خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: در طول تاریخ تمدن ایرانی اسلامی منابع مهمی به بحث درباره این نکته پرداختهاند که مردم کلام تخیلی و سخن خیال انگیز را بیشتر طالبند تا کلام تصدیقی، حتی اگر از آن متنفر هم بشوند. به قول بزرگان منطق از جمله خواجه نصیرالدین طوسی در «اساس الاقتباس» چرایی این امر به این دلیل است که تعجب نفس از «محاکات» (تقلید هنری از طبیعت) بیشتر از صدق است. به عنوان مثال اگر بخواهیم نکتهای اخلاقی را به صورت ساده و شعاری برای مردم بازگو کنیم ممکن است مورد پسند مخاطبان نیفتد، اما اگر عناصری را که کلام را خیال انگیز میکنند، وارد کار کنیم بیشتر خریدار دارد. این بحث را فارابی در کتاب «فصول منتزعه» به این شرح مطرح کرده که: «…اشعار و همه سخنان موزون، خیال انگیز پدید آمد تا خیال انداختن چیزها را در شنوندگان نیکو گرداند.»
البته این خیال انگیزی مدنظر علمای بلاغت هم بوده است، به نحوی میتوان گفت که اکثر اندیشمندانی که بر این موضوع کار کردهاند، عنصر خیال انگیزی را لازمه کار میدانند. به عنوان نمونه نظامی عروضی، در چهار مقاله (مقاله دوم در ماهیت علم شعر) میگوید: «شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهومه کند و التئام قیاسات منتجه، بر آن وجه که معنی خرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خرد و نیکو در خلعت زشت باز نماید و زشت را در صورت نیکو جلوه کند، و به ایهام قوتهای غضبانی و شهوانی را برانگیزد، تا بدان ایهام طباع را انقباضی و انبساطی بود و امور عظام را در نظام عالم سبب شود.»
بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که کارکرد کلام خیال انگیز یا شعر این است که مردم را (البته غیر مستقیم) دعوت به اعمال نیک کند و باعث امور خارق العاده شود و البته تفاوت خطابه و شعر نیز بر اساس همین عنصر خیال انگیزی مشخص میشود، چرا که نفع خطابه به تصدیق است و سود شعر به تخییل؛ و از این راه است که التذاذ و تعجب نفس حاصل میشود.
برخی از بزرگان اندیشه از این ویژگی بهره برده و علوم سخت را از طریق به شعر درآوردن مفاهیم آن به پویندگان راه خرد عرضه میکردند. این اشعار صرفاً به نظم درآوردن علوم نبوده و از عنصر خیال انگیزی بهره کافی را برده بودند. اما این روش در به نظم درآوردن برخی از متون اصلی و اسوه – متنها در تمدن اسلامی کارساز بوده است.
شعر و آئینهای حکمرانی
امیرالمومنین چند سالی زمامدار امت پیامبر (ع) بود و در همین مدت در نامهها، خطبهها، در پاسخ به سوال پیروان و… نکات مهمی را در شیوه زمامداری و حکومت بر جای گذاشت که گنجینه ارزشمندی است برای حکمرانان. هرچند که در ادوار تاریخ تمدن اسلامی کمتر حکمرانی را میتوان یافت که شیوه حکومت علوی را در پیش گرفته باشد. عهد مالک اشتر سفارشنامه نغز و پر مغزی است که امیرمومنان (ع) آن را برای مالک اشتر نخعی نوشت و او را که از سوی آن حضرت به حکومت مصر منصوب شده بود راه و آئین فرمانروایی آموزانید. این عهد سند بسیار عزیز و شریفی است که از روزگاران دور به دست ما رسیده و نه تنها از ارجمندترین وثایق کهن شیعه و بلکه از گرامیترین اسناد سیاسی تاریخ اسلام است و حتی میتوان مباحث و مبانی دموکراسی را از منظر فقه سیاسی شیعه از این عهدنامه استخراج کرد.
نکاتی که حضرت با مالک مطرح میکند و پیمانی که با او میبندد همه و همه نشان دهنده اهمیت مساله حکمرانی است. زمامدار مسلمان اگر به مفاد این عهدنامه عمل کند، از سعادتمندان خواهد بود و خود و جامعهاش را به رستگاری رهنمون خواهد ساخت. این عهدنامه که جملگی مفادش در آئین کشورداری است، ورای زمان و مکان است و در همه اعصار و قرون میتواند راهگشای زمامداران باشد. عمل به مفاد این عهدنامه نیز سخت است، چرا که در درجه نخست سدی است مقابل ظلم والی به مردم. به همین دلیل نیز در طول تاریخ کمتر حاکمی پیدا شده تا این عهدنامه را نصبالعین کند.
این عهدنامه را در طول تاریخ بارها ترجمه و شرح کردهاند. دو شرح مهمی پارسی آن یکی شرح ملأ محمد صالح روغنی قزوینی متعلق به عصر صفویه است و دیگری تفصیلیترین شرح پارسی عهدنامه مالک اشتر «هدایات الحسام فی عجائب الهدیات للحکام» اثر محمد بن حسین بن علی نقی همدانی است. از متن شریف نهج البلاغه و محتوای ذیل آن از جمله فرماننامه مالک اشتر نیز ترجمههای منظوم مختلفی کار شده است. یکی از مشهورترین ترجمههای منظوم ترجمه محمدعلی الانصاری قمی است. اما احمد وقار شیرازی، فرزند مرحوم وصال شیرازی هم ترجمهای منظوم از عهدنامه را به نام «رموز الاماره» کار کرده است. این ترجمه با عنوان «دستور حکمرانی مصر یا رموز الاماره: شرح منظوم فرماننامه اسدالله الغالب علی بن ابی طالب (ع) به مالک اشتر نخعی هنگام گسیل به حکومت مصر» به کوشش سیدصادق حسینی اشکوری به سال ۱۳۹۳ توسط مجمع ذخایر اسلامی منتشر شد.
