به گزارش خبرگزاری مهر، حجتالاسلام رضا غلامی رییس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در نخستین همایش ملی دانشگاه و تمدن نوین اسلامی که با حضور و سخنرانی جمعی از اساتید و پژوهشگران دانشگاههای کشور، امروز سهشنبه مورخ ۲۵ بهمن ماه ۱۴۰۱ در محل مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تالار فارابی، برگزار شد گفت: واقعیت این است که این همایش، بنا به توصیه تاکیدی که استاد دکتر زلفیگل، وزیر علوم، تحقیقات و فناوری به موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در خصوص سرمایه گذاری موسسه ما در عرصه دانشگاه و تمدن نوین اسلامی داشتند طراحی شد.
البته موسسه فراتر این همایش که البته به آن به چشم به مقدمهچینی علمی مینگرد و انشاءالله تداوم خواهد یافت، این افتخار را دارد که با مصوبه هیات امنا، به تازگی گروه جدیدی را تحت عنوان دانشگاه و تمدن نوین اسلامی راه اندازی کرده که سرپرستی آن بر عهده دکتر اسدی است و برنامههای تحقیقاتی گوناگونی در آن گروه برای سال آینده پیش بینی شده است.
رییس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در ادامه به طرح بحث خود با موضوع «علوم انسانیِ تمدنی» پرداخت و افزود: وقتی از تمدن نوین اسلامی سخن میگوییم، منظور پیشرفتهای معنادار، همه جانبه، مبتکرانه، جهشی و متمایزی است که نظم و مناسبات مدنی تازه ای را بر اساس تعالیم اسلامی با محوریت عدالت برقرار نموده و فرصتهای ملموسی را برای رشد توأمان مادی و معنوی انسانها فراهم کند. روشن است که شکل گیری تمدنی جدید تحت عنوان تمدن نوین اسلامی در این عصر به مثابه «هدفی عالی»، آنهم در رقابت با تمدن مدرن غربی، و همچنین تا حدی خارج از اتمسفر مدرنیسم، کار بسیار دشوار و پیچیدهای است و نشستن آن به اذهان چندان که تصور میشود آسان نیست.
وی ادامه داد: از سوی دیگر، اکثراً میدانیم که در حال حاضر، بخش مهمی از بسترهای شکل گیری چنین تمدنی هنوز وجود ندارد اما به چند دلیل، حتی اگر در آینده فرصت شکل گیری تمدن نوین اسلامی بر حسب چشماندازهای گوناگونی که برای آن ترسیم میشود مهیا نگردد، چه در زمینه تقویت این هدف عالی و عمومیسازی آن، و چه در ساحت گسترش و تعمیق تفکر تمدنی، برای ما سودمند است.
رییس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی با اشاره به رئوس فرصت شکل گیری تمدن نوین اسلامی در جهت تقویت هدف عالی بیان کرد: این تمدن یک. هویت ملی و دینی را تقویت میکند. دو. خودباوری و اعتماد به نفس اجتماعی را مضاعف میسازد. سه. وحدت و انسجام ملی و اسلامی را ارتقاء میدهد. چهار. سطح و ابعاد مشارکت سیاسی را بالا میبرد. پنج. میزان و محدوده همکاری و تعاون اجتماعی را وسعت می بخشد. شش. روحیه رقابت با کشورهای دیگر را تقویت میکند. هفت. فرصتهای پیشرفتهای بزرگ، مبتکرانه و جهشی را مهیا میکند. هشت. مقصد و چشم انداز حرکت کشور را روشنتر میکند. نه. از به انحراف کشیده شدن ظرفیتهای کشور به ویژه منابع انسانی جلوگیری میکند.
