خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: مهارتهای زندگی تواناییهایی برای رفتار انطباقی و مثبت هستند که افراد را برای برخورد مؤثر با خواستهها و چالشهای زندگی روزمره قادر میسازد. مهارتهای زندگی در لابه لای تعالیم الهی به ویژه در قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) بیان شده است.
نکات بسیاری از الگوی مهارتهای زندگی در چارچوب بیانات امام علی (ع) درنهج البلاغه وجود دارد که شامل حقایق و راهبردهای بسیار زیبایی در مورد مهارتهای زندگی، شاخصهای ارتباط مطلوب با مردم، نحوه مدیریت خشم، ترس، راهبردهای کاهش حزن و اندوه، شناخت خود، همدلی و همیاری با مردم، خلاقیت، انتقادپذیری، تصمیم گیری و حل مساله و مبارزه با نفس است که حضرت امیر (ع) با فصاحت و بلاغت تمام به این مسائل پرداختهاند.
بر همین اساس مرحوم حضرت آیتالله مصباح یزدی، در سلسله جلساتی با موضوع «بهترینها و بدترینها در نهج البلاغه» سخنرانی داشته و به تبیین این موضوع پرداخته اند، که گزیدهای از سخنان ایشان به شرح زیر است:
عن مولانا امیر المؤمنین علیه السلام: إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَی نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَی فِی قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَی لِیَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ ۱
خلاصه بحث گذشته این بود که امیرالمؤمنین؛ علیهالسلام از ویژگیهای محبوبترین بندگان خدا نزد او، این ویژگی را ذکر میفرمایند که بنده دارای حزن و خوف باشد. حزن را همچون لباس زیرین و خوف را مثل لباس روئین بپوشد. با توجه به اینکه اینها امور نامطلوبی هستند و معمولاً آدم را از کار و زندگی بازمیدارد، این سوال مطرح شد چه طور خداوند بندهای را دوست دارد که به حزن و خوف مبتلا باشد؟ اجمالاً پاسخ دادیم که همه ویژگیهایی که خدای متعال در وجود انسان قرار داده، اگر در جای خودش مصرف شود حتماً برای سعادت او مؤثر است. حتی چیزهایی که خداوند به ما عطا فرموده است و ما آن را خوش نداریم، اگر در جای خودش از آن استفاده کنیم باید خوشحال باشیم از اینکه خدای متعال آن را به ما عطا فرموده است.
انسان معمولاً با آن طبیعت حیوانیاش از غم و غصه و حزن و اندوه خوشش نمیآید، ولی از آنجا که خدای متعال اینها را در وجود انسان قرار داده است، حتماً وجود آنها حکمتی دارد. مهم این است که انسان بداند آن را کجا و چه مقدار مصرف کند. ما در کمّیّت بهکارگیری و نیز در محل آن اشتباه میکنیم و از حالات و روحیات خود درست استفاده نمیکنیم. ما معمولاً از مقوله شهوات (خوردنیها، آشامیدنیها، بوییدنیها، لمس کردنیها و…) خوشمان میآید، اما در اینکه چه قدر باید آن را مصرف کنیم و در کجا و از چه راهی، دچار اشتباه میشویم و در مقابل، از غضب، حزن، خوف و… خوشمان نمیآید، اما باید بدانیم اینها نیز در زندگی نعمتی است که باید جای آن را شناخت و به اندازه از آن استفاده کرد. اگر کسی در مقابل دشمنی قرار بگیرد، دشمن به او حمله کند و او خیلی خونسرد و بیتفاوت باشد، یا وقتی دشمن توی گوش او میزند، اعتنا نکند، یا وقتی به او فحش میدهد، بد میگوید و اهانت میکند، اهمیت ندهد، یا هنگامی که به مال و ناموسش تجاوز میکند، هیچ ناراحت نشود و غضب نکند، نمیتوان او را انسان نامید. در برابر چیزهایی که خطر میآفریند، انسان باید آماده دفاع شود. آنچه به انسان کمک میکند تا آماده دفاع شود همان حالت غضب است. آنچه مهم است، این است که بدانیم چه اندازه و کجا باید از غضب استفاده کرد؟
حال کدام خطر است که ارزش دارد انسان در مقابل آن غضب کند؟ پاسخ این است که در برابر خطری ارزش دارد انسان غضب کند که به دین، ناموس و شرفش لطمه وارد کند. آنجا باید غضب کرد و نباید بیتفاوت بود، اما در زمینه مسائل عادی وقتی کسی در مقابل انسان از روی جهل و نادانی کاری انجام میدهد که مناسب نیست، آنجا مناسب است انسان خود را کنترل کند و کظم غیظ نماید. پس غضب و شهوت در زندگی انسان جای خود را دارد و از نعمتهایی است که باید از آن استفاده کرد.
