خبرگزاری مهر- گروه استانها: با اولین پرواز زاهدان، راهی گرگان میشوم؛ در طول چهار ماه ترم سخت و تدریس در دانشگاه نتوانستم سراغی از پدر و مادرم بگیرم.
هواپیما که اوج میگیرد از بلندای آسمان پهنه فراخ میهن را نظاره میکنم؛ سرزمینی داریم مملو از اسطورهها و قهرمانان؛ از رستم در سرزمین نیمروز و از قهرمانان کهن ایران زمین گرفته، تا سردار حاج قاسم سلیمانی.
هواپیما پس از حدود دو ساعت در گرگان به زمین مینشیند؛ به سرعت با تاکسی فرودگاه راهی منزل میشوم. مادر و پدرم به استقبال آمده و یکدیگر را در آغوش میگیریم. مادرم جویای حال عروس و نوههایش میشود، از من قول میگیرد که برای عید نوروز آنها را هم به گرگان بیاورم. بعد از احوالپرسی و صحبتهای معمول، پدرم میخکوب اخبار شبکه خبر میشود.
در یکی از ولایات افغانستان بمب گذاری شده و تعداد زیادی از مردم بی دفاع، از جمله دانش آموزان خردسال و بی دفاع کشته و زخمی شدهاند.
همان طور که روبروی تلویزیون نشستهام و مردم به خاک و خون کشیده افغان را میبینم؛ در ذهنم تصور میکنم که این امنیتی که ما هم اکنون داریم بسیار ارزشمند و دُرّی نایاب است.
زندگی تحت لوای امنیت مقولهای است که در بسیاری از کشورهای مدعی جهان هم، هنوز دست نیافتنی است.
در سالهای ابتدایی انقلاب، زمانی که دشمنان داخلی با نامهای مجاهدین خلق، حزب دموکرات کومله فداییان خلق، حزب توده و حزب خلق ترکمن به ناامنی و آشوب آفرینی در گوشه و کنار کشور زده بودند نیروهای اطلاعاتی آن زمان، در زیر مجموعه سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران سد محکمی در برابر این بلوا و دشمنیها بودند.
امام خمینی (ره) در ۱۴ اردیبهشت ماه سال ۶۲ این نیروهای گمنام و جان بر کف را سربازان گمنام امام زمان (عج) نامید که در عین گمنامی و سکوت فعالیت میکنند و به حفظ و حراست از اسلام و ایران میپردازند.
به یاد میآورم تاریخ پرفراز و نشیب بعد از انقلاب را تاکنون، سالهایی که کودکی خردسال بودهام و تا الان که به سن جوانی رسیدهام.
از بمب گذاریهایی که در کوچه و معابر وطنم توسط دشمنان انجام میشد تا اکنون که این دشمنیها به خاطر قدرت و هیمنه ایران افزونتر شده است. همان زمانی که انقلاب نهال نوپایی بود و دشمن تصور میکرد با کوچکترین سختی و ناملایمتی از بین خواهد رفت تا اکنون که به درختی تنومند و استوار تبدیل شده است.
فرزندانی از این مرزوبوم با تکیه بر خدا و توسل به ائمه اطهار به حراست از انقلاب پرداختنداین اقتدار باعث کینه و عداوت بیشتر دشمنان شده است؛ همواره فرزندانی از این سرزمین جان بر کف دست نهاده و در نهان و خفا در فکر اعتلای دین و کشور هستند.
تاریخ همواره میتواند درسهای بزرگی به مردمان هر عصر و دوره دهد، مطالعه آن باعث کسب تجربه و عبرت خواهد بود.
در اوراق تاریخ از راه سختی که این کشور پیموده، آگاه میشویم. از جنایتها و سفاکی هایی انجام شده بر این مردمان که پرونده دشمنان این مردم و مملکت را برای ابد سیاه کرده است. منافقین روسیاهی که زغال در برابرشان، رو سفید است و دستشان به خون ۱۷ هزار بیگناه آلوده است. منافقینی که در این جهان پر آشوب و پر هرج و مرج، مضحکانه مدعی زعامت و آزادی مردمان ایران زمین شدهاند.
وقتی چنین رخدادهایی را به یاد می آورم بیشتر به حقانیت خود و درستی راهی که پیمودهایم و پی می برم.