به گفته غلامی، رئوس فرصت شکل گیری تمدن نوین اسلامی در جهت تعمیق و گسترش تفکر تمدنی نیز شامل این موارد میشود؛ یک. نقاط قوت و ظرفیتها و نقاط ضعف و معایب تفکر مدنی ما را عینیت می بخشد. دو. به بسط و تعمیق عقلانیت اجتماعی میانجامد. سه. اصحاب علوم انسانی را از حیات جزیرهای خارج کرده و آنان را به تعاطی و تضارب افکار با صاحبان افکار محتلف در جهان سوق میدهد. چهار. تحجر و دگم اندیشی را کاهش داده و سعه صدر و انعطاف علمی را بالا میبرد. پنج. توهمگرایی و آرمان اندیشی کور را کاهش داده و واقع بینی در مواجهه با مسائل مدنی را بالا میبرد.
این استاد دانشگاه در ادامه به جایگاه علم و نهاد علم در تمدن پرداخت و گفت: وقتی در تاریخ تمدنهای بزرگ نگاه میکنیم، این واقعیت به نحو واضحی خود نمایی میکند که معرفت و دانش و به تبع آن، نهاد معرفتی و دانشی، در فرایند شکل گیری تمدنها نقش بی نظیری دارد. در این بین، هر چند همه علوم در تمدن سازی در جای خود از اهمیت وافری برخوردارند اما نمیتوان سهم و نقش مرکزی و حیاتی علوم انسانی را انکار نمود. پرسشی که در اینجا قابل طرح است، این است که چه نسبتی میان علوم انسانی و تمدنهای جدید وجود دارد؟
وی در پاسخ توضیح داد: یک. علوم انسانی تفکر بنیادین تمدن را خلق و تمایزات تمدنی را معین میکند. دو. علوم انسانی رصد خانه پویای ظرفیتها و مسائل اجتماعی است. سه. علوم انسانی امکان پیشگیری و مقابله با آفت ها و آسیبهای اجتماعی که سد طریق شکل گیری و تکامل یک تمدن است را فراهم میکند. چهار. علوم انسانی امکان پیش بینی آینده محتمل را مهیا میکند. پنج. علوم انسانی سطح سواد اجتماعی را بسط میدهد. شش. علوم انسانی فرصت رشد و تعالی انسانی و اجتماعی را مضاعف میکند. هفت. علوم انسانی هدایت بخش و راهبر جامعه به سمت تمدن و مقاصد تمدنی است. هشت. علوم انسانی به تکنیک معنا و جهت و مسیر را برای کارکردهای مدنی تکنیک با کمترین تزاحم هموار میکند. نه. علوم انسانی فرصت تکامل خود دانشگاه به مثابه نهاد علم و افزایش کارآمدی آن را هم بوجود میآورد.
غلامی در ادامه به میزان کمک علوم انسانی کنونی به شکل گیری تمدن اشاره کرد و افزود: پرسش بعدی این است که ارزیابی ما از ارتباط علوم انسانی حاضر و تمدن جدید اسلامی وجود دارد و چرا علوم انسانیِ کنونی در ایران، چندان که انتظار میرود مستعد کمک به تمدن سازی نیست؟
وی با بیان اینکه شاید بتوان در پاسخ به این پرسش به این موارد اشاره کرد ادامه داد: یک. احاطه کافی به واقعیتهای حاکم بر جامعه ایران ندارد. دو. تقلید از غرب و تابوسازی از نظریات در آن تا حدی نفوذ کرده و نهادینه شده است. سه. هنوز آزاداندیشی و نقد علمی در آن به سکه رایج تبدیل نشده است. چهار. در ارتباطات و تعاملات علمی و تعاطی و تضارب افکار چه با اندیشمندان ایرانی و چه با اندیشمندان جهانی پیشرو نیست. پنج. از سیاست زدگی و فقدان آزادی و بی طرفی علمی در بعضی عرصهها رنج میبرد. شش. دچار سطح بالایی از بروکراسی زدگی و کمیگرایی است. هفت. بیش از حد به دولت وابسته است و ارتباط مستقل، زنده و پویایی با سایر اجزاء جامعه و صنعت ندارد. هشت. نه آنچنان که توقع میرود خودباوری تمدنی دارد و نه از رویکرد تمدنی برخوردار میباشد.
