به گزارش خبرنگار مهر، عارف عابد و زاهد سالک، سید بن طاووس در کتاب «اقبال الاعمال» از شیخ طوسی و ابن ابی قره از ایوب بن یقطین روایت میکند که پیرامون دعای سحر از امام رضا علیه السلام پرسش کرد؛ و حضرت رضا (ع) در پاسخ وی فرمودند: «این دعای ابوجعفر محمد بن علی الباقر علیهما السلام در سحرهای ماه مبارک رمضان بوده است.» و حضرت رضا (ع) ویژگیهای زیر را در مورد دعای سحر از پدرشان از امام باقر (ع) نقل میفرمایند: بزرگی درخواستهای این دعا در درگاه حق تعالی، سرعت اجابت برای دعاکننده، وجود اسم اعظم در این دعا، دعای سحر از مکنون علم حق تعالی است، سفارش به حفظ این دعا از دسترسی نااهلان.
حضرت باقر (ع) در آخر کلام خویش این دعا را، دعای «مباهله» میخوانند. و دعای مباهله، از دعاهایی است که در اعمال روز بیست و چهارم ذی الحجة (روز مباهله) خوانده میشود و مشابه دعای سحر با اضافاتی است که از ائمه معصومین (ع) نقل شده است. و در کتابهای دعا مثل «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی (ره) و «البلد الامین» و «مصباح» کفعمی و «اقبال الاعمال» نقل شده است. حضرت امام خمینی در سن ۲۷ سالگی دعای سحر را شرح کرده اند.
در ادامه قسمت پانزدهم شرح دعای سحر حضرت امام خمینی به نقل از ترجمه فارسی این کتاب تقدیم نگاه مخاطبان میشود:
از حضرت علی، علیه السلام، نقل است که فرمود: « ولقد تجلی الله لعباده فی کلامه ولکن لایبصرون؛ خداوند در آینه کلام خود بر بندگانش تجلی کرده است، ولی آنان بصیرت درکش را ندارند». نیز از آن حضرت وارد شده است که « انما یقول لما اراد کونه:کن فیکون، لا بصوت یقرع ولا بنداء یسمع وانّما کلامه سبحانه فعله ؛ خداوند متعال به هر چیزی که وجودش را اراده فرماید میگوید: موجود شو. و آن چیز موجود میشود، [ولی] نه [با گفتن] به صدایی که به گوش رسد یا با آوایی که شنیده شود، بلکه کلام و سخن خدای سبحان همان فعل اوست». اهل معرفت گفتهاند: «تکلّمه عبارة عن تجلی الحق
الحاصل من تعلقی الارادة والقدرة باظهارها فی الغیب وایجاده؛ تکلم حق تعالی عبارت است از تجلی حق که حاصل تعلق اراده و قدرت اوست بر ایجاد و اظهار آنچه در غیب است».
بشارت
شیخ عارفان کامل جناب صدرالمتالهین، قدس سره، در کتاب اسفار میگوید: «بدان، ای مسکین، که این قرآن با هزار حجاب از سوی حق بر خلق نازل گشته، به خاطر کسانی که چشم دلشان ضعیف و دیدههاشان مثل خفاش از دیدن نور عاجز است. اگر بر فرض باء بسم الله با عظمتی که در لوح دارد بر عرش فرود میآمد، عرش ذوب میشد و نابود میگشت، چه رسد به آسمان دنیا. و کلام حضرت حق: « لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله ؛ اگر ما این قرآن را بر کوهی فرو میفرستادیم، هر آینه میدیدی که از خشیت الهی خاشع و متلاشی گشته است»، اشاره به همین حقیقت دارد». این کلام از یکی از معادن علم و معرفت صادر شده که برگرفته از مشکات وحی و نبوت است.
من میگویم: کتاب تکوینی الهی و قرآن ناطق ربانی نیز با هفتاد هزار حجاب از جهان غیب و خزینه پنهان الهی نازل شده است تا کتاب تدوینی الهی را حمل کند و نفسهای واژگونه زندانی در طبیعت و جهنمهای آن را نجات دهد و غریبان این وحشت آباد را به وطنشان راهنمایی کند. در غیر این صورت، اگر این کتاب مقدس و نوشته پاک سبحانی به اشارهای از اشارهها و جلوهای از جلوههایش تجلی میکرد و گوشهای از حجابهای نورانی خود را از آسمان و زمین برمیداشت، ارکان آن را میسوزاند، و اگر بر فرشتگان مقرب جلوه میکرد، وجود آنان را درهم میکوبید. مولوی در این باره چه خوب سروده است:
احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل تا ابد مدهوش ماند جبرئیل
پس، این کتاب تکوینی الهی و اولیای او، که خود از جمله کتابهای آسمانیاند، از بارگاه خداوند حکیم و علیم فرود آمدهاند. ایشان حاملان قرآن تدوینی هستند و به جز ایشان که مورد رضایت و پسند خداوندند هیچکس دیگر توان حمل ظاهر و باطن آن را ندارد؛ چنانکه این مطلب از طریق امامان اهل بیت (ع) روایت شده است. در کتاب کافی از امام باقر (ع) روایت شده است که فرمود:«ما یستطیع احد أن یدعی آنّ عنده جمیع القرآن کلّه، ظاهره وباطنه، غیر الاوصیاء ؛ کسی جز جانشینان پیغمبر نمیتواند ادعا کند که تمام قرآن و ظاهر و باطن آن در نزد اوست». همچنین، در کافی از جابر روایت شده است که گفت: از امام باقر شنیدم که فرمود: « ما ادعی احد من الناس أنّه جمع القرآن کلّه کما انزل الّا کذّاب وما جمعه وحفظه کما انزله الله تعالی الّا علی بن ابیطالب والائمة من بعده؛ به جز انسان دروغگو کسی نمیتواند ادعا کند که تمام قرآن را همان گونه که نازل شده جمع کرده است. جز علی بن ابیطالب و امامان پس از او، کسی قرآن را آن طور که خداوند نازل کرده گرد نیاورده و حفظ نکرده است». در کتاب کافی، از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: « وعندنا والله علم الکتاب کلّه؛ به خدا سوگند، دانش تمام کتاب تنها در نزد ماست».