فرزندانی از این مرز و بوم با تکیه بر خدا و توسل بر ائمه اطهار دل در گرو کار گذاشتن و با حضور در وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه به حفظ و حراست از این انقلاب پرداختند.
سربازان بی ادعایی که از همان ابتدای تأسیس در سال ۶۲، با دستان خالی سران منافق و تجزیه طلب را با استفاده از هوش و ذکاوت خود دستگیر و توطئهها آنها کشف و خنثی کردند.
هرچند بسیاری از این دشمنان ظاهراً دیگر در کشور حضور ندارند اما این دشمنیها تمام نشده است و همچنان ادامه دارد. با دستگیری، هلاکت و متواری شدن سردمداران نفاق و کشتار از کشور، دشمنان را بر آن داشت تا به سراغ سایر گزینههای دشمنی با ملت بروند که از آن جمله میتوان به خرابکاری، توطئه و جاسوسی اشاره کردند که بسیاری از این ترفندهای خرابکاری ناکام مانند.
مثلاً همین اواخر علیرضا اکبری که در بالاترین ارکان نظام حضور داشت و برای MI6 جاسوسی میکرد؛ تصور نمیکرد روزی در دام سربازان گمنام امام زمان گرفتار شود. غرق در افکارم بودم که…
با زمزمه پرتکرار و دل نشین مادرم که برای نوشیدن چای صدایم میزند به خود میآمدم. چای را برداشته و تشکر میکنم.
پدرم میگوید آنقدر غرق در خیالات بوده که مادرت چند بار صدایت کرد تا تو متوجه شدی.
چه چیزی اینطور ذهنت را به خود مشغول کرده است. تبسم کردم و قضیه را برایشان تعریف میکنم پدر میگوید: درست است میدانی چقدر از اقدامات علیه امنیت ملی کشور توسط این سربازان گمنام کشف و خنثی شده است؟ همه این زحمات و تلاشها در گمنامی و سکوت انجام میشود.
مادرم هم به کمک پدر میآید.
مگر یادت رفته رضا، پسر خیری خانوم، که بعد از شهادتش همه به شغلش پی برده بودیم. حتی نزدیکانشان هم نمیدانستم پسرش چه کاره است. اصلاً به ظاهرش هم نمیخورد که یکی از این سربازان گمنام باشد. به قول شما جوانها؛ تیپش غلط انداز بود. کردار و رفتارش بسیار نیکو و پسندیده بود. بعد از شهادتش مشخص شد چه تعداد خانواده را تحت پوشش کمکهای مالی خود قرار داده بود و چقدر یتیم را سرپرستی میکرد.
اما خوب در زمان حیات و در زندگی شخصی هم گمنامی را ترجیح داده بود. حتی پدر و مادرش هم بعد از شهادتش از این و آن از کارهای خیر و کمک رسانیها آقا رضا خبر دارشده بودند.
مادرم ادامه داد: روز تشییع جنازه رضا، مادرش دستها را به سوی آسمان بلند کرد و میگفت: شکر خدا که لیاقت پدر و مادری چنین فرزندی به ما عطا شده است و نزد حضرت زهرا رو سفید هستیم.
حرفهای مادرم دوباره مرا به فکر فرو بود. طی همین یکی دو سال گذشته در همین محدوده استان خودمان چه رشادتها و از خودگذشتگی هایی که برای این وطن شده است.
از خنثی سازی فتنه و آشوب در شرق گلستان برای ایجاد تفرقه و دشمنی بین شیعه و سنی گرفته تا کشف سلاح جنگی غیرمجاز در این قضایای اخیر اغتشاشات، از شناسایی و دستگیری لیدرها و گردانندگان اصلی اغتشاشات اخیر گرفته تا دستگیری مخلان امنیت اقتصادی کشور و البته مدیران فاسد در این استان.
همه اقدامات بی منت و خاموش فرزندان غیور این مرز و بوم در وزارت اطلاعات بوده که آرامش و امنیت در جامعه برقرار است.
چه بسا عزیزانی که در این راه به شهادت رسیدند و حتی بعد از شهادت هم مظلوم ماندند و جان فشانی هایشان هم به طور واقعی بازگو نشد و برای همیشه سرباز گمنام امام زمان عجل الله باقی ماندند.
باشد که نامشان در سیاهه سپاه ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ثبت و درج شود.