رییس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در ادامه با اشاره به شکل گیری و تکامل علوم انسانی لازمه خلق تمدن نوین اسلامی گفت: صحبت از تمدن نوین اسلامی است و اسلامیت این تمدن، وجه حیاتی آن محسوب میشود. با این وصف، روشن است که وقتی از علوم انسانی سخن به میان میآید، منظور علوم انسانیِ اسلامی است و تنها این علوم است که قادر به ایجاد بستر فکری احیاء یا شکل دهی به تمدن اسلامی جدید میباشد. برای روشنتر شدن این موضوع مهم به چند اصل میتوان اشاره کرد: یک. اسلام یک دین اجتماعی است و سعادت مردم را از طریق ساماندهی جامعه انسانی و الهی کردن آن دنبال میکند. دو. تعالیم اسلامی در باب جامعه پردازی و حل مسائل اجتماعی آموزههای فراوانی را در اختیار مسلمانان قرار داده است. سه. افق حرکت جامعه اسلامی چه در دوره پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) چه بعد از آن، متاثر از خطوط ترسیم شده در قرآن، شکل دهی و رشد یک تمدن توامان مادی و معنوی است.
وی افزود: البته وقتی بحث از تمدن اسلامی و علوم انسانی اسلامی به میان میآید، سوء تفاهمات متعددی شکل میگیرد. از جمله این سوء تفاهمات این موارد است: یک. قطع ارتباط با جریانهای علمی غیر دینی در جهان دو. عدم بهرهگیری از دانش تجربی و علوم تفسیری سه. استفاده صرف از معارف نقلیِ دین و بروزسطحی از اخباریگری چهار. رواج سطح بالایی از جزم اندیشی و استبداد علمی و مقابله با تنوع و تکثر فکری. پنج. ضعف شدید واقع گرایی در این نوع از علوم انسانی.
غلامی یادآور شد: من به اکثر این سوء تفاهمات در یک سخنرانی دیگر که در سایت شخصی خودم (r-gholami.ir) در دسترس علاقمندان است، پاسخ دادهام لذا در اینجا تنها به ذکر این مهم اکتفا میکنم که این سوء تفاهمات همگی قابل رفع است. علوم انسانیِ اسلامی علومی عقل مبناست و در کنار آموزههای دینی در جایگاه خود، در قلمرویی مشخص به صورت گسترده از دانش تجربی و تفسیری حداکثر بهره را میبرد.
این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه توصیفی از فاصله علوم انسانی موجود با نقطه تمدنی ارائه کرد و گفت: مطلب بعدی در بحث من، به ارزیابی فاصله علوم انسانی در ایران با نقطه علوم انسانیِ تمدنی باز میگردد. از دو منظر میتوان وارد این بحث شد. از منظر مثبت و از منظر منفی. از منظر مثبت یک. پس از انقلاب اسلامی مواجهه انتقادی با اندیشههای گوناگون به ویژه اندیشههای غرب مدرن افزایش یافته است. دو. تنوع و تکثر فکری در علوم انسانی رو به گسترش بوده است. سه. کتابها و مقالات فراوانی به مقتضای امور بومی در رشتههای گوناگون تالیف شده است. چهار. حوزههای علمیه در اتصال به دانشگاهها، ضمن تعامل و هم افزایی با یکدیگر، به تراکم علوم انسانی بومی و اسلامی کمک نمودهاند.