غم و شادی نیز همین طور است. معمولاً ما از شادی خوشمان میآید، البته این نیز در جای خود صحیح است. اگر بنا باشد انسان همیشه گرفته و غمگین باشد و از هیچ چیز شاد نشود، برای هیچیک از دنیا و آخرت تلاش نمیکند. در مقابل شادی، غم و اندوه نیز ضروری است. جایی که منفعتی از دست انسان میرود و قابل جبران نیست یا باید به صورتی جبران کرد که زحمت فراوانی به همراه دارد، اگر انسان نسبت به آن هیچ غمگین نشود و درصدد جبران بر نیاید اصلاً مواظبت نخواهد کرد تا در آینده به این بلا مبتلا نشود. پس اندوه نیز لازم است؛ اما مهم این است که بداند چه چیز است که از دست رفتن آن جای غم و اندوه دارد. این به پایه معرفتی فرد بستگی دارد که منفعت و ضرر خود را چه چیز میداند. آدمهایی که بیشتر با امور دنیا مأنوساند و از دین کمتر بهرهمندند، منفعت خود را همین منافع دنیا میدانند و با پیدا کردن آن شاد میشوند و در مقابل اگر پولی گم کنند غصهدار میشوند. اما انسان باید درست فکر کند و بفهمد چه منفعتهایی از دستش میرود که ارزش دارد به خاطر آن غمگین شود.
انبیای بزرگوار برای همین آمدند که به ما بفهمانند در چه مواردی باید از تمایلات شهوانی و در کجا باید از غضب استفاده کنیم. قرآن کریم به ما میفرماید: جاهایی شما غمگین میشوید که نباید غمگین شوید. جاهایی شاد میشوید که نباید شاد شوید. انبیا آمدند تا بگویند: آنچه جا دارد شما از آن بترسید، ضرری است که دیگر قابل جبران نیست و باعث بدبختی است. هفتاد سال ضرر دنیا در مقابل ضرری که همیشگی است، چیزی به حساب نمیآید، چون ضرر دنیا هر چه باشد، متناهی است.
اگر انسان حساب کند از یک روز عمر خود چه منفعتهای ابدی را میتوانست کسب کند، ولی آن را از دست داد و در برابر، کارهایی کرد که آتش جهنم را برای خود خرید، خیلی باید غصه بخورد. انسان به امور مادّی توجه فراوان دارد و گاهی که برایش فرصتی پیش میآید و میتواند کاری کند تا منفعت مادّی قابل توجهی پیدا کند، اگر کوتاهی کند، ممکن است مدتها غصهدار باشد و مدام دست روی دست بزند. حال چنین کسی اگر گناهی را مرتکب شود چه قدر غصه میخورد از اینکه چه بدبختیهایی را برای خود به وجود آورده است؟! متأسفانه ما به غفلت مبتلا هستیم. اگر اینها را باور نداریم که مصیبت بزرگی است، و اگر باور داریم و اهمیت نمیدهیم باید خودمان را فراوان ملامت کنیم.
روز قیامت خداوند به فرشتگان دستور میدهد که بروید این بنده گناهکار را بگیرید، غل و زنجیر کنید و با زنجیری که هفتاد ذراع طول دارد، او را به سوی جهنم بکشید. «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ… ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوه »۲؛ این آقا را در برابر میلیاردها انسان که چه بسا بسیاری از آنها فکر میکردند این آدم خوبی است، به زنجیر میکشند و به جهنم میبرند. این رسوایی در برابر خلایق با چه چیز قابل مقایسه است؟
در میان ما کیست که گناه نکرده باشد؟ نقل شده است که کسانی گفته اند: ما در طول عمرمان از روزی که به تکلیف رسیده ایم تا آخر عمر حتی یک گناه را عالماً و عامداً انجام نداده ایم!! تصور این سخن هم برای ما مشکل است، چه رسد به اینکه ادعای آن را داشته باشیم!
ما در جای تاریکی قرار گرفته گرفتهایم که فقط لذت گناه را میبینیم. اگر انسان در فضای روشن و نورانی نشسته باشد و شهوت و غضب بر او غالب نباشد، چنانچه اراده کند، به خوبی میتواند فکر کند، اما وقتی شهوت و غضب غلبه کرد دیگر جایی برای فکر کردن باقی نمیماند. چیزی که مانع فکر میشود، علاقه به دنیا و انس با لذتهای آن است. اگر انسان فکر کند چه فرصتهایی را از دست میدهد و چه عذابها و بدبختیهایی پیدا میکند که از چشم خدا و اولیای او میافتد و دیگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به او اعتنا نمیکند، مگر میشود گناه کند؟
بی شک خوفی که از محرومیتهای آخرتی پدید میآید، ارزش دارد وگرنه دنیا که ارزش ندارد تا انسان به خاطر محروم شدن از آن محزون شود. در فرهنگ دینی ما، وقتی اندوه ستایش میشود، منظور حزن دنیا نیست. مقام امیرالمؤمنین علیهالسلام خیلی بالاتر از این است که حزن دنیا را ستایش کند. کلمات دیگر حضرت شاهد این مطلب است و به طور قطع، ستایش حضرت از حزن درباره محرومیت از سعادت ابدی و مقامات معنوی است.