سخنی از نور
بدان، همان طور که کتاب تدوینی الهی به یک اعتبار هفت بطن و به اعتبار دیگر هفتاد بطن دارد که جز خدا و راسخان در علم کسی آنها را نمیداند، و جز آنان که از آلودگیهای معنوی و اخلاق پست و زشت پاک شده و به فضیلتهای علمی و عملی آراسته شدهاند کسی آنها را در نمییابد و هر کس پاکی و بیآلایشیاش بیشتر باشد تجلی قرآن بر او بیشتر و بهره او از حقایق قرآن فراوانتر است، کتابهای تکوینی انفسیه و آفاقیه الهی نیز درست مثل آن و دارای هفت بطن و هفتاد بطن است که تأویل و تفسیر آن را جز پاکشدگان از پلیدیها و آلودگیهای عالم طبیعت نمیدانند و جز پاکان کسی به آن دست پیدا نمیکند؛ چون این کتب تکوینی نیز از نزد پروردگار رحیم نازل شدهاند.
پس ای مسکین، در راه پروردگارت مجاهده کن و دلت را پاک گردان و آن را از تسلط شیطان رها ساز و بالا برو و کتاب پروردگارت را بخوان و با تأمل بخوان و در پوسته آن توقف مکن و گمان مبر که کتاب آسمانی و قرآن فرو فرستاده ربانی همین پوسته و صورت است، زیرا توقف در صورت و ماندن در حد عالم ظاهر و نرفتن به مغز و باطن مرگ و هلاکت و ریشه تمامی جهالتها و پایه تمامی انکار نبوتها و ولایتهاست، زیرا اول کسی که در ظاهر ایستاد و چشم دلش از بهره باطن کور شد شیطان لعین بود. او چون به ظاهر آدم (ع) نگریست حقیقت امر برایش مشتبه شد و گفت: من را از آتش آفریدی و او را از گل، پس من از او بهترم، زیرا آتش از گل بهتر است. او ندانست که درک نکردن باطن آدم و دیدن ظاهر او بدون توجه به مقام نورانیت و روحانیتش خروج از مذهب برهان است. لذا، قیاس خود را بر پایه این مغالطه غلط بنا نهاد، چنانچه شرح آن در روایات اهل بیت (ع) آمده است.
در کتاب کافی از عیسی بن عبدالله قرشی نقل شده است که گفت:
ابوحنیفه خدمت امام صادق رسید. حضرت به او فرمودند: « یا اباحنیفة، بلغنی انک تقیس؛ ای ابوحنیفه، به من خبر رسیده که تو قیاس میکنی». پاسخ داد: بله.
حضرت فرمودند: « لا تقس. فان اول من قاس ابلیس حین یقول: خلقنی من نار وخلقته من طین. فقاس بین النار والطین. ولو قاس نوریة آدم بنوریة النّار عرف فضل ما بین النورین وصفاء احدهما علی الاخر؛ قیاس مکن، زیرا نخستین کسی که قیاس کرد ابلیس بود، آن هنگام که گفت: مرا از آتش آفریدی و او را از گل. پس، او آتش و گل را با هم قیاس کرد و اگر نورانیت آدم را با نورانیت آتش مقایسه میکرد، برتری بین این دو نور را میشناخت و درخشندگی یکی را بر دیگری در مییافت».
از سر همین اشتباهکاریها و ظاهربینیها و بستن درهای باطن بود که مردم پیغمبران و رسولان را انکار میکردند، آن هم بدین علت که آنان، علیهم السلام، مانند دیگران در بازارها راه میرفتند و میخوردند و میآشامیدند. خداوند بلند مرتبه سخن آنان را چنین بازگو میکند:
« قالوا ما انتم الّا بشر مثلنا وما انزل الرحمن من شیء. إن انتم الّا تکذبون؛ گفتند: شما چیزی نیستید جز انسانهایی مانند خود ما. و خداوند رحمان چیزی فرو نفرستاده است و جز اینکه شما مردم درغگویی هستید هیچ خبری در کار نیست».