به گفته وی، از منظر منفی یک. علوم انسانی ما به ویژه از جهت زیربنایی، پیوند روشمندی با تعالیم معقول و مترقی اسلامی نخورده است. دو. تفکر اسلامی هنوز بافت اجتماعی پیشرفتهای پیدا نکرده و لذا پیوند آن با علوم انسانی کُند پیش میرود. سه. اقتضای بومی در پارادایم یا گفتمانهای حاکم و همچنین مسالهگرایی و رشد و تکامل علومانسانی بسیار ضعیف است. چهار. بروکراسی زدگی در علوم انسانی کیفیت گرایی را با چالش روبرو نموده است. پنج. علوم انسانی با جریانهای جهانی علم و نظریات روز مطرح در این جریانها فاصله دارد. شش. اشراف کافی به زبانهای رایج دنیا وجود ندارد و زبان فارسی نیز به ویژه در جامعه علمی جهانی حتی جهان اسلام روانی نیافته است. هفت. علوم انسانی دچار نوعی دگماتیسم و تحجر شده و خود را از پویایی و نشاط انداخته است. هشت. نگرش تمدنی در علوم انسانی فعلی موجود نیست.
غلامی در بخش پایانی سخنان خود درباره بسترهای مورد نیاز برای تقرب علوم انسانی به نقطه تمدنی گفت: سرفصل دیگر بحث به بسترهای مساعدی اشاره میکند که باید برای شکل گیری علوم انسانی تمدنی مهیا شود. این سرفصلها عبارتند از: یک. توسعه آزاداندیشی دو. رواج نقد علمی و روشمند و متقابلاً فرهنگ نقدپذیری سه. بسط گفتگو و تعاطی و تضارب افکار چهار. شکل گیری فعالیتهای علمی گروهی پنج. تعاملات علمی با اندیشمندان خارجی به ویژه جهان اسلام شش. تلاقی علوم انسانی با مسائل عینیتر جامعه کنونی و جامعه آینده هفت. تعریف رویکرد تمدنی و رواج آن در محیطهای آکادمیک هشت. بهاء دادن به نوآوری و خلاقیت علمی که لوازم زیادی دارد از جمله شکل گیری چرخه طبیعی نوآوری در علوم انسانی و همچنین جذب استعدادهای برتر در علوم.
وی با بیان اینکه رویکرد تمدنی در علوم انسانی یعنی تعیین تراز، افق و جهت علوم انسانی و مسائل آن به سمت مقاصد تمدنی با رعایت واقع بینی که البته لازمه آن رواج یافتن درکی مناسب از تمدن نوین اسلامی است توضیح داد: بحث دیگر من، اهمیت شکل گیری میان رشتهای ها interdisciplinary و چند رشتهای ها multidisciplinary و با رویکرد تمدنی است. همانطور که اشاره داشتم، علم به طور کل یعنی از knowledge و science نقش بی نظیری در تمدن سازی دارد و وقتی از علم صحبت میکنیم، منظور ما، همه علوم بر حسب منزلت و کارایی هر یک میباشد. با این حال، جنس تمدن و تنیدگی مقولات و پدیدهها، این اقتضا را دارد که در میدان تمدنپژوهی بحث از تقویت عرصههای میان رشتهای ها و چند رشتهای ها با رویکرد تمدنی به میان کشیده شود.
رییس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی با اشاره به اهمیت تأسیس رشته مطالعه تمدنی در تمامی علوم دانشگاهی گفت: مطلب پایانی من این است که وقتی ما به نحو پررنگ تمدن نوین اسلامی را به عنوان یک هدف عالی معرفی میکنیم، لزوم شکل گیری رشته مطالعه تمدنی در دانشگاهها چه در علوم انسانی و چه در سایر علوم، بروز و ظهور پیدا میکند. رشته مطالعه تمدنی که تصور میشود در همه علوم، اعم از علوم انسانی و سایر علوم یعنی علوم پایه، علوم پزشکی و علوم فنی و مهندسی باید تأسیس شود، از سه لایه عمده میتواند برخوردار باشد: لایه اول: فلسفه و روششناسی مطالعه تمدن به صورت کلان و عمومی؛ لایه دوم: نسبت تمدن و آن علوم و زیر رشتههای آن و لایه سوم: روش شناسی جهت دهی به آن علوم به سمت تمدن و نوآوریهای تمدنی در یک زنجیره علمی مشخص.