علیرضا هزار نیز در پیوست تصحیح خود از کتاب «هدیات الحسام» ترجمه منظوم وقار شیرازی را درج کرده است. بخشهایی از این ترجمه برای این قسمت از جانهای آشنا انتخاب شده است، اما پیش از آن با وقار شیرازی آشنا شوید:
مختصری در زندگی وقار شیرازی
احمد بن وقار بن میرزا کوچک وصال بن محمد شفیع، نخستین پسر وصال شیرازی (شاعر و خوشنویس سرشناس عصر قاجار) است. وی به سال ۱۲۳۲ قمری در شیراز متولد شد و در سال ۱۲۹۸ قمری در همین شهر درگذشت و در بقعه شاه چراغ در کنار پدر خود به خاک سپرده شد. او همچون پدرش خوشنویس و شاعر بود و در منظوم کردن برخی متون اندیشه اسلامی تلاش بسیار کرد که از جمله آنها میتوان به مثنوی موسی و خضر اشاره کرد که در آن داستان قرآنی مواجهه این دو نبی خدا به نظم کشیده شده است. از دیگر آثار او میتوان به این عناوین اشاره کرد: «دیوان قصاید و غزلیات»، «مجالس السنه»، «ترجمه منظومه حاج ملأ هادی سبزواری»، «تاریخ چهارده معصوم»، «مثنوی بهرام و بهروز» و «انجمن دانش». او همچنین ترجمه منظوم خود از عهدنامه مالک اشتر را به نام معتمدالدوله فرهاد میرزا سرود.
بخشهایی از رموز الاماره
یکی نامه از سرور دین علی است * به مالک که از چرخی از پردلیست
گرفته از او عهد و پیمان سخت * ز یثرب سوی مصر چون برد تخت
بدان تا ز کشور ستاد خراج * کشد کیفر از دشمن پر لجاج
روان رعیت شود شاد از او * خراب زمین گردد آباد از او
...
لگام هوس را رها کم گذار * ز هر ناروا خویش را پاس دار
بده خوی دل را اگر باهشی * که جوشد به مردم به لطف و خوشی
مشو با رعیت چو درندگان * خورش کم کن از پهلوی بندگان
که گر باز بینی به فرهنگ و رأی * ترا خود دو گونه است خلق خدای
یکی با تو در دین برادر بود * و دیگر به هستی برابر بود
وزین هر دو چون با خرد بنگری * نداری به اصل و گهر برتری
یکی خود ز لغزش گناه آورد * یکی مکر و دستان دیوان خورد
نگردند دانسته از راه راست * خطا بر گرفتن به نادان خطاست
مبادا ز بخشش دریغ آیدت * چو خواهی که یزدان ببخشایدت
ترا بر رعیت بود سروری * مرا بر تو، حق را به من برتری
خدا بر رعیت برافرازدت * که در کارها آزمون سازدت
مکن هیچ خیره سری با خدای * برون کم نه از حکم او نیز پای
چون با کیفرش چاره سازیت نیست * ز بخشایش بی نیازیت نیست
چو بر کس ببخشی پشیمان مباش * ور از کس کشی کینه شادان مباش
به هر ناروا زود نگشای دست * بدین پشت گرمی که عذریت هست
مگو کز شهنشاه فرمان مراست * به هرچه آن کنم حکمم رواست
کزین فکر یاوه دل آید سیاه * دگرگون شود دین و خیزد گناه
چو در حکمرانی و فرمان دهی * فریبت دهد شوکت و فرهی
به یزدان ببین کو به بالای پست * زبردست چونست و تو زیر دست
کزین نکته پندارت از سر برد * برد تیز مغزی و آرد خرد
...
نه انباز با ظلم اندیشهگان * نه دمساز جمع بزه پیشهگان
به سامان نه جویای مال گران * به سختی سبق برده از دیگران
همه سر به سر دل ترا بسته باز * ز غیر تو امید بگسسته باز
مر آن قوم را محرم کار دار * همه ویژه در بزم و دربار دار
وز ایشان گزین آنکه گفت آشکار * سخنهای حق ور بود ناگوار
تو را نی شد انباز و نی رهنمای * به کاری که نبود پسند خدای
ز هر ناپسندی که دلخواه تست * ترا باز دارد به عزم درست
به خود ساز نزدیک و همداستان * ز پرهیزگاران و از راستان
مده گوش بر مدح ناسودمند * که مدح فزون نیست جز ریشخند
منه تا به زشتت نیایش کنند * به ناسودمندت ستایش کنند
که چون مرد افزون ستایش شنید * در او کبر و خودبینی آید پدید
بر خویشتن هیچ یکسان مدار * نکو کار را باز با زشت کار
که این را نکویی بد آید همی * همان سوی زشتی گراید همی
نگهدار اندازه نیک و بد * که هرکس برد حاصل کار خود
...
***
برای مطالعه دیگر قسمتهای پرونده جانهای آشنا روی این نشانی کلیک کنید.