انسان اگر غم و غصه دنیا را داشته باشد گاهی اصلاً به غذا میلی ندارد. تازه اگر با اصرار دیگران بر سر سفره بنشیند مزه غذا را نمیچشد و از غذا خوردن لذتی نمیبرد، به گونهای حزن بر او غالب میشود که اصلاً به این لذتها توجهی نمیکند. همچنین کسی که تحت تعقیب است و میترسد دشمن به او برسد و جانش را به خطر اندازد، دیگر به فکر التذاد از خوردنیها، آشامیدنیها و چیزهای دیگر نیست. او میخواهد جانش را نجات دهد و اعتنایی ندارد به اینکه هوا گرم است یا سرد است، گرسنه و تشنه است یا نیست. اگر ما این خوف و حزن را نسبت به آخرت داشته باشیم که همیشه باید داشته باشیم دیگر امور دنیا آنچنان ما را مجذوب نمیکند و خیلی بدان توجه نمیکنیم تا به آن علاقهمند شویم. وقتی انسان از لذتهای دنیا سرمست نشد، دیگر پردهای روی چشم او نیست. آنهایی که سرمست دنیا هستند، چشم دلشان کور است. «فَإِنَّها لا تَعْمَی الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ »۳؛ آنهایی که چشم؛ دلشان باز است، چیزهایی میبینند که دیگران نمیبینند. آنچه مانع دیدن میشود تعلّقات دنیاست. وقتی با خوف و حزن جلو این تعلقات گرفته شد، آن وقت چشم باطن باز و روشن میشود. خوف و حزن دو عامل بسیار مؤثرند که فضا را تمیز میکنند و آلودگیها و تیرگیها را از فضای دل میزدایند. آن وقت است که چراغ هدایت در دل انسان روشن میشود. «فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَی فِی قَلْبِهِ»؛ وقتی چراغ روشن باشد دیگر آدم راه را اشتباه نمیرود. همه چیز را درست ارزیابی میکند و همانطور که هست، میبیند. اگر این چراغ در دل انسان روشن شد آن وقت میبیند که در چه راهی باید تلاش کند، چه چیز ارزشمند است و چیزهای خیلی دور را هم میبیند. وقتی چراغ روشن شد گویا همه چیز نزدیک است.
اولین اثر روشنایی چراغ هدایت این است که انسان میفهمد در این دنیا ماندنی نیست و یک روزی خواهد رفت. او باید حساب کارهایش را داشته باشد. خود را آماده میکند برای روزی که همانند یک مهمان خواهد آمد و بر او وارد خواهد شد و از اکنون او باید فکر پذیرایی از آن مهمان باشد. تعبیر بسیار ادیبانه حضرت درباره آن روز این است که میفرماید: «وَ أَعَدَّ الْقِرَی لِیَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ»؛ آن روز به صورت مهمان بر انسان وارد میشود و باید برای پذیرایی از آن آماده باشیم. دنیاگراها خیال میکنند که آن روز دور است. «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً »۴؛ اما وقتی چراغ روشن شود و آدم فضا را خوب ببیند، میگوید: نه، خیلی هم دور نیست. باید وسیله پذیرایی را فراهم کرد.
برای کسانی که طالب دنیا هستند هر کاری که مربوط به آخرت است، حتی دو رکعت نماز خواندن سخت است. «وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعِین »۵؛ اما وقتی انسان چشمش روشن شود و ببیند که نماز چیست و چه دوست داشتنی است، در برابر محبوب خود خاضعانه میایستد و سخن میگوید و هرگز سیر نمیشود.
مرحوم شیخ انصاری (رضوان الله علیه) روزهای تابستان در نجف با هوای پنجاه درجه بالای صفر نزدیک ظهر که میشد، از محلّ درس به خانه میآمد و برای رفع تشنگی میگفت: برایم آب بیاورید. گاهی در فاصله فاصلهای که اطرافیان میرفتند تا از سرداب آب بیاورند، شیخ میگفت: دو رکعت نماز بخوانم تا آب بیاورند، و مشغول نماز میشد و حالی پیدا میکرد و یک سوره طولانی میخواند. آنها آب را میآوردند و میگذاشتند و آب به مرور زمان گرم میشد. شیخ کمی از همان آب گرم تناول میکرد و باز به نماز میایستاد! وقتی چراغ روشن باشد انسان این گونه زیبایی نماز را میبیند.
در روایت است که شب اول قبر، یک صورت زیبا برای مؤمن پیدا میشود. مؤمن از او میپرسد: تو کیستی که این قدر زیبایی؟ او میگوید: من نماز تو هستم. نماز خیلی زیباست، به شرط اینکه انسان چشم داشته باشد و فضا نیز روشن باشد تا ببیند.
۱. نهجالبلاغه، ص ۱۱۸، خطبه ۸۷.
۲. الحاقّه، ۳۰ تا ۳۲.
۳.؛ حج، ۴۶.
۴.؛ معارج، ۶.
۵. بقره، ۴۵.