو در میان نیروها بگرد و هرکدام مشکلی دارند یادداشت کن بیاور تا مشکلاتشان را برطرف کنیم همرزم شهید گفت به حالت عصبانیت گفتم میدانی چند نفر نیرو داریم مگر یکی و دوتا هستند مگر چند نفر را میخواهی حل کنی. شهید تبسمی کرد و گفت صدری جان نیروی که مشکل داشته باشد فکر و ذهنش به دنبال مشکلش هست و نمیتواند خدمت را به نحو احسنت انجام دهد حالا شما برو و مشکلات را یادداشت کن و من نیز رفتم و این کار را کردم واقعاً نمیدانم چه بود که تمامی مشکلات برطرف شد. تمامی نیروها شیفته و دلبسته شهید فرهنگیان بودند.
از جنگ تن به تن تا حمایت از نیروها
«سید بیژن موسوی» همرزم شهید گفتند شهید اخلاقی جدی داشت و در حین جدی بودن از نیروها مشورت میگرفت و احترام را لحاظ میکرد. وی تعریف میکرد که در عملیات کاتو شهید فرهنگیان واقعاً دلیرانه جنگید و در حالی که مجروح شده بود تا نیروها را به عقب هدایت نکرد دست از جنگیدن برنداشت و تا جایی که جنگ تبدیل شد به جنگ تن به تن. فرمانده گردان بود خودش همیشه سینه سپر و سر بلند در جلوی نیرو در مقابل دشمن جنگید بخاطر همین گردان شهید به گردان خط شکن معروف شد.